دیگه این مدلش رو نداشتم که خداروشکر کلکسیونم تکمیل شد :|

  • ۱۵:۵۶

تصور کن دستت توی حلق مریضه، کانال mb2* پیدا نمیشه، mb1** هم اذیت میکنه و هی گمش میکنی... 

بعد صدای جیغ و گریه هم بغل گوشته که به هوا میره... فرزند شیرخوار 1 سال و 7 ماهه ی بیمارت، کیک و لقمه اش رو خورده، شکلاتش رو گاز گرفته و روی زمین انداخته، بادوم هایی که گرفته پرت کرده روی زمین، موبایل مامانش رو ترکونده از بس روی زمین انداخته، ساکشن رو خاموش کرده و با بدبختی روشن کردی، پلاستیک زیر سینی وسایل رو کشیده و نزدیک بوده همه وسایل رو روی زمین بریزه... 

و حالا باز هم داره گریه می کنه :| صداش میکنی: طاهاااا ! هیسسسس... صدات رو نشنوم...

آروم میشه، به اخمت نگاه میکنه و میخنده :| خنده ات که میگیره، نیشخند میزنه و دوباره به طرز عجیبی میزنه زیر گریه...

مامانش همون طور که کلی وسیله توی دهانشه اشاره میکنه که شیر میخواد!! برای دقایقی به سقف زل میزنی  و میگی: خانوم هر کار میخوای بکنی بکن، فقط آرومش کن... 

و لحظاتی بعد... 

بچه همین طور که ایستاده، شروع میکنه به شیر خوردن، کاور مامانش رو روی سرش میکشی تا صحنه منشوری پیش نیاد! ولی باز هر کی رد میشه، با تعجب به تو و مریض زیر دستت و بچه ای که شیر میخوره نگاه می کنه و بعد به قیافه ی نالان تو میخنده...

بچه سرخوش شده و گریه اش بند اومده، ولی دقایقی بعد دوباره صدای جیغش... با نهایت خستگی از مامانش میپرسی: این بار چشه بچه؟ 

بلهههه، بچه به م.. این سمتی عادت نداره :| اون طرفی رو می خواد :|| 

تنها کاری که میتونی بکنی اینه که دندون مامانه رو پانسمان کنی تا برن و بخوای دیگه به هیچ وجه، به هیچ وجه با بچه اش نیاد...

 دوباره اندو***،

 دوباره تمرین صبوری،

 و دیگر هیچ.


*کانال مزیوباکال دوم دندان آسیاب اول یا همون 6 بالا

** کانال مزیوباکال اول دندان آسیاب اول بالا

*** عصب کشی دندان

  • ۵۰۲
عای عم بــــهـــــار D:
وای خدا -_- حرصم گرفت !!! :|
بهار... بعد از اینکه رفتن دستام میلرزید از بس حرص خورده بودم :||
پژال ..
من فکر میکردم شما پزشکی میخونی..
چه جالب.پس سال آخر دندونی :-) :-) :-)
بعله من هم لودینگ دنتیستم منتها روی 90 درصد ؛))
فریبا
من خندم گرفت:))
این فینگیلی ها آدم رو به چه فلاکتها که نمیکشونن :))))
اشکال نداره بذار مایه مسرت شما بشیم ؛))
به خدااااا
life around me
خیلی فانه اتفاقا:))
یاد اون مریضی افتادم که صبح سر راند جیغ میزد.دکتر شروع کرد قربون صدقه رفتنش بعد مامانش خیلی ریلکس گفت این ممه میخواد دکتر!!!
ما و پسرای گروهمون و رزیدنتها و اینترنها کلا سوت میزدیم و سعی میکردیم نگاهمون تلاقی نکنه:D
خب این از فان رد شد، زیر دستم شروع کرد به م.مه خوردن :| بعد من بی حسی زده بودم لیدوکائین تو خون مامانه بود یعنی... حالا ضرری نداره ولی بازم خب :|
gisoo

خودایا:/

ملت چ راحتن...والا

البته بیچاره چاره ای نداشت بچه اش خیلی اذیت میکرد
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan