اینجا همه چی درهمه! (٦)

  • ۱۵:۲۴

٢- یه سری از افراد هستن که حالا بنا بر عفونت دندونشون، اعتیاد و مصرف قرص های آرامبخش یا آناتومی خاص اعصاب و بدنشون، به راحتی بی حس نمی شن. توی مردها بخصوص فراوان داشتم بیمارهایی که در حالی که صورتشون از درد توی هم رفته میگن: " بکِش خانوم دکتر، بکششش تحمل می کنم." اکثرا دوباره بی حسی می زنم و صبر می کنم ولی اگر سِر نشد و عفونت داشت توصیه میکنم آنتی بیوتیک مصرف کنن و هفته ی بعدش بیان. چند روز پیش بیمارِ آقایی که به نظر میومد مصرف کننده مواد مخدر باشه داشتم؛ قرار بود هفت تا از دندونهای قدامی فک پایینش رو با هم اکس کنم. ٣ تا از دندون ها به هیچ وجه بی حس نشدن. انواع و اقسام روش های بی حسی رو امتحان کردم و باز هم نشد. بیمار عجله داشت که همه رو بکشه تا زودتر دندون مصنوعی بذاره، برای همین اصرار کرد که طوری نیست بکش! آقا چشمتون روز بد نبینه! درسته دندون های قدامی فک پایین خیلی دندون های ساده ای هستن برای کشیدن و راحت خارج میشن از فک، ولی موقع کشیدن این سه تا دندون، وقتی چهره ی درد کشیده ی بیمار، ری اکشن هاش، پا کوبیدنش به یونیت و مشت شدن دست هاش رو می دیدم از خودم بدم اومد. دقیقا حس این رو داشتم که شکنجه گر ساواکم! -_-


٣- پسربچه ی شش ساله به شدت بامزه و البته تپل بود. ازون تپل هایی که بهش میگن چاق! حرف هاش رو هم جویده جویده می زد. با هزار زور روی یونیت خوابوندیمش، یک ریز غر می زد. بنده خدا از بس همه بهش گفته بودن: نخور چاق شدی؛ وقتی بهش گفتم چقدر پسر بانمکی هستی شما! آروم و زیر زبونی گفت: نخیرم اصلا هم چاق نیستم! کلا هر صفتی که تا به حال نشنیده بود رو چاق تعبیر می کرد. دلم ضعف رفت واسش.


٥- فکر کنم بدونین که نقطه ضعف من نون سنگکه و براش جونم رو هم میدم. یکی از خوبی هایی که منو تو این شهر نگه داشته، نونوایی نزدیک پانسیونه. جدیدا شاگردی آوردن که به طرز عجیب غریبی سه بار پشت سر هم توی یک هفته تا وارد نونوایی می شدم، می گفت: تموم کردیم! من هم یک بار صبر کن، دو بار هیچی نگو، بار سوم کظم غیظ کن و یک هفته رو با نون بازاری سر کن. دفعه چهارم تا رسیدم نونواها با اینکه تازه تایم نون پختنشون شروع شده بود، سوار موتور شدن و رفتن! کارد می زدی خونم درنمیومد و اون روی هوپانه ام رو نشون دادم! شاگرده ترسید زنگ زد بهشون که زود بیان و پخت اولشون چند تا نون سنگک برشته بهم بدن. دهه!


٧- قیافه ی من رو در این موقعیتی که براتون میخوام شرح بدم تصور کنین: مرد وارد اتاقم شد و گفت من رو ارجاع دادن که معاینه ام کنین. پرسیدم کدوم قسمت فرستادنتون؟ جواب داد: آقای فلانی گفتن واسه معاینه ی پیش از بارداری برو چکاپ دندونپزشکی بشو! 

نمی دونستم تا این حد بارداری بر سیستم دهانی دندانی پدرها هم اثر گذاره! :-/


١١- پسر ده ساله رو به زور روی یونیت خوابوندن تا دندونش رو بکشم. کارش سریع تموم شد، وقتی بهش گاز اضافه می دادم گفتم: نگاه کن به نقاشی های پانلم. دفعه بعدی که اومدی تو هم برام نقاشی بکش. نگاهی سرشار از فحش بهم انداخت و دستش رو به معنی "برو ببینم!" واسم تکون داد و رفت. چرا باید همه ی نقاشی هام کار دست دختربچه ها باشه فقط؟ احتمالا چون پسرها از بچگی بی ذوقن! :-/


١٣- اولی طبیعی بود. دومی و سومی جالب بودن. ولی وقتی هر پسربچه ای که برای معاینه مدارس اومد پیشم روی شقیقه اش خط انداخته بود، دیگه خنده ام گرفت. یکیشون که سی آر سِون درآورده بودن واسش! بعد میگن زن ها اهل چشم و هم چشمی ان! 



١٧- خانوم نون وارد شد و گفت یه پسره است دانشجوی دندونپزشکیه، پرسید خانوم دکتر وقت دارن ازشون چند تا سوال بکنم؟ گفتم بگو بیا! پسر ریش و سیبیل دار وارد شد. یکی از آستین های پیراهنش رو بالا داده بود و دستش رو خم کرده بود. گویا از آزمایشگاه میومد. شروع کرد به پرسیدن که از طرحتون راضی هستین و حقوقتون خوبه و من چیکار کنم بیام تو شهر خودم طرح؟ گفتم: سربازی نداری؟ گفت نه معافم ولی طرح رو دارم. بعد از کلی توضیح دادن ازش پرسیدم: کدوم دانشگاهی؟ اسم دانشکده خودمون رو گفت. - پس چرا تا به حال ندیدمت؟ ورودی چندی؟ -٩٥. 

خنده ام گرفت. هنوز علوم پایه نداده، به فکر حقوق طرحش بود! فنچ! 


١٩- پدرجانم بهم زنگ زد و خبر داد جمعه عقد یکی دیگه از خواستگارهای رد شده امه که گفته بود اگه هوپ زنم نشه اصلا دیگه نمیام ایران! اصرار هم کرده من حتما باشم تو جشنش. می بینین که نامبرده نه تنها نیومد ایران، بلکه کنج عزلت گزید و گوشه نشینی اختیار کرد! دو هفته پیشم عقد یکی دیگه اشون بود. یعنی تماااااام اونایی که بسیااااار مصر بودن در ازدواج با من رفتن خونه بخت، تمااامشون ها. :-)))

‏حس مزخرف خنده داری دارم. ناراحت نیستما بالاخره وقتی ردشون میکنم، حق دارن برن دنبال زندگیشون؛ ولی عشقم عشقای قدیم! :-)))))


٢٣- ما به دنیای مجازی و آدم هاش دل می بندیم. وقتی وبلاگتون رو می بندین و غیبتون می زنه، دلمون می شکنه. شارمین، آبان، میرزاده خاتون و امیر همسرش، میس تیچر و آخری دلژین... کاش برمی گشتین. :-(


+ خودمونیم چقدر خاطرات این دفعه پسرونه/مردونه شد! :-)))


  • ۵۷۰
عین الف
مردم از خنده خخخ
همیشه بخندین :-)
مهدی رنجبر
اولیشو باید آخر مینوشتین! دردش تا اخریش حس میشد
طوری نیست بزرگ میشین یادتون میره!
soolin :)
ااااااااخ،اسمش که میاااد داااغ دلم تااازه میشه.یه پست هم نوشته بودم که محتواش معنی اینو میداد که بدجوری دلم شکست ولی دوباره برش داشتم چون بعضیا برگشتن گفتن،دلژین بی معرفت نییست.نمیدونم شایدم من از بس عصبانی بودم و حالم خوب نبود نمیتونستم هضم کنم این چیزا رو ولی یه جمله رو خوب یادمه،اینکه دلژین بانو گفت،پرونده ی دلژین کلا بسته شده.خب معنیه این حرف اینه که دیییگه نمیخواد بنویسه و اصلانم به ماهایی که باهاش خو گرفته بودیم،کاری نداره و وسلام.
من نمیفهمم،ادما هدفشون از نوشتن چیه؟اینکه یه مدت تویه جایی بنویسن و بعد جمع کنن از اونجا برن عایا؟؟؟!!😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
چمیدونم والاا

ببین من خودم سابقه ی اینکه وبلاگ نویسی و وبلاگ و دوست هام رو رها کنم برم داشتم. کامنتای بقیه رو توی پست آخرم می خوندم ولی واکنشی نشون نمی دادم چون ناراحت بودم. غم داشتم. بعد از چند ماه شروع کردم کم کم به دوست های صمیمی مجازیم گفتن که چرا رفتم و آدرس جدیدم چیه و این صحبت ها. 
می خوام بگم بعضی وقت ها انقدر ناراحتی که زورت فقط به صفحات مجازیت می رسه. درکشون می کنم ولی دلم تنگشونه.
گندم بانو
از ۱۹ پریدی ۲۳ چرا؟! :)

۱۹. واسه منم همینجوری بود... اصلا هر کی میومد خواستگاری من به سرعت بختش باز میشد! :))
عشقای قدیم که قصه‌س... که اگه نبود منم نبودم الان! :)
پدربزرگ مامانم یکی از اون عاشقای افسانه‌ای بوده. نرسیده به عشقش رفته یه زن دیگه گرفته :)
زندگی جاریست ^__^
کلا دقت کرده باشی از روی خیلی از اعداد پریدم. دلیل داره!

آخه جالبی قضیه اونجاست اون خواستگارایی مزدوج شدن که اصرار از خودشون بود برای ازدواج با من نه مادر پدرشون. دقیقا مثل پدربزرگت :-)))
میشه گفت دیگه کسی رو ندارم که دلش برام بتپه :-)))))))))
بلی بلی
عینکی عینکی
وووووی چقدر زیاد بود ولی خوندم همش رو. 
اخ اخ من با بیحسی صد بار میگم‌خدایا کمک کن این چند دقیقه بگذره تموم شه از زیر دست دکتر بیام بیرون. اونوقت اون آقاهه چطوری نشست؟؟؟ جدی ترس وجودم رو گرفته 😐😐😐😐

اون خط رو شقیقه پسر بچه ها🤣🤣🤣 چقدر هم فکر میکنن خفن شدن🤣🤣🤣🤣

ان شاء الله هم خواستگار ها تون خوشبخت بشن هم خود شما ☺☺☺

اون چاق ه رو هم خوندم دلم سوخت‌براش . چقدر طفلک رو توی سرش زدن از هر چیزی اون واژه رو برداشت میکنه☹☹

طبیعیه این پست های طویله ی من! یکم بگذره عادت میکنی
آره بیمارهای مونثم برای بی حسی بیشتر اذیت میکنن

آره به هر کدوم میگفتم: موهاشوووو! حس غرور می گرفتش و دستی به سرش می کشید!
ممنونم ایشالا به همچنین
آره دقیقا ولی در کل بچه ی خیلی بامزه ای بود
♫ شباهنگ
علاوه کن به این لیستت میرزاده خاتون و نفس عمیق و وبلاگ مدادرنگی رو
مدادرنگی رو نمی شناسم ولی از رفتن این دو نفر آره خیلی ناراحتم. چی شد یهو که رفتن بی خبر؟!!!
عینکی عینکی
من خواستگار هام رو خبر ندارم ولی خودم الان بچه دارم 😂😂😂

معمولا بچه تپلی ها خوردنی اند😋

من دکتر اذیت کن نیستم. هی فقط تو دلم میگم تا چند لحظه دیگه تمومه طاقت بیار 😂😂😂
آخی عزیزم، با توجه به آواتارت فکر کردم از من کوچیکتری! 
دقیقا
خوبه، بعضی زن ها انقدر آه و ناله ی الکی میکنن که دعواشون میکنم 😬😬
♫ شباهنگ
نمی‌دونم
مدادرنگی یه دختر هم‌سن و سال ما بود. شمالی. روزانه‌نویسیاش عالی بود. بعد به طرز بامزه‌ای مرادشو از شیراز پیدا کرد و یه مدت هم از خاطرات ماه عسل و مادرشوهر نوشت و یهو چند روز پیش حذف کرد رفت که رفت.
چند بارم سوژه رادیوبلاگی‌ها کرده بودم خاطراتشو
جدی؟! :-/
معمولا یه اتفاق بدی توی زندگی که بیوفته زورمون به وبلاگ هامون می رسه. کاش حالشون خوب باشه و بخاطر دلمشغولی های شیرین رفته باشن.
سراسر گنگ
سلام چقدر طولانی ولی شیرین

قبل از همه من قبلا که بیان مینوشتم یک خانوم دندون پزشک میشناختم که اتفاقا از نون سنگکم خوشش میومد احیانا شما نیستید ؟
راجع به شکنجه گر نه بابا از این زاویه نگاه کنید که با این کارتون از درد بزرگتری جلوگیری کردید
راجه به پسر چاق باحال بود نکته ای که همه رو به چاقی ختم میکرد
راجع به اینکه پسرا از بچگی ذوق ندارن مخالفم کاملا . یادمه بچه بودم نقاشی میکشیدم بهم منگنه میکردم حالت کتابچش میکردم هدیه میدادم آبجیم
راجع به خواستگاراتونم دقیقا عشق عشقای قدیم

سلام ممنون لطف دارین
قبلا منظورتون کیه؟ من اخیرا ازین عشقم رونمایی کردم :-))
خب آره درر شاید برای هر دندون ٥ ثانیه بود ولی همونم درد شدیدی بود!

خب میشه گفت از معدود پسرای خوش ذوق بودین!

معلوم الحال
سوال اول: شما ریاضی اول دبستان چند شدین؟
سوال دوم: شما چرا ایقدر ضد مردین؟ :))
سوال سوم: میخواین بلاکم کنید یا بازم بپرسم؟ 
من کلا همیشه ریاضیم بیست بود.
نیستم به خدا! چرا اینطور فکر کردی؟
نه راحت باش
دفترچه یادداشت
سلام
خانم دکتر بالاخره جواب بله رو بگین
سلام
به کی دقیقا؟ :-))
ساده جان
اوا
هوپ جان بگو چرا اعداد تا این اندازه نامرتب بودن ؟ البته هرچند میشه اینطوری هم عددگذاری کرد.خیلی هم دلیلی نداره که همه چی مرتب باشه....

از اونجایی که همه دخترها حداقل یکبار تجربه عاشق پیشه هایی که بعد از جواب رد شنیدن ازشون، میرن ازدواج میکنند؛ رو دارن؛ ما دخترها به لقب مراد بخت باز کن نائل می شویم ...

خدایا ما مرادهای بخت باز کن  رو از پسرهای عاشقمون نگیر :))
قانون خاصی داره این اعداد، منتظرم ببینم کی نکته اش رو میگیره.
مراد بخت باز کن؟ :-)))) آخه من تجربه داشتم طرف زن گرفته بعد پشیمون شده باز خواسته بیاد سراغ من که از همه جا بلاکش کردم...
آمین
عینکی عینکی
متولد چند هستی شما؟؟

من از اون خجالتی هام روم نمیشه آخ بگم☹☹
حالا سنم رو میگم میبینیم ازم کوچیکتری
٧١ ایم
سراسر گنگ
قبلا شاید حدود دو سال پیش اگه اشتباه نکنم یا پارسال
من نبودم پس :-)
عینکی عینکی
من ۷۴ ایم 😂😂😂
وای 😆😆😆😆😆 دیدی گفتم؟
life around me
ببین من پول میگیرم بخت باز میکنم.یعنی بدون استثنا هرکی اومد خواستگاری من و نه شنید،به شیش ماه نکشیده دوماد شد...
ماشالله دستم سبُکه😜
دست من به این سبکی نیست، یکی دو سال بعدش میزنه و متاهل میشن! :-)))
صبح
چنتایی شونو میخوندم دلژین چرا رفت؟ شما یوقت نرین
نمیدونم
نه من اگه خدای نکرده اتفاق غیرمترقبه ای نیوفته، نمیرم.
آسـوکـآ آآ
واقعا عشاق هم عشاق قدیم :|
خیلی رفتن از مجازی بده...
یه حفره خالی میمونه جای یه وبلاگ خوندنی.
کاش برگردن و کسایی که هستن نرن.
دقیقا جای خالیشون یه حفره ی خالی توی بلاگستان ایجاد میکنه.
آقای صاد
یادش به خیر ما سن این بچه ها بودیم کلمونو همش از ته میتراشیدن :/ 
هیچ وقتم ارتباط بین نظم و زشت بودن رو نفهمیدیم -_____-
ما هم ناخونامون رو از ته میگرفتن، هدبند محکم هم باید میزدیم مانتوهای گشااااد و بلند سرمه ای و طوسی هم باید می پوشیدیم!
یحتمل واسه اینکه شپش نگیرین
عینکی عینکی
😂😂😂😂
والا به خدا!
هولدن کالفیلد
این شیوه عدد گذاری بر اساس اعداد اول (و حتی فیبوناچی) رو من مدتها پیش انجام دادم! کجاس کپی رایت؟ کو؟ کوووووووووووووووو؟ :| :دی
آقا من از رو شما نزدم، واس همینم حق کپی رایت نمیدم :-))))
 خواننده هام میدونن پست های موردیم رو هر بار یه جور عددگذاری میکنم، ترکی، انگلیسیِ با حروف فارسی، ستاره های زیاد شده، اعداد به اضافه ١٣ و ...
ولی خوشم اومد بالاخره یکی راز این اعداد رو کشف کرد! بقیه فکر میکردن جا انداختم :-)
معلوم الحال
راز داوینچی یه طرف، راز هوپ the Hope code یه طرف  :)) (عدد اول آخه؟ :/ )

یوهاهاهاها
بعد بعضیا میان نمره ریاضی دبستانم رو می پرسن!
:-)))
معلوم الحال
چه توقعی از ما تک سلولی های با آی کیوی 12 دارین :) همین بک دو سه رو هم بزور کتک یادمون دادن
:-))
شکسته نفسی نفرمایین
هانیه
سلام چقدر دلم برای نوشته هات تنگ شده بود
پ ن پ پسر مردم باید بعد جواب رد شنیدن عذب بمونه پسرا هیچ وقت بی خیال ازدواج نمی شوند:) یکی نشد اون یکی:)))
سلام عزیزم :-)
می دونم بابا! میگم حداقل یکم رو حرفشون بمونن خب! 
هانیه
سلام چقدر دلم برای نوشته هات تنگ شده بود
پ ن پ پسر مردم باید بعد جواب رد شنیدن عذب بمونه پسرا هیچ وقت بی خیال ازدواج نمی شوند:) یکی نشد اون یکی:)))
فامس
سلام.. در باب مورد ۱۹ بگم ما هم یه موردشو داشتیم البته برا دختر داییمو... طرف به من گفت به دختر داییت گفتم اگه زنم نشی میرم ترکیه دیگه ایران نمیام و همونجا زن می گیرم... من دیدم ناراحت . حالا خواستم شوخی کنم گفتم اگه تو راست می گی دیگه زن نگیر این عشق و عاشقیتون الکیه والا بو خدا  توی جمع و من آبجیم فقط خندیدم ... اونم یه جور نگاه م کرد که از صدتا فوحش بد تر بود  من و دروغ  گفتم آیا... فقط شوخی بود:)))
سلام
والا! اگه راست میگی برو فرهاد کوهکن شو شاید ما دلمون به حالت سوخت! میرم ترکیه زن میگیرم، در واقع تهدید کرده :-)))
:: فروردین ::
اون سی آر سون فقط :))) ... موندم چجوری آخه :/
فکر کنم آرایشگر اونجا تازه دوره خط انداختن رو گذرونده که همه ذوق زده مدل موهاشون مثل همه شده!
فامس
راستی یادم رفت بگم این اعداد آدما رو یاد دنباله های ریاضی میندازه... ولی فقط این دنباله آسون بود بقیه س یوخده اذیت می کرد مخصوصا هندسیا
اعداد اول رو فکر نمیکنم جزو دنباله ها بدونن چون قانون خاصی رو دنبال نمیکنن.
من مبحث دنباله ها رو دوست داشتم ولی
فامس
نه جز مبحث  دنباله ها حساب می کنن.... ما سر کلاس با اینا شروع کردیم..... ولی چی؟؟؟؟
:-))
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan