- شنبه ۸ آبان ۹۵
- ۱۶:۲۹
همین ده پانزده روز پیش بود که به پژال گفتم بیمار زن و مرد فرقی ندارند و تا به حال بیماری نداشتم که بخواد حتما دانشجوی پسر براش کار کنه که...
پشت سر هم بیمارهای مرد برای اندو(1) به تور م خوردند؛ خب اولش خوشحال شدم، از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که مریض های خانم اکثرا خیلی ناز دارند و به کوچکترین دردی حساسن و ... .
ولی چشمتون روز بد نبینه! این بیمارهای پسر محترم یکی از یکی بدتر بودند... اولی پسر 24 ساله ای بود که وقتی متوجه شد من میخوام براش کار کنم با ترس و لرز وارد پارتیشنم شد، کتش رو کند و به من که داشتم آنگل و توربین (2) رو می بستم، نگاه کرد و گفت: اصلا بلدین با این ها کار کنین؟! :| منم با تعجب نگاهش کردم و گفتم: فک می کنم سال آخر باشم! -_-
بعد وقتی ازش تاریخچه ی پزشکی می گرفتم، کلی ازش پرسیدم که بیماری قلبی ندارین؟ آسم؟ نفس تنگی؟ هی سرش رو می انداخت بالا و میگفت: نوچ! ولی وقتی براش بی حسی زدم بعد از نیم ساعت میگه: وای قلبم یه جوریه! وای تپش قلب گرفتم! وای یادم رفت بگم من آریتمی قلبی دارم :|| میشه گفت یه جورایی گرخیدم، به خودم گفتم نکنه سکته کنه بمونه روی دستم، با عصبانیت گفتم: انقدر ازت پرسیدم بیماری قلبی نداری تا بی حسی مخصوص بهت بزنم؟ هی میگی نع! الان میگی قلبم یه جوریه؟ به نظرم هیچ مشکلی نداشت و فقط یکم ضربان قلبش بالا رفته بود، اما بدو بدو استاد رو آوردم، که استاد هم گفتن وضعیتش طبیعیه و تا دو تا کارپول بی حسی مجازه براشون، ولی این آقا به قدری ترسیده بود که با اینکه استاد بهش گفتن ریسک خطر فقط تا نیم ساعت اول تزریقه، در دو ساعت بعدی، ده دقیقه یک بار دستش رو می آورد و میگفت نبضم رو بگیرین!
من هیچ وقت شماره ام رو به مریض نمی دم، قبلا یک بار شماره ام رو به بیمار کاملم (3) دادم و پشیمون شدم ولی وقتی این آقا پسر که توی چشم آدم هم خیره میشد ازم شماره خواست، اول گفتم نیازی نیست ولی بعد ترسیدم مشکل قلبی پیدا کنه و شماره ام رو دادم که ای کاش نمی دادم! :|| و تاکید کردم فقط وقتی موقعیت اورژانسی پیش اومد، تماس بگیر...
ساعت 9 شب بود که گوشیم زنگ خورد، جواب دادم می بینم آقاست و میگه داشتم شام میخوردم، پانسمانم افتاد، طوری که نیست؟! گفتم نه، کار اورژانسیتون همین بود؟ دو روز دیگه برای جلسه بعدی حتما زود بیاین... بعد دیدم هی من من میکنه و نهایتا گفت: شما کاری ندارین با من؟! آخه پسر خوب من چکار می تونم باهات داشته باشم؟!
فردا شبش وقتی گوشی پیشم نبود 4 بار پشت سر هم تماس گرفته بود و بعد پیامک زده بود که جلسه بعدی من کیه؟! خب راستش رو بخواین اصلا محلی به تماسش نذاشتم و بلاکش کردم! چون لزومی نداشت وقتی منشی بخش و خودم چند بار نوبت بعدیش رو گوشزد کردیم دوباره بپرسه، جلسه بعدی وقتی اومد با ذوق گفت: راستی نوار قلب هم گرفتم ها! گفتم خب مشکلی داشتین؟ گفت نع! مگه میشه کار شما مشکل داشته باشه؟! ولی خب جوونم، آرزو دارم، میخوام ارشد بدم، ترسیدم یه چیزیم بشه!
حوصله ی تلاش زیادش برای جلب توجه رو نداشتم، سریع کارش رو تموم کردم که گویا از سرعت عملم خوشش اومد و گفت میشه فلان دندونم هم شما کار کنین که گفتم نع! کار من نیست کار ترم پایینیه! و اگر بگم نیم ساعت بعد از پایان بخش، وقتی خارج شدم بیرون منتظرم ایستاده بود به بهونه اینکه توصیه های پایانی تون چیه خانم دکتر؟ چه حسی پیدا میکنین؟ من هم گفتم توصیه ام بهت اینه که سریع بری خونتون :-/ و به زور از دستش خلاص شدم...
بیمار بعدی که هنوز کارش تموم نشده و علاوه بر خودش دندونش هم خیلی اذیت می کنه پسر 19 ساله سوپر لوس و بی مزه ایه که تا امروز خیلی خودم رو کنترل کردم که شیلد (4) م رو توی حلقش فرو نکردم :||
پسر گنده! دهانش رو که حال نداره باز کنه و من با یک دستم کانال هاش رو تمیز میکنم و با دست دیگم فکش رو باز نگه میدارم :| هی آخ و توف و سرفه هم که میکنه، مرتب غر هم که میزنه و میگه زود کارم رو تموم کنین میخوام برم، دستور تعویض دستکش رو هم که میده چون به نظرش بو میده و حالش بد میشه، دیر که میاد، وسط کار دستشوییش که میگیره، جر و بحث و حاضرجوابی که میکنه، اینها همه به کنار، وقتی عکس هایی ک ازش می گرفتم به خاطر غلظت خراب ظهور و ثبوت بخش خراب شدن، بلند گفت اصلا بلدی عکس بگیری؟! من هم با اخم نگاهش کردم و گفتم: اولا عکس بگیریننن نه بگیری! دوما چرا نباید بلد باشم؟! و روم رو اونور کردم که یکی از پسرهای ترم پایینی دعواش کرد :))
آخر بخش گفت دردم از الان شروع شد! گفتم: خب از همین الان خوردن مسکن رو شروع کن، با تمسخر گفت: مرسی از توصیه ی کاربردیت، هه! فقط نگاهش کردم و گفتم تا حالا مریضی به پررویی شما نداشتم -_-
و وقتی بخش تموم شد و جسم و روان خسته ام رو به پرستار بخش رسوندم که این چه بیماری بود به من دادین؟ بیچاره ام کرد! پرستار گفت: وای تازه شانس آوردی پدرش بیمارت نبود، اون بدتر از پسرشه! گویا اخلاق ها خانوادتا محمدی بوده :|
خدا بیمار سومی که پسری 25 ساله است رو بخیر بگذرونه :-/
خلاصه اینکه چند روزیه توی این فکرم که آیا اون دوستانی که فقط بیمار خانم می گیرن، کار درستی می کنن یا نه؟!
1.عصب کشی
2. موتور تراش کم سرعت و پرسرعت
3. دست دندان کامل مصنوعی
4. پوشش محافظ صورت
+ میشه لطفا وقتی روی یونیت دراز کشیدین و داره روی دندونتون کار میشه، توی چشم های دکتر خیره نشین؟! هم می تونین ببندین چشمهاتون رو و هم به سقف خیره بشین!
+ خدایا... خودت صبورترم کن ؛)
+ صدمین پست این وبلاگ ^_^
- ۱۴۴۰