- يكشنبه ۲۴ مرداد ۹۵
- ۱۴:۱۳
امروز می خواستم قرمه سبزی بپزم، از دیشب لوبیا چشم بلبلی خیسانده! ، تنها بسته سبزی قرمه رو از فریزر برداشته و توی یخچال گذاشته بودم تا یخش آب بشه... صبح پیاز رو سرخ کردم، ادویه جات رو اضافه کردم، گوشت و لوبیا رو هم همین طور... حالا نوبت سبزی بود که یخش به خوبی آب شده بود... ولی با تعجب دیدم که سبزی قرمه نیست بلکه اسفناجه!
تا وقتی به طور کامل یخش آب نشده بود، اصلا مشخص نبود چی به چیه...
هیچی دیگه، مجبور شدم بدو بدو برم از سبزیجات آماده فروشی سر خیابون یه کیلو سبزی قرمه بخرم... خدا حفظشون کنه این مغازه ها رو... عجیب دوستشون دارم! از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو میفروشن و خیال تنبل هایی مثل من رو راحت کردن...
بعد از اضافه کردن سبزی و آسودگی خیالم از بابت غذا، به این فکر افتادم که تا حالا چند بار به آدم های متخلف که دورنمای خوبی داشتن جذب شدیم، بهشون نزدیک و باهاشون خودمونی شدیم، بسته به روابط مختلف دوستی، باهاشون به درجات متفاوتی صمیمت پیدا کردیم و بعد فاجعه از این لحظه اتفاق افتاد که متوجه شدیم زیر اون پوسته ی خوشگل و جذاب، چه شخصیتی قرار داره... وقتی یخ درونشون آب شد و ابعاد روحیشون نمایان، به شدت توی ذوقمون خورد و سعی کردیم باهاشون تا حد ممکن مدارا کنیم ولی مگه میشه به جای سبزیجات قرمه، فقط اسفناج بریزیم توی قرمه سبزی؟!
+توجه... عکس تزئینی است! غذای من هنوز نپخته! :))
- ۳۸۵