- جمعه ۱۴ خرداد ۹۵
- ۰۸:۴۹
دوستی که گفتم در چند پست قبل سر به سرم گذاشته بود ، اومد پی وی و ازم پرسید که وقتی از لحاظ روحی خوب نیستم و داغونم ، چجوری خودم رو آروم و جمع و جور میکنم ؟
سریع یک پاراگراف تکست براش فرستادم :
یکم گریه می کنم حالا بسته به اینکه حال روحیم چقد خراب باشه 😁 بعدشم خودم و میزنم ب اون راه و میگم ... لقش 😊 اکثر وقت هام با خدا حرف میزنم ، دعای توسل میخونم ، فیلم میبینم ، کتاب میخونم و حتی میرم پیش خانواده الکی میخندم ،سر به سر داداشم میذارم ، سرش جیغ میزنم ، آشپزی میکنم ، میرم خرید و ایروبیک ...
یک بار با دقت به پیامی که براش فرستادم دقت کردم ، تمام این چند ماه اخیر برام تداعی شد ، یک هو دلم خواست که خودم رو بغل کنم ، سفت ... طولانی ... و نوازش کنم بازوهام رو و بگم : دست مریزاد دختر !
بعد برم سراغ مامانم ، موجودی که عاشقشم ، این بار اون رو بغل کنم و ببوسم ، بگم ببخش من رو که باعث ناراحتیت شدم ، مرسی که همراهمی ، ممنونم که توی این چند ماه لحظه به لحظه حواست بهم بوده و لوسم کردی ، بی حوصلگی هام رو طاقت آوردی و سعی کردی حواسم رو پرت کنی ، میشه باز هم سر تیتر همه خواسته هات ، من رو دعا کنی ؟
بعد اشک های زیر چشمش رو پاک کنم ، بغضم رو فرو بدم و برم سر درسم !
- ۳۴۴