- شنبه ۲۲ مهر ۹۶
- ۲۲:۴۵
دلم ریش میشه وقت هایی که دارم تلاش می کنم بچه ی گریان زیر دستم رو به هر نحوی که شده کنترل کنم و همراهش که فکر می کردم مادر یا پدر بچه است، میاد زیر گوشم آروم میگه: خانم دکتر! حواستون بهش باشه مادر نداره... خانم دکتر لوس بودنش بخاطر اینه که بدون پدر، بزرگ شده... خانم دکتر آمپولش رو آروم بزنین، یتیمه...
خداجونم! درسته خودت حواست به تک تک بنده هات هست، درسته برای هدیه کوچولو نامادری مهربونی فرستادی که هر چقدر بهش تذکر میدادم بره تا بچه حواسش به من باشه و نا آرومیش کم بشه دلش تاب نمی آورد و نمی رفت، درسته دختر کوچولویی که اسمش رو فراموش کردم به جای بابا، یه عموی خوب داشت ولی یتیم بودن سخته. اینکه نزدیک ترین افراد بهت رو دیگه نتونی داشته باشی خیلی سخته. میشه خواهش کنم اگه مامان باباشون رو زود با خودت می بری، حواست به اشک های پنهونی و حسرت هاشون باشه؟ میشه خودت اشک هاشون رو با دست های مهربونت پاک کنی؟! میشه؟
دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری می کنه
گل گلدونم ، ماه تابونم ، یکی رو بزن از برای من
دختره شونه می کنه موهاشو تو آب چشمه
پاشو میذاره بالای لبه ، یکی رو بزن از برای من
دختره شادی می کنه ، بازی می کنه ، خنده می کنه
نازنین من ، مهربان من ، یکی رو بزن از برای من
دختره می کنه با ناز دستاشو دراز رو به آسمون
نازنین من ، مهربان من ، یکی رو بزن از برای من
- ۴۵۸