- يكشنبه ۷ شهریور ۹۵
- ۰۱:۴۳
به دختر گفته بودن برای فراموشی خاطرات گذشته، هر چه که مربوط به اون بوده رو بنداز دور؛ بخصوص عطر و ادوکلن... چون رایحه ها خیلی قدرت دارند، حس بویاییت میتونه پرتاپت کنه وسط یه صحنه ی بخصوص و همون جا نگه ات داره و زجرت بده... گفته بودن عطرهای جدید رو امتحان کن...
به سختی از کوکوشنل محبوبش دست کشید، توی چله زمستون در و پنجره ها رو باز گذاشت و با تکان دادن روسریش در هوا سعی کرد بوی اون رو از اتاقش بیرون کنه و موفق هم شد...
زمان به طرز غیرقابل باوری می گذشت... فکر می کرد مثل بقیه چیزهایی که فراموش کرده، بوی عطرش رو هم یادش رفته... یا شاید امیدوار بود حافظه ی بویایی ضعیفی داشته باشه... ولی... اون شب توی اتوبوس... بین اون همه مرد... وقتی غریب بود و تنها... با هر بار رد شدن شاگرد شوفر همشهریش، بوی ضعیف آشنایی بین صندلی ها می پیچید و متاسفانه باعث آرامش خاطرش میشد...
یا همین چند روز پیش... توی روسری فروشی... پسر جوان دستش رو دراز کرد که کارت رو ازش بگیره و دوباره اون بوی لعنتی به هوا رفت... سعی کرد نفس نکشه، سریع دست مادرش رو بگیره و از مغازه خارج بشه؛ ولی با بغض توی گلوش چکار می کرد؟!
این زخم ناسور تا کی میخواست باقی بمونه؟! به زن فیلمی که عصر نشون میداد، حسودیش شد! قرار بود تومور مغزیش جراحی بشه، به احتمال زیاد حافظه اش رو از دست میداد و از عمل کردن می ترسید. زن بیچاره نمی دونست که چندین نفر در آرزوی فراموشی خاطراتشون روز رو شب میکنن...
کنترل آ، شیفت دیلیت...
پ.ن: بینی انسان به مرکز حافظه اش متصل است، به همین خاطر بوییدن سریع خاطرات را به یادمان می آورد.
- ۳۷۵