- پنجشنبه ۱۲ مهر ۹۷
- ۲۰:۴۲
پنجشنبه عصره و ردیف خانم هایی که اکثرا خسته ان و نشستن تا نوبتشون بشه. رسیده و نرسیده از شهر طرحی، ناهار خوردم و خودم رو رسوندم و هنوز بعد از یک ساعت نوبتم نشده. زن بارداری هم کنارم نشسته. صدای غرغر اپیلاسیون کارها از اتاقک ها شنیده میشه: خانوم فلانی من آخریمه ها! بازو نمونده واسم.
- خانوم فلانی مُردم دیگه به کسی نوبت ندین.
یک نفرشون که می ناله: خدایاااااا چرا همش شب جمعه ها شلوغه؟!
بقیه زن ها ریز ریز می خندن. منم که سرم رو تکیه دادم به دیوار و خوابم. چرتم رو این حرف پاره می کنه: صبحی یکی از مشتری ها می گفت می دونین چقدر ثواب می کنین؟! این بار من هم خنده ام میگیره: راست میگفته خب!
به تازگی دقت کردم چقدر هر کاری به نوبه ی خودش سخت و خسته کننده می تونه باشه که این باعث شده افراد شاغل رو بیشتر از قبل درک کنم و حتی برای خستگی دختر پشت دخل فست فودی یا پسر نونوا یا همین خانم های اپی. کار دلم بسوزه و از سردی رفتار فروشنده روسری ناراحت نشم و به خودم بگم: می دونی از صبح چند تا روسری تا کرده؟
توی هفته ای که گذشت برای بار چندم یکی از بیمارها بهم گفت: چقدر خوش اخلاقی شما خانوم دکتر! رفتم فلان مرکز اصلا نمیشد با دندونپزشکش حرف زد و جواب تکراری بود که از من می شنید: بداخلاقی های من رو توی روزهای شلوغ ندیدین یا بداخلاق تر از من تو کل شهرتون پیدا نمی کنین!
خدایی بیمارها سر وقت بیان، اون موقعی که میخوام کارشون تموم بشه، انتظار بی جا نداشته باشن و ... بدرفتاری نمی بینن و حتی کلی سر به سرشون میذارم: خالهههه این کرما رو ببین تو دندونت! اح اح اح! و پسربچه ای که تا چند ثانیه قبل گریه می کرده و الان با تعجب به تکه های دندون پوسیده اش در دست من نگاه می کنه و میگه: ایییییییی اینا چی بود؟! اح! کرما رو! و ساکت میشه تا بقیه کرم های آدمخوار رو از دندونش بیرون بکشم و قول میده دیگه مسواک بزنه و شکلات کمتر بخوره! ولی اگه شب قبلش کم خوابیده باشم، خسته شده باشم و یا وقتم کم باشه حوصله ی شوخی و خنده با بیمارها رو ندارم و فقط میخوام تموم بشه و برم توی پانسیون ناهار بخورم و غش کنم.
کمی صبوری، درک متقابل و بالا بردن تحمل، زندگی رو از اینی که هست آسون تر می کنه! نه؟!
+ گوش کنیم
- ۶۴۱