بانوی فصل درختان سارپوش! دیدی که رفتنت از شهرِ شعرِ من، یعنی غروب زمینی مزارپوش؟

  • ۱۴:۰۸

باید فردا برگردم با دستی که کمتر ولی هنوز درد می کنه. امیدوارم بیمارها درکش رو داشته باشن که نمی تونم دیگه زیاد دندون بکشم، نداشتن هم، کاری از "دستِ من" برنمیاد. من به دست ها و سلامتیم حالا حالاها نیاز دارم. خانم نون -دستیارم- زحمت قانع کردنشون رو به عهده گرفته. از طرفی امیدوارم این بار دیگه توی تاکسی بین شهری، وسط ننشینم بخصوص وقتی که کنارم یک مرد کاملا درشت هیکله. درشت هیکل معمولی نه ها! ازون هیکل هایی که نه تنها نیمه ی راست صندلی عقب رو گرفتن بلکه به نیمه چپ که دو تا خانم هستن هم دست اندازی می کنن. بنده خدا خیلی تلاش می کرد به من نخوره ولی توی پیچ های جاده، چاره ای نبود و من به خودم می گفتم بی خیال! هرچند دفعه ی بعدی ترجیح میدم پول یک نفر دیگه رو هم حساب کنم و انقدر تا آخر مسیر منقبض نباشم!

گفتم تاکسی، یاد تاکسی های در سطح شهر طرحم افتادم. هفته ی پیش تا سوار یکی از تاکسی ها شدم، راننده برگشت و بهم نگاه کرد و سریع به رو به رو خیره شد و راه افتاد. چهره اش خیلی آشنا بود. کل مسیر فکر می کردم کجا دیدمش. وقتی رسیدم و برخلاف بقیه تاکسی ها کرایه ی دوبل ازم گرفت، یادم افتاد که قبلا دو تا از دندون های راننده ی دیابتی رو کشیدم. دندون سومی رو هم چون جراحی لازم بود و وسایل جراحی نداریم، نتونستم و ارجاع دادم به مطب های شهرشون. احتمالا حق داشته دوبل حساب کنه!! 

هفته ی قبلش هم وارد مغازه ای شدم و مغازه دار، پدر یکی از بیمارهام بود. کلا شهر کوچیک، این مسائل رو هم داره. راه بری آشنا می بینی و اگر هم غریبه باشی خیلی توی چشمی. جرئت نداری حرف بزنی چون مطمئنی کلامی به زبون بیاری، همراه با یک کلاغ چل کلاغ از پذیرش و ماما و تمیزکار و غیره می رسه به گوش رئیس شبکه! فقط باید موقع حرف زدنشون لبخند ژوکوند بزنی و تایید کنی و از گوشه ی چشم به ساعتت نگاه کنی که کِی ساعت کاریت تموم میشه! 

مشخصه دوست ندارم برگردم؟!


#تاکسی

#مرد_گنده

#راننده_آشنا

* عنوان بانو از همایون شجریان


  • ۵۳۱
آبان ...
مشخصه خوشحال نیستی 
من دلم می خواست یه عالم اونجا بهت خوش بگذره ..ولی این جور منم دلم گرفت که دوباره باید بری ..
مواظب هوپ ما باش 
به شرایطش عادت کردم آبان، درد دستم ناراحتم کرده...
ببخشین باعث گرفتن دلت شدم...
فدات بشم عزیزم 😘😘
ماهی قرمز
تا چند وقت کارای سبک انجام بده هوپ 
مواظب خودت باشیا :)
منم تجربه این جور تاکسیا رو داشتم 
باید همین کار رو بکنم. با روزی ده دوازده تا کشیدن داغون تر میشه دستم. 
باش :-)
خیلی سخته اونم مسیر طولانی
گندم بانو
آره کاملا معلومه!!!
:)
امیدوارم طرحت که تموم شد با ذوق بری سر کار
:-))))
کاری که اجباری نباشه، لذت داره. 
ام اسی خوشبخت
بیشتر مراقب دستتون باشید :)
چشم خوشبخت جان :-)
ویدا شین
چقد دیگه باید اونجا بمونی؟ انتقالی چیزی نمیدن.قشنگ حست شبیه حس منه وقتی صبحا میخوام برم سر کار!! البته من ده ساله دارم ادامه میدم با همین حس.برای تو که زود تموم میشه
دو ماهش رفت، بیشتر از یک سال و نیم دیگه اش مونده :-(
نه چون امتیاز منطقه محروم و مسائل دیگه واسم مهم بود اومدم اینجا. هر جا دیگه برم همینه، به نیروی طرحی زور میگن.
من کارم رو دوست دارم. واقعا دوست دارم. ولی وقتایی که بیمارها زور میگن و اصرارهای بی جا می کنن و باعث میشن توی یک روز خیلی خسته بشم، میگم این چه رشته ای بود من اومدم؟!
دست نویس
اصلاً مشخص نبود :)
ان شاءالله که جایی برید که از اونجا راضی باشید و همینطور بیمارانتون از شما
موفق باشید
:-)))
جای من خیلی وقته تعیین شده، فقط می تونم امید داشته باشم شرایطم بهتر بشه.
ممنونم به همچنین
my life

 اما من دوست داشتم:) همه اینا ی روزی خاطره هستن برات وکلی تجربه

موفق باشی*_^


خوبه که غرنامه ام رو دوست داشتی. 
من فقط خدا خدا میکنم درد دست و گردنم مزمن نشه!
سلامت باشی عزیزم
حنا :)
گوهر وسط سنگه دیگه. همیشه اعصاب آدمو خورد می‌کنه. اولش هم فقط سنگ معلومه و آدم دق می‌کنه. بعد هی باید بشکنه بشکنه بشکنه بره جلو... تا گوهره پیدا شه.
من همیشه می‌ترسم که وقتی به گوهره رسیدم، دستام از کار افتاده باشن.
مراقب دستات باش هوپ... مراقب گوهرت باش. مراقب علاقه‌ات باش.
وای چه خوب گفتی... 
منم واقعا می ترسم که خدای نکرده وقتی دندونپزشک حاذقی شدم دیگه جسمم توانایی ادامه نداشته باشه...
چشم حنا جان چشم، در مقابل فشارها، مقاومت می کنم...
میرزاده خاتون
می گذره. قوی باش رفیق (;
بله هدیه جان، می گذره و امیدوارم بدنم به این حجم بالای کاری عادت کنه بالاخره! 
چشم :-*
راستی من بخورم کیان کلاه به سر رو :***
حامد سپهر
مشکل بزرگ شهرهای کوچیک همینه هرجا بری میشناسنت و زیاد خوب نیست
اگه سعی کنی لذت ببری بهت خوش میگذره
بعد توی یک سری از مغازه ها بری، میفهمن بومی نیستی، هی میخوان بپرسن اونجا چیکار میکنی؟ منم هعی طفره میرم که نگم دندونپزشکم!
اوهوم
هانیه
سلام خسته نباشی هوپ جونم راستی محل طرح شما آژانس یا اسنپ یا چیزی شبیه اینا نیست راحتتر بری؟
چرا از شهر خودم به شهر طرحم؟ نه نیست. 
مهرداد
آره مشخصه 
شاید بین همه آدما مشترک باشه ، وقتی از خونه میره آدم، یا از خانواده جدا میشه، برا کار  یا به هر دلیل دیگه....یه کم غمگین میشه ، لیکن محیط جدید ، آدمای جدید، کار و....همه جای دلتنگی رو می گیرن...آروم آروم و منطبق میشیم با محیط جدید.....

بله درسته...
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan