Tell me some thing girl, are you happy in this modern world?

  • ۱۷:۳۸

چند وقته یه خلأ در وجودم حس می کنم که واقعا نمی دونم چطوری باید پرش کنم. میرم، میام، کار می کنم، تفریح می کنم، میگم، می خندم، می خرم، می خورم، می خونم، می بینم، آشنا میشم، بلاک می کنم و ... ولی همش یه سوال ته ذهنمه که خب، حالا بعدش که چی؟ در واقع سوال بزرگ این روزهای من بعد از هر کاری اینه: خب حالا که چی؟ 

رویای بچگیم دکتر شدن بودن و رویای دانشجوییم فارغ التحصیلی و رویای حال حاضرم تموم شدن طرحِ کوفتیم! ولی حالا که دارم کم کم به آخر این دوره نزدیک میشم همش این سوال ته ذهنمه: خب، تموم شد، بعدش که چی؟ هدف بعدیت که میخوای سرت رو بهش گرم کنی چیه؟ تخصص؟ کلینیک؟ مطب؟ خوش گذرونی؟ خب بعدش که چی؟

می دونم الان میاین میگین زندگی از همین لحظات تشکیل شده؛ ولی واقعا واسم تکراری شده همه چیز و نمی دونم باید برای فرار از اینکه عمر خوشحالیم از یک مسئله انقدر کوتاهه، چیکار کنم. مطمئنا خیلی از شما هم همین حس رو دارین و به دنبال چرایی زندگیتون هستین و فکر می کنین دارین عمرتون رو هدر می دین و نمی دونین چطور بهترش می تونین بکنین. 

خدایی نیاین فلسفه بافی کنین اینجا وقتی خودتون کاملا بهش باور ندارین؛ خب؟

راستی عیدتون مبارک.


* عنوان shallow از لیدی گاگا-بردلی کوپر 

  • ۵۹۹
samaneh rsl
شما توی ذهنت به چیزی نامربوط به الانت (دندون پزشکی و اینها) علاقه نداری؟ مثلا موسیقی؟ هنر خاصی؟؟
چرا دارم ولی میگم فوقش اونا رو هم دنبال کردم، بعدش که چی؟
کلا اینطوری نیست که خموده باشم و کاری نکنم ولی این سوال پدرمو درآورده!
آسـوکـآ آآ
فلسفه هم داره مگه...
منم دفاع کردم احساس خلا می کنم :(
عید تو هم مبارک دکتر جانم ❤⚀
تا دانشجویی میگی تموم میشه، بعد واسه دفاعت استرس داری بعد از دفاعت میگی میرم سرکار وقتی کارت روی روال میوفته، میگی خب بعدش چی؟ 
عزیزم 😍
ام اسی خوشبخت
عیدتون مبارک :)
من فلسفه بافیم نمیاد, اما بنظرم سخت گرفتید, زندگی همینقدر بی معنیه :))
تنها راه اینکه حوصلتون سر نره از این تکرار, ایجاد/داشتن چالش هست, آدمیزاد یا در حال جنگ و حل مسئله است یا حوصله اش سر میره و دور خودش میچرخه دنبال فلسفه و معنا. چالش ایجاد کنید, همین!
مرسی خوشبخت جان :-)
واقعا زندگی بی معنیه و من بیهوده تلاش می کنم واسش معنی پیدا کنم...
خب میگم دیگه کم آوردم توی پیدا کردن چالش جدید!
معلوم الحال
نچ نچ نچ
این بلاک کردن و خشونت از همون اول تو خونتون بوده :)) 
عیدتون مبارک
آره بابا! داداشم رو یک ساعت پیش بلاک کردم :-)))
مرسی
مهدی رنجبر
من یکم تفریح جانبی بهش اضافه کردم. مثل نقاشی تمرین کردن و ورزش کردن و یه سری کارای کوچیک دیگه. یکم کمتر شده اون حسه
واقعا راهش اینه که دنبال سرگرمی های جدید باشم، ولی هنوز این سوال لعنتی به قوت خودش باقیه!
life around me
عیدت مبارک:)

دقیقا چند روز قبل که آخرین کشیک داخلیم تموم شد به دوستم همینو گفتم.گفتم هی غر زدیم که کاش تموم شه...بیا حالا تموم شد ولی خب که چی?نشستیم دعا میکنیم بهترین روزهای عمرمون بگذرن.
واقعا وقتی به تموم شدن درسم فکر میکنم تنم میلرزه.نمیدونم اگه دانشجو نباشم و دغدغه ی درس بعدی و بخش بعدی رو نداشته باشم باید چکار کنم.شاید دلیل اینکه دلم میخواد زود برم تخصص اینه که سرم دوباره گرم بشه...در کل به این نتیجه رسیدم که خوشی بهم نمیاد:)))))
مرسی گلی جان :-*
دقییقا نشستیم دعا میکنیم بهترین روزهای عمرمون بگذرن: کاش این امتحانو بدیم تموم شه، کاش این بخش تموم شه، کاش دفاع کنم، کاش طرحم تموم شه، کاش تخصص قبول شم و هزار تا کاش دیگه...
به بعد از تخصصت فکر کردی؟ پیشنهاد میدم اصلا فکرشو نکن که افسرده ات میکنه :-))
simu lator
ببین خیلی ساده هست.یه نقطه ای وجود داره که همه ی ما داریم به سمتش میریم و اسمش مرگه
حالا در این مسیر رفتن میتونیم با توجه به شرایطی که داریم یکسری کارها بکنیم 
البته باز دو حالت پیش میاد.یا به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داری یا نداری.مهم نیست
اگه اعتقاد داری به فکر آخرتت باش اگرم نداری خوش باش.هر کاری که حس خوبی بهت میده انجام بده.ترجیحا هدف گذاری هم نکن.سعی کن تم زندگی رو مشخص کنی

خیلی کوتاه فلسفه زندگی رو گفتم:)
خوبه گفتم فلسفه بافی نکنین :-))) ولی نه شوخی میکنم، بله قبول دارم حرفتون رو. 
داریم به سمت مرگ میریم و باید یه جوری این مسیر رو برای خودمون جذاب کنیم و هی نگیم که چی که چی؟ 
شارمین امیریان
منم ترمهای آخر دکتری همین سوال رو از خودم می پرسیدم. شاید یادت باشه یه پست مفصل هم با عنوان خب که چی گذاشتم. از وقتی دفاع کردم تا الان دیگه این سوال برام مطرح نشده یا اگه بوده کم و گذرا. 
به نطرم برای ماهایی که داریم همه عمرمون رو صرف رسیدن به هدفهامون می کنیم این حالتها طبیعیه دکتر جان
من قبلا این حس واسم گذرا بود، ولی چند وقتیه مدام توی وجودمه که چی؟ که چی؟ و این سوال اذیتم میکنه.
بله از بس دنبال اهدافمون دویدیم، این طور شدیم!
samaneh rsl
اهان شما سؤالت درباره ته کارِ 
من درباره مسیر گفتم که مثلا موسیقی میتونه زمانهایی رو حس خوب بهت بده ! 
ولی ته ته کارِ هممون که مرگِ بی هیچ فلسفه ای
دارم فکر میکنم یکی از سازها رو شروع کنم به یادگیری... 
مرگ بی فلسفه
صبح
زندگی ماشینی و زیر سقف بی روح گچ و آهن و سیمان هم بی تاثیر نیست. تهش هیچی نیست میدونید چرا؟ چون ماها فقط به فکر مادیاتیم معنویات در زندگی مون کم رنگ شده . شده وقتی درستون رو تموم میکنید یا طرحتون رو به بعد معنوی فکر کنید؟ مشکل از خود ما آدماست وگرنه دنیا قشنگی زیاد داره. عیدتونم بخیر و سلامتی!
بله توی عنوان هم گفتم که آیا توی این دنیای مدرن حس خوشحالی داری؟ 
بله اعتراف میکنم معنویات توی زندگیم کمرنگ تر شده ولی به نظرم قوی تر هم بشه باز نمیتونم از این سوال فرار کنم.
ممنونم
آبان ...
خب که چی ؟
توانایی این و داره که ادم داغون کنه ...
کلا از بچگی به ما یاد دادن در رقابت با خودمون باشیم ...
اما وجود هنر تو زندگی کمی روح ما را ارام می کنه 
آره و وقتی به تموم اهداف بچگیت رسیدی، داغون میکنی خودتو که خب بعدش که چی؟ 
هنر... دارم فکر میکنم ببینم به کدوم بعدش علاقه دارم...
فاطمه سادات داوری
عید شما هم مبارک:))
سپاس از محبتت :-)
فتل فتلیان
سلام عیدتون مبارک 
راستش فکر نمیکردم بقیه هم اینجور باشن 
من الان چندساله که مثل شمام ، ته هر چیزی میگم خب که چی بعدشم انجام نمیدم و واقعا هم هیچی نمیشه یا از هیچی نمی ترسم و نگران نمیشم !!! واقعا یه وضع افتضاحیه بنظرم 
کلا هم مغزم پر از چراها هست !!! لز خلقت بگیر تا هرجا که فکرشو بکنید
سلام مرسی :-)
نه من به تازگی اینطور شدم. به قول دوستان باید چالش جدید واسه خودم پیدا کنم که سرم گرم بشه. من بیکار بشم بیشتر به این فکرا میوفتم!
پلڪــــ شیشـہ اے
سلام عزیزم
سال نوت مبارک :)


حتما یه چیز خیلی بزرگ تری هست که باید کنار همه اینا بهش میرسیدی که هنوز به وجودش پی نبردی.
سلام
مرسی عزیزم
دقیقا همینه، به دنبال اون چیزم که برسم بهش!
نسر ین
تهش احساس خوبیه که از انجام هر کاری به دست میاریم
تهش تجربه های خوب، دوستای خوبی هست که دنیا بهمون میده
زندگی همینه دیگه تلاش برای فتح یک قله و بعد قله ی بعدی و بعدی و بعدی
این یعنی خود زندگی، نباید خسته شی، چون آدمی که ارزو نداره آدم مرده است، اینکه فورا به یه چیزی سرت گرم میشه خودش خوبه. بعضیا با همین چیزها هم سرشون گرم نمیشه.
عیدت مبارک خانوم دکتر :)
واقعا بعضی وقتا حس میکنم با وجود همه کارهایی که انجام میدم با یک فرد مرده فرقی ندارم ؛-/
مرسی نسرین جان :-)
ناشناس
سلام خانم دکتر

سال نو مبارک

آخه نمیشه یکی بیاد سوال سنگین بپرسه و بعد بگه فلسفه بافی نکنین!! :)))
فلسفه بافی تو ذات این سوال شماست. چه بخواین چه نخواین.

1) فکر نمیکنین شاید به این دلیل باشه که رویاهاتون چندان بزرگ نبوده؟ اجازه بدین به جای واژه رویا از واژه آرزو استفاده کنم. دکتر شدن و فارغ التحصیلی و این چیزها میتونه خواسته یک انسان باشه و خیلی هم خوبه. اما اینکه آرزو (رویا)ی یک فرد این چیزها باشه، نهایتاً طرف میرسه به نوعی پوچی. 
چرا؟
چون دستیابی به اونها امکان پذیره. به همین سادگی :)

به قول یکی از اساتید بزرگوارمون که تلویحاً میگفت: دنیای هرکس رو آرزوهاش تشکیل میده. یکی آرزوش رسیدن به 10 میلیارد تومن پوله که امری شدنی و امکان پذیره 
اما یکی دیگه آرزوش نهادینه کردن توسعه پایدار در کشور ایرانه! 
دومی دنیای خیلی بزرگتری داره و هرگز به پوچی نمیرسه، چون اگه تا آخر عمرش هم تلاش کنه بازم جا هست برای کار. ولی اولی بهرحال می تونه با تلاش و (احتمالا کمی دزدی و شاید هم ارث پدری! و خلاصه هزار و یک مورد مشابه بهش برسه) و بعد که رسید تازه میرسه به نوعی پوچی.

2) بذارین از جهت دیگه قضیه رو ببینیم:

من پیاده هستم و دوست دارم (و شاید هم آرزو دارم) که بتونم موتور بخرم
بعد از مدتی میخرم. اما کمی بعد متوجه میشم که: نه! این، اونی نیست که دنبالش بودم

بیشتر تلاش میکنم و یک پراید میخرم. مدتی خوشحالم اما کمی بعد بازهم می بینم که : نه! این، اونی نیست که دنبالشم 

تلاشم رو بیشتر میکنم و یک سمند میخرم. اما همین آش و همین کاسه.

خلاصه کنم: حتی اون مازراتی و پورشه سوار هم بعد از مدتی به این موضوع رسیدن که نه! این، اونی نیست که من دنبالش بودم. 

همین موضوع (خرید ماشین) رو خودتون تعمیم بدین که خونه، ویلا، میزان تحصیلات و ...
 بدون استثناء تمام کسانی که در طول زندگیشون در جستجوی یک رویای قابل دستیابی بودن، به این موضوع رسیدن که : نه! این، اونی نبود که دنبالش بودم

3) این موضوع (درگیری فکری) خودتون رو چندان جدی نگیرین! چون یک اپیدمی در دنیای امروز شده. شاید خنده دار باشه. اما گسترش دنیای ارتباطات و اینکه دیگران حتی از محتویات معدۀ ما هم خبر دارن (اینکه امروز ظهر چی خوردیم و عکسش رو تو اینستا گذاشتیم) نوعی کیفیت خاص زندگی رو ایجاد کرده. از این بابت که همه ما ناخواسته گرفتار نوعی عجله شدیم برای عقب نموندن از دیگران. دیگرانی که فکر میکنیم (و اشتباهاً فکر میکنیم) که خیلی از ما جلوتر و خوشبخت تر هستن و ما فقط عمرمونو هدر دادیم. 
از صبح تا شب، ناخواسته درگیر دیگران هستیم. از فلان سلبریتی که فقط خوشبختیهاشو به دیگران نشون میده و ما فکر میکنیم چقدر بدبختیم تا فلان هموبلاگی که پُز کتابهایی که خونده رو میده و ما فکر میکنیم چقدر بیسوادیم تا فلان شخصی که حرفهای قلمبه سلمبه ای مینویسه و ما فکر میکنیم اون چقدر میفهمه و ما چقدر نمیفهمیم!!
و ...


نتیجه اخلاقی 1: قویاً تاکید میکنم: شرط بُرد دنیای امروز، جدی نگرفتن محیط پیرامونه. 

نتیجه اخلاقی 2: هدف های بزرگ، زندگیهای جدیدی برای انسان می سازند (اگه فکر کردین شعار میدم بهم بگین تا سرمو بکوبم به دیوار!! بخدا جدی گفتم. شعار نیست)

پ.ن 1) در بین نظراتتون، نظر شخصی خانم ام اسی خوشبخت رو بیشتر قبول دارم (بی معنی بودن زندگی)

پ.ن 2) امیدوارم بخشی از پراکنده نویسی منو بذارین به حساب قرص خواب (زولپیدم) که خوردم! حوصله برگشت و ویرایش نیست. نمیدونم چقدر در بیان منظورم موفق بودم. 

شب خوش


سلام ممنونم، بازم ما رو مستفیض کردین. بله حق با شماست. نمیشه بدون فلسفه بافی...
قبول دارم حرفتون رو. هدف های ساده ای داشتم که الان چنین حسی پیدا کردم. از وقتی نظرتون رو خوندم به فکر افتادم ببینم بی خیال شم یا دنبال هدف والا! بیوفتم.
والا با وجود زولپیدم هم عالی بود حرفتون🌷
حامد سپهر
اولا که عیدتون مبارک خانوم دکتر
چقدر اینجا نو نوار شده مثل اینکه کاغذ دیواریشو عوض کردین:)

ولی در مورد سوالتون باید بگم احتیاجی به هیچ فلسفه بافی نیست چون خودم هم یه مدت دچار این حالت شدم ولی زندگی یه جوری طراحی شده که همه چی ادامه دار باشه یعنی به محض اینکه این مرحله رد میشه ناخواسته یه مرحله دیگه شروع میشه که سختی های مرحله قبل پیشش هیچه و شاید هم فراموشش کنی یا حسرتش رو بخوری و باز هم این پروسه ادامه داره
اولا که سپاس گزارم!
دوما بله گفتم لباسشو عوض کنه بچم واسه عید!
سوما درست میگین. بد شرایطیه این زندگی
جولیک ‌‌‌‌‌
بعدش اگه بلند مدت نگاه کنی، همه مون می میریم. اگه کوتاه مدت نگاه کنی، یه حالی از زندگی بردیم و احتمالا یه میزان نامشخصی وقت برامون باقی مونده که با یه چیز دیگه حال کنیم.
اصلا فلسفه ی این حال کردن موقتی رو اعصابمه! که چی؟ :-))))
هانیه
به آخرش فکر نکن می دونم سخته ولی من این تصمیم رو گرفتم که نگم خب آخرش که چی ؟دیگه آخر چی چی بشه؟:)
به آخرش فکر کنی شدید قاطی می کنیم تو این اوضاع ایران
آخرش یا باید بی خیال آخرش بشم! یا هدف والا واسه خودم بذارم! غیر از اون نمیشه
جولیک ‌‌‌‌‌
خب حال نکنی هم میگذره. چه کاریه، تا وقت هس حال کن.
هوممم... راست میگی. بذار پس به حال کردن بی هدفم ادامه بدم :-))))
مهربانو
عززیزم اون سواله رو ولش کن ببینم کجایی ؟ امن و امانی ؟ دلم تو این شرایط سخت نگران دوستامه .. از خودت خبر بده عزیزم 
من شهر طرحیم الان. خیلی بارون میاد ولی خداروشکر توی منطقه ی امن ام. 
مرسی که به یادم بودی عزیزدلم :-***
G
من تازه یه مرحله قبلش رو سوال کردم تو این پست:

http://justbequick.blog.ir/1397/12/20/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7

بسیار عالی
G
اما در مورد این مرحله که گفتی، تو که به این حالت رسیدی، نشونه خوبیه....
خیلی ها به این حالت میرسند و تعجب هم نداره. این هدف هایی که ملت برای موفقیت خودشون در نظر میگیرن، هر چند خوبه، اما خیلی هاش آمیخته به خودشیفتگی بیش از حده (البته نه برای همه، برای تو هم نیست احتمالاً) و هی میخوان بگن ما هستیم و طبیعیه که بعدش دیگه راضی کننده نیست....

به این نتیجه رسیدم یا هدفم باید خیلی والا باشه یا کلا بی خیالش بشم
مهربان
توصیه ی بی تربیتانه
Suasage party رو ببین
دیگه کارت از تسبیح و اینا گذشته! تو رو باید ببندنت به پنجره فولاد!
صبح
ببینید به این فکر کنید که خدا خواسته ما رو خلق کنه تا براش بندگی کنیم بندگی. پس هر کاری میکنی به هرچی میرسی نمیرسی لذت میبری نمیبری خسته ای زندگی تکراریه به هدفات میرسی اما بازم سیراب نمیشی به خدا فکر کن. که خدا همراهته و باید برای رضای او زندگی کنی و واسه رستگاریت پیش اون. منم گاهی اینطور میشم اما در نهایت باید به خدا پناه برد.  این خیلی بهتون آامش میده. زندگی کوتاهه. مرسی از سئوالای خوبتون
تنها دلبل نفس کشیدن ما مثل اینکه همینه. حکمت خداست و خودش میدونه. تابعیم، حرفی نیست...
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan