ما که میزنیم به بی خیالی ولی خدایی 'بعضی حرفا میسوزونه قلب آدمو! '

  • ۲۰:۰۲

1. بدشانسی یعنی چند سال توی نوبت بخش ارتوی دانشکده دندونپزشکی بمونی تا دندون هات رو با قیمت پایین تری مرتب کنی؛ ولی وقتی داری به نوبتت نزدیک میشی، بخوری زمین و یکی از دندون های جلوی فکت بیوفته بیرون و دندون بغلی هاش هم لق بشن و یکیشون خورد بشه ( دندون های شماره 1 و 2 و 4 بالا به ترتیب)


2. خدایی دل شیر میخواد وقتی با رزیدنت ارشدت توی یک پاویون هستی، از کشیکت جیم بزنی و به دوست هات بسپاری وقتی رزیدنت سراغت رو گرفت که کجایی؟ بگن توی بیمارستانی؛ داد و فریاد رزیدنت ارشد اینترن های اطفال شنیدنی بود ؛))) ما هم زیرزیرکی می خندیدیم و می گفتیم چقدر خوبه رزیدنت های ما همه پسرن و از جیم زدن های ما با خبر نمی شن :دی 


3. من میگم اکثر این جماعت مذکر پررو ان، شما مخالفت می کنی هی! پسره از شدت خون ریزی از بینی عمل شده اش در حال فینته(غش)، بعد رزیدنت ارشد ما رو دیده میگه بگین ببینم کدوم شبکه ی مویرگی باعث این خون ریزی شده؟ نمی دونه آناتومی رو خدا پاس کرد و ما جز حفره دهان دیگه چشامون چیزی رو نمی بینه!  پسره میزنه پقی میزنه زیر خنده و میگه آقای دکتر اینا پرستارن؟! انگار نه انگار با این خنده خون قل قل از بینیش میریزه توی دهانش. دکتر هم میگه نه اینا سوسولای دندونپزشکن! :-/ راستش دلمون خنک شد وقتی پسره گوشیش رو درآورد که عکسی نشون رزیدنت بده و رزیدنت ازش پرسید: عکس از خودت میخوای نشون بدی؟ گفت: هه نه پس! عکس شما رو میخام نشون بدم! و  لبخندی که روی لب رزیدنت خشک شد! 


+ شاد باشین همیشه، گور بابای هر چی بدبیاری و ناراحتیه، خب؟! ؛-)


# عنوان آهنگ فکرشم نکن از محمد علیزاده
بعدا نوشت: وقتی خوندن کتاب بیشعوری تو رو به فکر می اندازه و دیگه نمی تونی بی شعوری یکی از اطرافیانت رو تحمل کنی، نتیجه اش میشه طغیان! دیگه این بار کوتاه نمیام...
  • ۷۴۰

مگه میشه دوستش نداشت؟!

  • ۱۷:۲۶

  مهربونی و خوش اخلاقیش، وجدان کاری و اطلاعات بالاش، صبوری و حواس جمعش به تک تک حرکاتت: خانوم هوپیان زانوهات جلو نیاد! هوپ جان کمرت رو زمین باشه! هوپ آفرین پاهات کاملا صاف شده! 

اینکه توی ذهنش مونده چند ماه پیش هیکلت چجوری بوده و الان چه تغییری کردی و تشویقت می کنه، اینکه وقتی عضلاتت گرفتن و ترس از سیاتیک داری، بهش پیام میدی و میگی چکار کنم؟ کلی راهنمایی می کنه که سیاتیک نیست و دو روز بعدش بهت پیام میده و می پرسه: بهتر شدی عزیزم؟ اینکه بعد از کلاس صبر میکنه و به تک تک سوال ها و نگرانی هات جواب میده و عجله ای برای رفتن نداره و ... . 

بدون شک یکی از دوست داشتنی ترین آدم های زندگی من، مربی پیلاتسم خانم میم ه. 

با غم دوریش در فروردین چه کنم؟! :(

+ میگم چجوری ممکنه که بادی شیپ ت کوچیک بشه، یک شماره سایز کم کنی، ولی دو کیلو چاق تر شده باشی؟! o.O

+ به نظرتون آدم عاقل یک لیوان پر عرق کاسنی می خوره قبل از ورزشش؟! بعد هی وسط ورزشش فکر کنه چی شده امروز که عضلاتش می لرزن؟ :-/

+ پیلاتس چیست؟ 


  • ۶۵۶

وقتی لولو می شوم :|

  • ۱۹:۴۰
ایام انت.خابات بود، نمیدونم چرا اون وقتا جوگیر شده و طرفدار پر و پا قرص یکی از نامزدها شده بودم... دستبند رنگ اون نامزد رو می بستم و بحث سی.اسی می کردم. جالبی ماجرا این بود که رای نمی تونستم بدم و کاسه داغ تر از آش شده بودم! الان واقعا دیگه توی اون حال و هوا نیستم و حتی از کسی که طرفدارش بودم هم بدم میاد! 
ماجرایی که حواس من رو یکم پرت می کرد از اون حال و هوا، ذوق دیدن نوزاد های دوقلوی یکی از نزدیکانم بود. خونشون نزدیک دبیرستانمون بود، انقدر دوستشون داشتم که هفته ای حداقل دو بار رو به دیدنشون می رفتم. دوقلوها ناهمسان بودن؛ یکی بزرگتر، سفید، تپل و خوشگل و یکی ریزه میزه، پرمو، سبزه، به شدت لاغر و تا حدی زشت! دخترک تپل خوش اخلاق و آروم بود و خواهر کوچولوش به شدت ناآروم و بداخلاق!
 مادرجان شکوه میگفت قل بزرگه شبیه نوزادیه تو ئه. سعی می کردم علاقه قلبیم به قل بزرگتر رو قایم کنم ولی نمیشد، خیلی ناز و مامانی بود... خواهرم میگفت قل کوچکتر رو دوست داره و فقط اون رو بغل میکرد... گذشت و دوقلوها بزرگ شدن و روز به روز شیرین تر شدن... موهای صورت قل کوچیک ریخت، یکم تپل شد و تازه قیافه ی ظریفش مشخص شد... ناز شد، زیبایی خاص خودش رو داشت، شیرین زبون و حاضر جواب شد، در کل یه جورایی خیلی خانوم وار رفتار میکرد... ولی قل بزرگتر سادگی خاص دوران بچگیش رو داشت، لوس بود ولی از قل کوچیک حساب می برد درست مثل یه خواهر بزرگ تر... قل های محبوب من و خواهری عوض شدن، من طرفدار قل کوچیکه شدم و از باهوش بودنش لذت می بردم و خواهری اعتراف کرد که از اول دلش برای زشتی قل کوچیک سوخته وگرنه قل بزرگه رو بیشتر دوست داشته همیشه!
  • ۸۷۹

حس خوب یعنی...

  • ۲۳:۰۱

...دست گذاشتن روی شکم برجسته ی یکی از صمیمی ترین دوست هات، یعنی مادر شدن دختری که سه سال کنارش روی یک نیمکت می نشستی، یعنی خاله شدن...

  • ۸۹۱

مخ زنی زیر تیغ!

  • ۱۲:۱۵

میگم بد نباشه الان که ایام ولنتاین ه، من عجق مجق ندارم و یاد خاطره ای از یکی از مریض هام در یکی از سفرهام افتادم؟! 

  • ۷۸۴

خواب و بیدار

  • ۲۰:۱۳

دوست دارم خواب طولانی عصرگاهی را تحریم کنم؛

بیدار ماندن بعد از 2 نیمه شب را هم...

اولی باعث سنگینی سر است و دومی موجب سنگینی دل...

اولی خلق و خوی ات را بهم می ریزد و دومی هورمون هایت را...

اولی را با نوشیدن شکلات داغ آرام می کنی و دومی را با ریختن اشک...

  • ۵۷۲

حس راننده کامیون بودن، بهم دست داده بود!

  • ۰۹:۲۷

1. خانوم هایده داره فریاد میزنه 'یه دل تو سینه دارم، میخوام اونم فداش شه، می خوام، میخوام، میخوام اونم فداش شهههه* ' من هم تند و تند مبل ها رو تمیز می کنم... 

میدونین؟ هر چند سال هم که بزرگ بشم، باز هم موقع مهمونی، وظیفه ای جز تمیز کردن چوب های مبل، نرده های راه پله یا درست کردن سالاد نخواهم داشت! وظایفی که از 10 سالگی، زمانی که طفلی بیش نبودم بهم محول می شده...

 میگین چرا جارو نمیزنی؟ چرا شیشه پاک نمی کنی؟ چرا غذا نمی پزی؟ خب چون مادر جان شکوه فقط کار خودش رو در این زمینه ها قبول داره به این برکت قسم! البته من هم علاقه ی چندانی به شیشه پاک کردن و جارو زدن ندارم ها! ولی خب آرزو به دل موندم مامانم از طعم یکی از غذاهای جدیدی که درست میکنم، خوشش بیاد و توی ذوقم نزنه!  

فقط خواستم بگم هر چقدر هم بزرگ بشیم، باز هم از نظر والدینمون بچه ایم و تغییری نکردیم...'نگاش قلبمو دزدید منو صید خودش کرد، با حرفای قشنگش منو خام خودش کرد ' :-/


2. عمو جان گفت: این آقا سعیدی که می بینین اون هفته رفته دندونپزشکی، دندون 7 اش درد می کرده ولی دندون 6 اش رو عصب کشی کردن! 

من با ژست دفاع از همکار: خب احتمالا بررسی کردن دیدن دندون 6 اشون عامل درده، دندون بی مشکل رو که دست نمی زنن!

آقا سعید: آخه الان هنوز دردم ساکت نشده. راستش رفتم کلینیک بووووق! بعد گفتم دندونپزشکی که برام کار کنه هر کسی باشه ولی خانم نباشه، ریشو نباشه!!! 

من در حالی که به افق موردعلاقه ام زل زدم، به سختی از افق خارج میشم: خب تقصیر خودتونه! خانم ها دقت بالاتری دارن! 


3. بخاطر مرگ حسن جوهرچی این بازیگر مظلوم و جنتلمن خیلی ناراحت شدم، در پناه خدا باشی محمد در پناه تو...


* عاشق ترین از بانو هایده

  • ۶۳۱

یک شب تنهایی در پاویون!

  • ۰۸:۲۵

کشیک فوق العاده سخت و طاقت فرسایی بود! در سختیش همین بس که نصف رمان صد سال تنهایی رو خوندم و اصلا از پاویون خارج نشدم! :)))) 

خیلی خسته شدم، برم خونمون دیگه! :دی


+ جهت جلوگیری از بد و بیراه گفتن یک نفر که خودش میدونه، کامنت های این پست رو می بندم! :)))

  • ۳۶۸

خودش ان

  • ۱۹:۵۰

 انسان ها  خودشان به اختیار راه زندگی شان را انتخاب می کنند، تسلیم هوای نفس شان می شوند، داد و فریاد عقل شان را نادیده می گیرند، آینده را تا حدی پیش بینی می کنند ولی باز دوست دارند  خودشان تجربه کنند چون فکر می کنند با بقیه فرق دارند، پشت پا به شانس های دیگرشان می زنند و وقتی به خودشان می آیند که دیر شده، عمرشان هدر رفته و تنها چیزی که برای شان مانده حسرت است و افسوس... آن وقت است که به دنبال مقصر می گردند و به نظرشان همه مقصرن الا خودشان... 

  • ۳۴۵

کوزه گر، بن تن و بقیه ی ماجرا!

  • ۲۲:۱۳

1- یک آینه ی دندونپزشکی یک بار مصرف! از  معاینه ی دهانی دوران پیش دانشگاهی ام دارم، که علاوه بر اینکه دندون های خودم رو باهاش معاینه میکنم، با شستن و دور نگه داشتنش از دندون ها، دهان بقیه اعضای خانواده رو هم گاهی معاینه میکنم! بله خیلی هم استریل هستم من! 

هر از چند گاهی لثه ی کامی دور یکی از دندون های فک بالام اذیتم میکنه، چند شب پیش هم موقع مسواک زدن خون ریزی کرد، هی میخوام به بچه ها بگم از دندونم عکس بگیرن، ولی یادم میره یا میگم مهم نیست و انقدر بی محلی بهش میکنم تا خوب بشه!  

دقیقا مصداق این ضرب المثله که 'کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره! '

 پستش کردم تا یادم بمونه و به فکرش باشم!


2- پسرک شیرین زبون 4 ساله با اون چشمای درشتش، خیلی شیک به عنوان جایزه یه پاک کن بن تن ازم گرفت و زیر دستم نخوابید! ارجاعش دادم تخصصی :-/ البته وقتی توی بخش تخصصی سر زدم بهش، دیدم در حالی که سکسکه میکنه از گریه، رزیدنت داره سریع براش کار میکنه! خب من دلم نمیومد!


# از سری اعترافات یک دنتیست آینده!


  • ۵۶۴
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan