هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (۴۲)

  • ۱۰:۳۰

دوبنیم- ابولفضل و نسخه پیج داروخونه عفونت. این قرار بود یه شماره خاطره بشه اما هر چقدر فکر می‌کنم اصلا یادم نمیاد. متاسفم واسه حافظه‌ام. خب تقریبا مال ۴۰-۵۰ روز پیشه تا حدی میشه حق بدم به خودم که فراموش کنم. الان اولتیماتوم دادم تا وقتی ننویسی این پست رو، از صبحونه خبری نیست. البته همین اول بگم که خیلی خاطره اتفاق افتاده تو این دو ماه که در لحظه فراموش کردم کلمه کلیدیش رو بنویسم و یادم رفته. این شما و این هوپ و بیماران بعد از دو ماه.


سیبورگیم- خانوم هایده قشنگم داشت چهچهه می‌زد و همراه باهاش مرد میان‌سالی که بیمار یونیت بغلی بود و دست آقای دکتر به قصد کشیدن دندون عفونیش توی دهانش بود، می‌خوند. مرد! دارن دندونتو می‌کشن، این چه صحنه‌ی عجیبیه که خلق کردی!!


بوریم- بله یکی دو مورد داشتم در ماه اخیر که دقایقی بعد از زدن بی‌حسی، بیمار اطفال سرزنشم کرده که: حرف بسه! بیا دندونم رو درست کن!

من هم حرف رو بس کردم و رفتم دندونشون رو درست کردم.


هاسیم- یهو وسط شیفت خیره شد بهم گفت: جووون چه عروسی بشی شما! میخوام بیام عروسیت برقصم.

بقیه دکترا همه بهم تبریک گفتن، حتی مریض زیر دستم گفت: مبارررکه!

پیر شدم تا بهشون ثابت کردم شوخی می‌کنه. چیکار کنم با این نرسه آخه؟

انقدر اینطوری سربه‌سرم گذاشته که دیروز داشت با بقیه حرف می‌زد و منم سرم تو دهان مریض آخرم بود، یهو گفت: آهای خوشگله! من ناخودآگاه برگشتم نگاهش کردم. زدن زیر خنده و حتی اون یکی نرسه گفت: اعتماد‌به‌نفستونو می‌پسندم!


ماینتریم- یکی از شیفت‌هام با آقای دکتری هستم که فوق‌العاده سرش شلوغه. بیمار اطفالی واسش اومد بسیار بدقلق. بی‌حسیش رو زد و گفت: خانم دکتر لطفا شما بعد از اتمام این کارتون، این بچه رو هم ببینین. قبول کردم. عکس پره اپیکال روی مانتیورش رو دیدم و چون الگوی پوسیدگی دو سمت فکش شبیه بهم بود، از پسربچه پرسیدم کدوم دندونت درد داره؟ سمت راست رو‌ نشون داد. دو تا دندون آسیای شیریش رو پالپوتومی ( عصب‌کشی تاج!) و روکش کردم و فقط یه بار گفت آخ که یک قطره بی‌حسی روی یکی از دندون‌ها ریختم و ساکت شد. آقای دکتر حواسش بود که بچه ساکت شده و گفت: بخاطر بی‌حسی خوب من بودها! 

کار طفلی تموم شد و رفت بیرون. دو دقیقه بعد مادرش اومد و گفت: چرا این سمتش رو درست کردین؟ اون‌ور درد داشت! 

گفتم: من ازش سوال کردم و سمت راست رو نشون داد. 

مادر شاکی شد، البته نه از من، چون بچه بدقلقش رو آروم کرده بودم، از آقای دکتر : که انقدر سرش شلوغه درست متوجه نشده کدوم سمت رو باید درست کنه.

رفتن نوبت بگیرن برای سمت مقابل و اونجا بود که دکتر گفت: خانم دکتر ولی من سمت چپ رو بی‌حسی زده بودم. شما چطوری بدون بی‌حسی سمت راست رو درست کردین؟ درد نداشت؟

در حالی‌که شاخ درآورده بودم گفتم: نه فقط یه آخ مختصری گفت که با یه قطره بی‌حسی آروم شد.

-نکروز بود؟ (یعنی عصب از بین رفته بود؟)

در حالی‌که چشم‌هام چسبیده بود به کف سرم: نه کاملا وایتال بود. ( یعنی عصب ملتهب زنده بود و باید درد می‌داشت!)

هیچی دیگه هنوز در عجبم از تحمل و دندونای اون بچه!


دارمشتادیم- دختر ده- یازده ساله به همراه پدرش و به سختی وارد شد و پدرش رو یونیت خوابوندش. مشکل حرکتی داشت و دندون‌های به شدت پوسیده. 

یکی از دندون‌های دائمیش رو عصب‌کشی کردم و پدرش رو صدا کردم کمک کنه از یونیت پایین بیاد و گفتم واسش مسواک برقی بگیرن که راحت بتونه مسواک بزنه. 

جلسه بعد نوبت ترمیم داشت. همون اول وقتی روی یونیت دراز کشید و پدرش رفت گفت: خاله میشه کارم تموم شد بابام رو صدا نکنی؟ خودم می‌تونم بیام پایین.

قلبم ریخت: بله حتما. مطمئنم خودت می‌تونی.

حس بدی پیدا کردم. چرا حواسم به غرور این بچه نبود؟ بعد از پایان ترمیمش، اجازه دادم خودش به آرومی بیاد پایین و به‌سختی به سمت در بره. وسطای راه بود که گفتم: پیش‌بندت رو ننداختی. بیا بنداز داخل این سطل. 

منتظر موندم که بره سمت سطل آشغال و بعد بره سمت در. به پدرش گفتم: به دخترتون کامل توضیح دادم که باید چیکار کنه بعد از ترمیمش. خودش توضیح میده واستون.


رونتگنیوم- چند روز بعد از اون دختر، مادر چهل و خرده‌ای ساله دختربچه‌اش و پسر بیست و اندی ساله‌اش رو آورد پیشم. واسه دخترش پالپوتومی و ترمیم انجام دادم و برادر بزرگتر که کمی مشکل بینایی داشت، اندو ( عصب‌کشی ) . حواسم بود که مادر خیلی زیاد از حد روی حرکات پسرش حساسه و بهم تذکر داد: مشکل بینایی داره. ولی رو حساب تجربه دخترک قبلی وقتی پسر خودش خواست بلند بشه و بره عکس بگیره، اجازه دادم و به محض پاشدن خورد زمین! البته دلیل زمین‌خوردنش این بود که هرچقدر بهش می‌گفتم پات رو کامل بذار رو یونیت باز آویزون می‌کرد از اطراف و پاش خواب رفته بود. مادرش پرید توی اتاق و دستش رو گرفت و رفتن برای عکس. پسر دقیقا حس دختر یازده ساله رو داشت. نمی‌خواست مزاحم مادر نگرانش بشه ولی شده بود و باز هم یادآوری شد برای من که حواسم بیشتر به بیمارهام باشه نه فقط به دهانشون.


کوپرنیسیم- رو حساب دو تا تجربه قبلی، این بار مردی که اواخر سی سالگیش رو می‌گذروند بدون همراهش پیشم اومد. متوجه شدم چشم‌هاش کمی به اصطلاح می‌تابه. وقتی ازش خواستم به سمت یونیت بره یکم به اطراف برخورد می‌کرد. نرسم اومد چیزی بگه که با اشاره گفتم: مشکل بینایی داره.

برای عکس گرفتن فرستادمش و تا دم پله‌ها همراهش رفتم و گفتم از آسانسور استفاده کنه. گفت می‌خواد با پله‌ها بره و مشکلی نداره. حرفی نزدم ولی تا وقتی بیاد استرس داشتم که دقایقی بعد سالم اومد و خیالم رو راحت کرد. 


نیهونیوم- زن جوان با عکس opgش پیشم اومد و گفت: خیلی از دندون‌هام رو درست کردم و چند‌تای دیگه موندن. کلینیک فلان بهم نوبت ندادن و من خیلی عجله دارم و ممکنه امروز فردا ویزام درست بشه و باید برم. 

توی دو سه هفته ترمیم‌ها و پست و روکش‌هاشو با فشار آوردن به لابراتوار درست کردم و تحویلش دادم. دو روز بعد پرواز داشت. وقتی داشت ازم خداحافظی می‌کرد، دلم می‌خواست این شعر رو بگم بهش ولی کلاس کار رو حفظ کردم:

«به کجا چنین شتابان؟»

گَوَن از نسیم پرسید

«دلِ من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟»

«همه آرزویم، اما

چه کنم که بسته پایم...»

«به کجا چنین شتابان؟»

«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»

«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را

چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلامِ ما را* »


*محمدرضا شفیعی کدکنی


  • ۳۰۹

شکار آهو

  • ۱۲:۱۴

بعد از دوری سه چار هفته‌ای از کرشمه و غرق شدن در استرس بی‌پایان، چند روزی هست که تا می‌بینم مستأصل شدم و الانه که غرق بشم، بغلش می‌کنم و می‌نوازم. ملودی‌های ساده‌ای که استادم مخصوص این شرایطم انتخاب کرده. 

درست میشه. اوضاع درست میشه. 

  • ۹۱
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan