تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد عزیزدلم...

  • ۱۶:۵۰

آلزایمر نداره هنوز ولی شواهد ابتداییش رو بعضی اوقات می‌بینم و دلم خون می‌شه. توی پنج دقیقه ماجرایی که اخیرا براش اتفاق افتاده رو حداقل دو بار تعریف می‌کنه. خاطرات گذشته‌اش هم که خط به خط حفظ شدم. 

دیشب پنج شیش تا قلیه جگر خوردم و سیر شدم و رفتم عقب. چای رو به پدرجان داد آورد. گفتم مرسی بعد غذا نمی‌خورم. عصبی و غمگین شدم وقتی این جواب رو توی یک ربع بعدی، چهار بار دیگه تکرار کردم. من تحمل بیماری فراموشی شما رو ندارم. به خدا که تحمل ندارم.


( خط اول رو دو ماه قبل نوشته بودم و رها کرده بودم. انقدر که آزرده شدم از یادآوریش.)

  • ۳۹۹

دلا نزد کسی بنشین...

  • ۱۴:۰۹

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

        به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد


در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

        به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد


ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

          یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد


تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید

     تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد


به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

     که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد


نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

        نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد


بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
          میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد


[...]

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

        از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد


*مولانا

** بشنوید با صدای شهرام ناظری، البته ترکیبی خوندن استاد ولی جذابه.

  • ۱۲۵

البته همین الان خرید اینترنتی کردم، بهتر شدم!

  • ۰۰:۰۷

چهارشنبه‌سوری و روز اول رو به مهمونی گذروندم. دو فصل آخر آفیس رو برای بار دوم دیدم، تمام قسمتای خاتون و اپیزود جدیدای سیزن آخر سریال موردعلاقم رو دیدم؛ دو تا کتاب خوندم. سه تا ( نهایتا تا فردا مهلت داره اونی که خودش میدونه که بشن چار تا) از دوستامو دیدم و به قول قدیمیا عمری باشه دوازده و سیزده بدر هم قراره داشته باشیم ولی هنوز پیش چشمم مونده که هم سفرمون لغو شد و هم ندیدمت! 

می‌دونم نهایتا دو هفته دیگه به غلط کردن می‌افتم ولی خسته شدم از بی‌کاری.

  • ۱۰۳

هزار و چهارصد

  • ۱۱:۵۷

چند دقیقه پیش نشستم درآمد سال گذشته‌ام رو حساب کردم و بعد پولی که توی حساب‌هام دارم رو جمع زدم و خنده‌ام گرفت. کمتر از یک ششم سیو داشتم و یا خدا که چقدر خرج کردم پارسال ولی بازم شکر. ایشالا خرجم سال دیگه کمتر باشه و بتونم برم تو فاز صاف کردن کامل بدهی‌هام. 

سال عجیبی بود هزار و‌ چهارصد. نمی‌تونم بگم بد بود واسم که نبود. نقطه عطفی بود برام از لحاظ کاری. پوست انداختم قشنگ زیر بار استرس کارها و به جایی رسیدم از زمستون به بعد که وقتی مشکلی پیش میومد، به جای حرص خوردن می‌خندیدم و سریع می‌رفتم دنبال حلش و واقعا این روش بهتر جواب می‌داد برام. 

از کار بگذرم، توی این سال با خودم روراست‌تر شدم و چند تا از تابوهای ذهنیم رو مثل یک زنجیره به هم پیوسته شکستم و میشه گفت پشیمون نیستم! 

هیچ وقت راحت نبودم از حس‌های عاطفیم بی‌پرده اینجا بنویسم؛ الان دیگه بدتر شده و باز هم نمی‌خوام چیزی بگم ولی فقط خودم می‌دونم که هزار و چهارصد از لحاظ عاطفی هم واسم خیلی خیلی عجیب غریب و در کل بد بود. 

سه بار واکسن زدم. از ناامیدی که آخر پارسال داشتم که کرونا تموم نمیشه، رها شدم و امیدوارم روزی برسه توی ۱۴۰۱ که بدون ماسک بیرون برم. 

دیگه چیزی یادم نمیاد که اضافه کنم. :-)

  • ۳۶۴
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan