باید اعترافی بکنم... مادرم که می خندد، خوشبختم

  • ۲۲:۴۴

 ننه جون همیشه میگفته که 70 روز بعد از عید به دنیا اومده؛ یعنی حدودا اوایل خرداد... ولی شناسنامه اش چیز دیگه ای میگه و 31 شهریور رو نشون میده... 

 چندین سال پیش خرداد رو برای تبریک بهش انتخاب کرده بودیم و حتی خرداد ماهی که چهارم دبستان بودم براش یه مجله خانواده کادو گرفتم! 

کلا مامان خیلی سخت گیره! ازونایی که به ندرت از هدیه هایی که براش میخریم، خوشش میاد...

 اولین هدیه ای که براش خریدم و یادم میاد مربوط به میشه روز مادر کلاس دوم یا سوم دبستانم... با ذوق براش یه روسری قهوه ای تیره یه دست خریدم! واکنش مامان این بود که مگه من پیرزنم که ازین رنگ واسم خریدی؟! امشب که گله ی اون هدیه رو بهش کردم خندید و گفت اگه الان هم برام اون روسری رو بخری، باز هم سرم نمیکنم، مگه من پیرزنم... مامان عاشق رنگ های شاده به خصوص نارنجی!

از چند سال پیش طی یک قانون نانوشته قرار شد که تولد مامان همون 31 شهریور باشه... 

امروز زادروز مامان بود، می خواستیم طی یک سری حرکات پنهانی و گانگستری بعد از چند سال سورپرایزش کنیم...  داداشی که رفت ورزشگاه تا فوتبال ببینه و هنوز هم نرسیده خونه! 

من هم وقتی خواهری حواس مامان رو پرت کرد، جیم زدم و رفتم براش به سختی و وسواس یه پیراهن بافت سفید مشکی از طرف داداشی، یه پیراهن حریر گل گلی مشکی از طرف خودم و یک شال سبزآبی گلدوزی شده از طرف خواهری( امروز مامان از دهنش پریده بود که چقدر شال عمه خوشگل بود! من هم یه شال تقریبا همون شکل واسش پیدا کردم! ) خریدم... دوباره با حرکات گانگستری اومدم خونه، بابا مامان رو به زور برد بیرون و سرش رو گرم کرد... خونه رو با بادکنک تزئین کردیم و بعد والدین گرام اومدن و مختصر جشن 4 نفرمون رو گرفتیم و رسیدیم به قسمت کادو! بابا که نقدی کادو داد و ما هم کادوهامون رو دادیم... 

باورکردنی نبود... مامان عاشق پیراهن حریرگل قرمز شد و همون موقع پوشیدش... شال رو هم با ذوق سرش کرد و گفت اینکه خیلی شبیه به شال عمه تونه :))) ولی...

با اینکه از بافت خوشش اومد ولی گفت هوپ! تو که میدونی من گرمایی شدیدم و لباس گرم خیلی نمی پوشم... باشه واسه خودت :| 

و وقتی قیافه پنچر من رو دید، قول داد وقتی خیلی سرد شد، یه بار بپوشه :| ولی من که میدونم نمی پوشه و آخرشم میده به خودم! 

بیایید توی ذوق هدیه دهنده نزنیم :|

+ ایده تولد سوپرایزی امسال مامان رو، بهار توی سرم انداخت، سپاس!

+ خداجونم مرسی واسه اینکه هر چی که ندارم،در عوض یه خانواده کوچیک خوب دارم... با اینکه زیاد به هم ابراز محبت نمی کنیم، ولی خودمون هم میدونیم چقدر همدیگه رو دوست داریم...

+ خداجونم! میشه سایه مامان بابام، حالا حالاها روی سر من و خواهر و برادرم باشه؟ ؛)

+ خداجونم... دوستت دارم ؛)


  • ۳۵۰
عای عم بــــهـــــار D:
چاکرم :)) خوشحالم که بهت خوشگذشته عزیزدلم :*
همیشه خوشحال و شاد و سلامت باشید دورِ هم :))
خدایا ؟! آمین ..
فدایی داری ؛))
سپاس، به همچنین
آمین...
پژال ..
خدا خفظشون کنه مامان و باباتو عزیزم. ایشالا که همیشه شاد و سلامت در کنار هم باشید..
خیلی خیلی ممنون پژال خانم گل، به همچنین
قاسم صفایی نژاد
خب اینجور افراد رو نباید سورپرایز کرد. باید از قبل بپرسیم چی دوست دارید که همون رو بخریم
وقتی هر چقدر بپرسی مامان چی نیاز داری و بگه هیچی! مجبور میشی سورپرایزش کنی، هرچند اون شال رو من وقتی فهمیدم مامانم خیلی دوست داشته، گفتم بینگو! و رفتم واسش شبیهش رو خریدم ؛)))
bahar ...
((: خدا نگهشون داره برات
سپاااااس ؛)
نفس نقره ای
همگی سلامت و خوشبخت باشین :)
ممنون و سپاس و اینا ؛)
فریبا
خیلی خوب بود سوپرایزتون.ایشالا تا صدو بیست سال پاینده باشن
سپاسگزارم...
به هم چنین خدا نگه دار والدین تو هم باشه ؛)
آبان ...
هرسال قبل تولد مادرم حواسم راوجمع می کنم که پشت کدام ویترین میگه کدوم جنس قشنگه که بعد بدم بخرم براش ..
مادرم ..بغلم که میکنه آرام میشم ..
من هم بعد از واکنش مامان به شالی که خریدم واسش، تصمیم گرفتم ازین به بعد به همین روش عمل کنم...
خدا حفظشون کنه واست ؛)
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan