ای آرام جانم ...

  • ۱۹:۰۸

دقیقا از جایی که احساس می کنم تنهایی وجودم دوزش زده بالا ، علاقه ام به وبلاگ نویسی شدت می گیره ، درست از همون جایی که حس می کنم حرف هام و نمی تونم به کسی بگم ، یا اگه بگم قضاوت می شم ، دوست دارم پلن یه وبلاگ و باز کنم و توش بنویسم . بنویسم و بنویسم و بنویسم ...

دوست ندارم دیگه توی وبلاگ قبلیم چیزی بنویسم ، دلم برای دوستام تنگ میشه ولی احساس می کنم کمی تا قسمتی به دوستان جدید نیاز دارم ... هعیی

  • ۹۹۰
المی ...
همه همین طورن:)
متاسفانه :|
امید
شاید سخت ترین بخش نوشتن این باشه که لازمه بخش های تاریک داخلت رو بریزی روی کاغذ وحسابی سیاهش کنی و تا مدت ها به این جوهر که از کاغذ فواره میکنه خیره زل بزنی ...

دقیقااااا ! چقدر پرمفهومه این نظر ... 
اونچه که توی ذهنت میگذره رو مینویسی ، راحت میشی ولی باز هم دوست داری خودت رو سانسور کنی این دفعه توی نوشته هات !
الین
دقیقا انگیزه منم همین بود
والا :))
فریبا
خیلی این حست رو درک میکنم و ای کاش میشد حداقل در نوشته هامون خودمونو سانسور نکنیم
ای کاش واقعا!
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan