سوخت

  • ۱۷:۵۱

چراغ بنزین روشن شد، نزدیک‌ترین پمپ بنزین بعد میدون بود. قبل از اینکه وارد پمپ بزنین بشم، به خودم گفتم درسته سری قبل برای اولین بار بعد از این همه سال رانندگی، خودت بنزین زدی و انقدر ذوق داشتی که به همه از این موفقیت گفتی، ولی این بار مریضی و بی‌حال، انگار هنوز قرص و آمپول‌ها اثر نکردن؛ بذار مسئولش بنزین بزنه‌.

 مسئول اشاره کرد بیا این طرف و بعد رفت سمت ماشین جلویی تا واسش بنزین بزنه. 

پشت سرم رو نگاه کردم، ماشینی نبود که معطل بشه و عصبانی. این بار راحت‌تر بود و مسلط‌تر عمل کردم. سی لیتر زدم و با غرور پشت رل نشستم و کارت بانکیم رو به مسئول دادم. خندید و دندون‌های پیشین لکه‌دارش به چشمم خورد: خانوم می‌خواین کارتتون رو بذارین، بچه‌ها استفاده کنن؟! 

وای کارت سوختم رو یادم رفته بود بردارم! با دستپاچگی گفتم: حالم خوب نبود، فراموش کردم.

دوباره خندید: شوخی کردم.

 

  • ۶۳۹

گیانم

  • ۰۰:۴۹

غمگین‌ترین پستی که می‌شد خوند رو الان دیدم:

برام دعا کنین بتونم کفن پدرم رو همین الان توی اتاقش پیدا کنم...


واران مهربونم، صبر آرزو می‌کنم برات... :-(

  • ۱۸۲

جام

  • ۱۵:۴۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۸۵۷
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan