- جمعه ۱۰ آذر ۹۶
- ۱۸:۴۳
نشسته ام پشت میز سبز رنگم که خیلی خوشگل با یونیت و پرده ها هماهنگه و رَوِش کار اتوکِلاو ( دستگاهی که وسایل رو استریل می کنه) رو از توی دفترچه اش می خونم. در اتاقم رو بستم؛ ولی حواسم هست که نترسم چون به ندرت پیش میاد بیماری در بزنه و اکثرا یهویی می پرن داخل! صدای آشنا و خش دار مَردی از بیرون میاد. یکم فکر می کنم. کیه صاحب این صدا؟ از جا می پرم! مقنعه ام رو مرتب می کنم. در رو باز می کنم و میرم بیرون. ولی خبری از رئیس دانشکده و هیئت همراهش نیست. پس صدای کی بود؟! آقای میم سینی چایی به دست جلوم می ایسته و میگه: چایی نمی خواین خانم دکتر؟! خندم می گیره. صدای آقای میم بوده نه رئیس دانشکده مون. آخه اون میاد اینجا چیکار؟
اوایل کاره و مردم هنوز نمی دونن مرکز دندونپزشک داره. تا وقتی که برم توی مدرسه ها و بچه ها رو که گروه هدف ما هستن، معاینه کنم و نوبت بدم بهشون، احتمالا زمان های زیادی سرم خلوته! اولین روزی که وارد اتاق دندونپزشک شدم، از کثیفی و به هم ریختگیش جا خوردم. مونیکای درونم ( شخصیت سریال فرندز) فعال شد. با کمک همین آقای میم که پی بردم خیلی تنبله و باید هزار بار بهش بگم تا یه کاری رو انجام بده، تمام کشوها رو ریختم بیرون و مرتب کردم. کلی کمبود وسایل داشتیم که سفارش دادم تا بیارن. سخته که دستیار ندارم و فقط یه تمیزکار( اونم از زیر کار در رو!) بهم دادن. ولی درستش می کنم. به قول دوستم ما آدمای اردوی جهادی هستیم! شرایط اینجا که بدتر نیست.
بعد ها متوجه شدم که آقای رئیس اهل همین جاست. پس عجیب نبوده که انقدر صدا و لحن صدای آقای میم به آقای رئیس شبیهه. :دی
* پیله از سیاوش قمیشی
+ بشینین برنامه قرعه کشی جام جهانی رو ببینین، پایه ی خنده است حرف های عادل فردوسی پور!
- ۴۸۶