- يكشنبه ۷ آبان ۹۶
- ۱۶:۲۸
همه چیز از وقتی شروع شد که من برای اولین بار میگو درست کردم با سالاد شیرازی و ذوق زده، عکسش رو توی وبلاگم گذاشتم! واسم کامنت گذاشت ولی بدون لینک وبلاگش. اسمش خاص بود. توی گوگل سرچ و وبلاگش رو پیدا کردم. مهربونی همراه با شیطنت ذاتیش به دلم نشست. بهم میگفت گل دختر، بالام جان، قزتمام و خیلی اسم های خوشگل دیگه. یک بار بهش گفتم این حجم از قربون صدقه رفتن رو از تو یاد دارم می گیرم زهرا؛ خندید و باورش نشد. فراموش نمی کنم دو سال و نیم قبل رو که یک دفعه یازده شب تماس گرفت و یک ساعت با هم حرف زدیم. صداش مثل چهره اش دلنشین بود. همیشه باهاش حرف می زدم و درددل می کردم. واسم شده بود یک دوست مجازی که به دنیای واقعیم راه پیدا کرده ولی موفق به دیدارش نشدم! چند روز پیش بالاخره بعد از چهار سال دیدمش. زهرا جانم به همون خوشگلی و مهربونی و پرانرژی که تصور می کردم، بود. چند ساعتی که باهاش گذروندم انقدر خوش گذشت بهم که هنوز شیرینیش رو حس می کنم.
+ تقریبا همه ی دوست های صمیمی مجازیم رو دیدم. هر دیدار حس عجیب و در عین حال فوق العاده و متفاوتی داره! بهتون توصیه می کنم لذت دیدن دوست هاتون رو از دست ندین. ؛-)
- ۲۷۳