- سه شنبه ۲۹ آذر ۰۱
- ۱۷:۵۱
چراغ بنزین روشن شد، نزدیکترین پمپ بنزین بعد میدون بود. قبل از اینکه وارد پمپ بزنین بشم، به خودم گفتم درسته سری قبل برای اولین بار بعد از این همه سال رانندگی، خودت بنزین زدی و انقدر ذوق داشتی که به همه از این موفقیت گفتی، ولی این بار مریضی و بیحال، انگار هنوز قرص و آمپولها اثر نکردن؛ بذار مسئولش بنزین بزنه.
مسئول اشاره کرد بیا این طرف و بعد رفت سمت ماشین جلویی تا واسش بنزین بزنه.
پشت سرم رو نگاه کردم، ماشینی نبود که معطل بشه و عصبانی. این بار راحتتر بود و مسلطتر عمل کردم. سی لیتر زدم و با غرور پشت رل نشستم و کارت بانکیم رو به مسئول دادم. خندید و دندونهای پیشین لکهدارش به چشمم خورد: خانوم میخواین کارتتون رو بذارین، بچهها استفاده کنن؟!
وای کارت سوختم رو یادم رفته بود بردارم! با دستپاچگی گفتم: حالم خوب نبود، فراموش کردم.
دوباره خندید: شوخی کردم.
- ۷۰۴