- پنجشنبه ۳۱ تیر ۹۵
- ۰۰:۰۴
از خرید برگشتیم و وارد کوچه ی باریکی که ماشین رو پارک کرده بودیم شدیم، خریدها رو دست مامان دادم تا سوئیچ رو از توی خورجینم( استعاره از کیف! ) در بیارم، توجه مامان به جلو بود، به پسری با چسبی بر روی بینی و سینی محتوی ظرف آش به دست و 3-4 تا دختر بچه اطرافش...
مامان: کاش ما هم چنین همسایه هایی داشتیم، هوس آش کردم!
- آخه چله تابستون و آش؟!
سوار ماشین شده بودیم و داشتم از جای پارک بیرون میومدم که پسر به خونه جلویی ماشین ما نزدیک شد، به ما نگاه کرد و گفت: آش نذری میخورین؟
مامانم با ذوق: اگه لطف کنین بدین، بله! دستتون درد نکنه!
بعد ظرف بزرگ آش رو گرفت و باز تشکر کرد... پس از دور شدن پسر و هیئت همراهش...
- مامان! از نگاهت خوند روحت توی آش هاست :))
- نخیرم! دستشون درد نکنه، ایشالا بینی اش خوشگل از آب در بیاد!
خلاصه... عجب آشی بود! نذرشون قبول
____________
شبکه مستند داره زندگی شیرهای جنگل بالاخص مسئله جفت گیریشون رو بررسی میکنه، من هم دارم وبلاگ میخونم و یعنی حواسم نیست! که یک دفعه صحبت های گوینده اش جذاب میشه، گوشی رو میذارم زمین و با دقت نگاه می کنم!
دو برادر شیر به قصد پیدا کردن زن و زندگی توی بیشه می گردن و می گردن تا بالاخره شیر ماده ی داف مانندی رو پیدا میکنن! شیربانو خانم با ادرارش! قلمروی خودش رو مشخص میکنه و منتظر میمونه ببینه این دو شیر نر جوان چجوری توجهش رو میخوان جلب کنن!
دو نر شیر! فقط از دور داف شیر رو نگاه می کنن و جلو نمیان... پس شیربانو که اسم خاصی مثل بانو اوهایا داره، شروع میکنه به عشوه ریختن و روی زمین غلت زدن و خوشگلی خودش رو نشون دادن!
در حالیکه با صدای بلند میخندم، با خودم میگم الانه که بین دو تا شیر نر دعوا بشه!
ولی دو برادر خیلی هم رو دوست دارن و تصمیم دیگه ای میگیرن! هر دو با بانو اوهایا ازدواج می کنن و کاملا صلح طلبانه و به نوبت با بانو به گفته گوینده جفت گیری میکنن! خداروشکر که این صحنه ها منشوری بودن و نشون داده نشدن... ولی من مطمئنم در چهره ی بانو، پس از دوبل ازواجش و وقتی دوربین رو به روش قرار گرفت، پوکر فیس خفیفی دیدم! مرد هم مردای قدیم...
+ یا ضامن آهو! ممنونم از دعوت دوباره ات...
- ۳۷۴