من به آفتاب، یه سلامِ تازه می دم.

  • ۱۳:۴۱

دخترک عاشق رنگ کردن ناخن هایش بود. صورتی کمرنگ، صورتی پررنگ، پوست پیازی، کِرِمی، نقره ای، طلایی، آبی و بنفش هالوگرامی. حتی وقت هایی به زعم خودش شاخ غول رو می شکست و بادمجانی شان می کرد

آخرین باری را که قرمزشان کرده بود، به یاد نمی آورد. شاید هنوز به دبستان هم نمی رفت. در تمام این سال ها از قرمز فراری بود. غیر از اینکه سرخ، رنگی به اصطلاح توی چشم بود، مطمئن بود به دستانِ لاغرِ گندمی او نمی آمد.

گویا در تمام این سال ها منتظر اشاره ای بود تا قرمزشان کند و بالاخره دلش را به دریا زد و لاک خواهرش را برداشت و ناخن های کوتاهش را رنگ کرد.


اتفاق عجیبی افتاد. انگار یک دفعه شد همان دخترک شش ساله ی کنجکاوی که پیراهن سفید با یقه ی توری و دامن لی کوتاه پوشیده. لبه ی جوراب توری سفیدش را روی جوراب شلواری برگردانده و با ذوق به لاک قرمز دستش خیره شده و منتظر بود تا والدینش آماده شوند و به عیددیدنی بروند. یا آن وقتی که با زن های فامیل به دنبال عروس تا آرایشگاه رفتند. مادرجان شکوهش موهای همیشه ی خدا مدل قارچی اش را شانه کرد، جلوی موهایش را جمع کرد، سه دور پیچاند و گیر کوچکی زد، روبان پیراهنش را محکم کرده و اجازه داده بود، خودش ناخن هایش را گُلی رنگ کند.

بعد در تمام لحظات آن روز به لاک دستش خیره می شد. وقتی کتاب می خواند. وقتی چت می کرد. وقتی حلوا می پخت. وقتی مادرش بچه مهندس می دید و او تظاهر می کرد که همراهی می کند. از دیدن دست های شبیه به عروس های هندی اش، ذوق می کرد و دیگران با تعجب نگاهش می کردند و فکر می کرد

فکر می کرد به اینکه چرا تا این حد برایمان قید و بند تعیین کرده اند و هنوز هم می کنند؟ چرا بعدها خودمان هم این خطوط قرمز هر چند به نظر کوچک را جدی می کنیم و زندگی را انقدر به خودمان سخت می گیریم؟ 

شاید فردا روز، دخترک پد لاک پاک کن را به ناخن های گلی اش بکشد و با صورتی دوباره جایگزینشان کند ولی مطمئنا هیچ وقت حس ناب رهاییِ کودکی را که ناخن های قرمز کوتاهش به او داده بود، فراموش نمی کند.


*عنوان پنجره از سیاوش قمیشی


  • ۵۰۸
آبان ...

قشنگ نوشته بودی ...

من لاک خیلی خیلی کم میزنم ..شاید سالی یکی دوبار ...نمی دونم وقتی لاک میزنم خواسم پی ناخن هام میره .

انگاری این چیزها ذوق می خواهد ...

 

مرسی عزیزم
من چاره داشتم همیشه لاک میزدم :-)
من این حواسپرتی رو دوست دارم. 
نورا :)

لاکتون خیلی خوشرنگه:)) فکر می‌کنم به دستتون هم میاد تازه. حتی من فکر کردم آبی هم خیلی خوب می‌شه روی دستتون[یک آبی هست که عالمه اسمش رو گذاشته آبی اقیانوسی. می‌تونین تصور کنین که چه‌قدر رنگ فوق‌العاده‌ایه برای ناخن‌هاتون؟ :)))] به نظرم انتخاب رنگ لاک خودش یک پروسه طولانی و حال‌‌خوب‌کنه:)))

+ راستش تنها چیزی که مجبورم کرد اولین کامنتم رو بعد از این‌همه مدت که این‌جا رو می‌خونم بذارم این بود که اسم اون کتاب رو نمی‌تونستم بخونم و خیلی کتاب‌ها مهمن بالاخره :دی :)

مرررسی ^_^ 
آبی رو که کلا عاشقم من. ولی تا حالا آبی اقیانوسی نزدم. 
کاملا موافقم. حتی انتخاب رنگشم حال خوب کنه. 
+ اسم کتاب جزیره سرگردانی از سیمین دانشوره. توی تبِ یارهای مهربانم اون بالا کتابایی که میخونم رو میذارم. :)
ولی من سرچ زدم توی کامنتام این دومین کامنتیه که برام دادین، اولین برمیگرده به شهریور ٩٦ :-)
اریانه

شیم عان یو://

اره زیاد قید و بند میذارن،واسه هرچی،همین در مورد دست یادم اومد،اولین بار رفتم کلاس موسیقی ،گفتن انگشتات به درد پیانو نمیخوره،برو یه ساز دیگه که با انگشت کاری نداشته باشه!!

منم طبق معمول با سرتق بازی تمام،حرفشون رو گوش ندادم،رفتم یه استاد دیگه پیدا کردم...

جالبیش میدونی چیه؟؟؟

انگشتای استادمم بلند و کشیده نبود...

اخرش انگشتام باعث شد،من بتونم نت هارو محکم تر ادا کنم و با تمرین زیاد ،سرعتی زدن هم یاد بگیرم!!

کی میگه لاک قرمز نمیاد به پوست گندمی؟؟

خیلیم شرقی و خوشگله!!یه جورایی جذابه:///

چرا شیم عان می؟ :-/
واقعا؟ یعنی هنرمندم هستی؟ کم کم رو میکنیا. خوشم میاد از بچگی سرتق بودی و به دنبال حقت.

به نظرم به پوست سفید و انگشتای کمی تپل خیلیییی بیشتر میاد.
همون هندی که گفتم :-))
حامد سپهر

اصلا روایت داریم تاثیری که لاک توی اعتماد به نفس و روحیه دخترا داره صدتا کتاب روانشناسی نداره اونهم لاک قرمز ، اگه قرمز مخملی هم باشه که دیگه هیچی:))))

روایت از کیه آقای سپهر؟ :-))))) 
ولی موافقم باهاش. 
عه؟! رنگ قرمز مخملی هم میشناسین؟ دیگه چی؟ :-)))
موژان

من تاحالا تو زندگیم چیزای زیادی که براش حد و مرز و عرف و... تعیین کردن زیرپا گذاشتم و از تو چه پنهون خیلیم کیف داده بهم!

فکر کنم یادت نمیاد موهامو صورتی کردم یه بار :))

وای خیلی حس و حال خوبی به آدم میده زیر پا گذاشتن عرفی که هیچ دلیل منطقی براش پیدا نمیکنی.
یادم نیست. خودم دارم کلنجار میرم با خودم که موهامو ابی کنم یا نه!
انه

من عاشق لاکم!!! برا درمونگاه هیچوقت قرمز نزدم شاید به همین دلیلی که شما گفتی توی این پست برخلاف رژ قرمز که برام مهم نیست کجا میرم همیشه انتخاب اولمه!،البته به جز مراسم های عزاداری که کلا رژ نمیزنم!دلم خواست برم لاک بزنم ولی تنبلیم میاد!

اصلا سرکار یه جوری به ناخن های آدم نگاه میکردن، مخصوصا زمان طرحم، که پشیمون میشی رنگ جیغ بزنی.
رژ قرمز؟ راستش شاید کمتر از انگشتای یک دست زده باشم. خیلی قشنگه ولی به همون دلیل لاک قرمز انتخاب اخرمه :-))))
اریانه

کلیپ های اینستا رو دیدی ،هر کدوم انگشتا ۱۰ سانت به بالا و لاغر؟؟

در برابر اینا من انگشتام شبیه سوسیسه:////

خلاصه که بعضی وقتا لازمه بگی *بروبابااا،تو چی میگی دیگه ؟؟*

هوپ،عزیزدلم،عسلم:// خب برو ابی کن دیگه!!

جدا فقط واسه دکلره نمیکنی؟؟؟

چیزی نمیشه بابا،الان مردم میکوبن ،دوباره میسازن،جای برگشت داره همه چی!!یه رنگ میزنی دوباره،بعدم کراتینه،هووم؟؟

هرچند سن میره بالا ،ادم ریسک پذیریش کمتر میشه،هیییع،درکت میکنم...😈😈

خب اونا مدلن :-))
سوسیس؟ واجب شد عکسشو بذاری تو وبلاگت ببینیم!
همیشه باید این شعار رو داد. تو هر شرایطی
ببین یک بار حدودا ده-بیست تا دسته خیلی ظریف رو دکلره و رنگ قهوه ای کردم. سر دو هفته رنگش رفت و رنگ زرد زشت وسط موهای مشکیم موند! توی بقیه این اتفاق حداقل بعد از دو ماه میوفته. 
بعد تصور کن رنگ فانتزی که معروفه فقط ده روز میمونه، روی موهای من چقدر بمونه؟ و دکلره به اون وسعت با موهام چکار بکنه؟ 
ولی یه روزی که انگیزه کافی رو داشته باشم، حتما دکلره میکنم و هر ده روز یه رنگ میزنم: ابی بنفش سبز و ...
خودت سنت بالاست :-/
mary maryiaie

شما اینجوری نیستی که مثلا وقتی لاک میزنی حس کنی هوا به پوستت نمیرسه؟ اخه من اینجوریم بیش تر از یه صبح تا غروب نمیتونم لاک داشته باشم

پستتو که خوندم یادم افتاد که یه بار لاک فیروزه ای زده بودم و رفته بودم دانشگاه بعد چون من کلا تو فاز آرایش و لاک و اینا نبودم همه کچلم کردن از بس گفتن لاکتو ببینیم و چه عجب لاک زدی و ...

نه واقعا. آخه کاری به پوست نداره روی ناخنه دیگه. من اونایی که ناخن میکارن رو نمیتونم درک کنم. همش حس میکنم ناخنشون خفه شده :-))))
فیروزه ای هم قشنگه :-)
آرزو

اتفاقا به انگشتهای کشیده‌ی شما،و همین طور من:دی خیلی قرمز میاد.

به نظر من خیلی جذاب شده انگشتهاتون:)))

منم الان ناخنام این رنگیه:)))

اممم ولی حس میکنم تضاد بین سفید و قرمز خیلی جذابه.
مرسیییی. 
چه حسن تصادفی :-)
جنگل کوچک

سلام بهتون:)
 
جوراب توری سفید که همراه با جوراب شلواری می پوشیدیم و لبه اش رو بر می گردوندیم رو خوب یادمه^_^ یادآوری گذشته همراه با لبخند:)
اما لاک توی خونه ما از وقتی که مدرسه هم نمی رفتم، همیشه از اون چیزای ممنوع بوده. حتی توی خونه. در واقع چیزی نبوده جز مخالفت یک پدر که هیچ وقت ذوق و شوق یک دختر بچه رو نخواسته درک بکنه و خب سیاست هاش جواب داده چون حالا در ساده ترین شکل ممکن هستم.
و فکر می کنم چهارسالی هست که دیگه گوشواره انداختن هم ممکن نیست چون سوراخ گوش هام بسته شدن.

سلام به شما
من همییییشه از این مدل جورابا می پوشیدم. قشنگ روی کفش تنظیمش می کردیم. یادش بخیر
خیلی اینطوری سخت تر میشه جریان. به نظرم اگر دوست دارین از این سادگی دربیاین براش بجنگین با احترام. اگر عادت کردین که هیچ...
نیمچه مهندس ...

هوپ یادته گفتی کلاس داستان نویسی رفتی؟ می خوام بدونم خیلی مهمه معلمت معروف باشه یا هر کلاسی خوبه ؟ کلا وصیت هات در این مورد چیه.

یه سری لاک داشتم که دیگه خیلی وقت بود نمیزدم.هم حال نداشتم هم وقتی لاک میزنم چشم هام میسوزه و خشک تر میشه.دیگه همه رو دادم به دختر خاله م.

بله سال ٩٣ رفتم کلاس دو ترم. ادامه دار بود ولی نمی رسیدم برم دیگه. نه واقعا معلم من معروف نبود و البته من حس میکنم خیلی هم عالی نبود. یه سری اصول پایه رو هر جلسه بهمون اموزش میداد و هی بهمون موضوع میداد برای نوشتن. مثل کلاس انشا و ایرادهامون رو میگرفت وقتی داستان رو می خوندیم برای بقیه. به نظرم اگه معلم معروف باشه به کاربلدی در اموزش اره خیلی موثره ولی نه اگه چون دو تا کتاب نوشته و معروف شده لزوما به این معنی نیست که معلم خوبیه.
چقدر دوست دارم بازم برم کلاس، الان که گفتی یادش افتادم.

حساسیت داری پس بهشون. منم وقتی یکی دیگه میزنه بوش میره تو مخم ولی عجیبه موقع زدن برای خودم حس نمیکنم بوش رو.
فامس

لاک قرمز  به دستت میاد.:)  خوشگل  شده  که ..😍  

عمق  فاجعه  من  اونجاست  لاک  میخرم  ولی  نمیزنم  عمق دیگش  جایی  هست که حس می کنم  نباید  بزنم  چرا  برا  همون محدودیت  هاا  بعد  می گم  تو  (  خودمو    می گم)  به  حرف  مردم  که  کاری  نداری  خودت  زندگی  می کنی  اما  می بینم  ناخود اگاه  و  غیر  مستقیم  روم  اثر  گذاشته  و  یا مستقیم...  یبار  لاک  صورتی  زدم  رفتم  سر  کلاس  بعد  هی  خود  خوری  می کردم  و  خور  به  جونم  بود  واایی الان   جلب  تو جع  میشع  واایی  دستات  چقدر  زشته  شبیه  پیر زنهاا.. شده  بعد  دوستام  همه  گفتن  خوشگل  شده  ولی من  هنوز  در  گیر  بودم  اخر م  پاکش  کردم:((  چی بگم..  هیی  دنیا.

 

مرسی. نمیگم نمیاد میگم عین دختر هندیا شدم! :-))
من رنگ های نسبتا ملیحی که اول پست گفتم رو میزنم اکثرا.
حرف مردم خیلی بیشتر از اینها روی ما تاثیرگذاره.
صورتی که خیلی ملیحه.
نیمچه مهندس ...

یه مدتی شدید افتاده بود تو سرم که کتاب بنویسم.یعنی در این حد که مثل معتادی که مواد نمیکشه کلافه بودم.یکم سرچ زدم راجع به نوشتن کتاب و تو همون قدم اول موندم:موضوع:)

من سرچ زدم تا موضوع پیدا کنم ولی انگار چیزیه که خودت باید پیداش کنی.

من هیچ وقت بیشتر از یه داستان کوتاه نتونستم بنویسم. ایده بکر میخواد که خسته کننده نشه وسط کتاب.

شارمین امیریان

یادش به خیر یه زمانی، لاک فقط قرمز بود! رنگ دیگه ای وجود نداشت. البته تو به خاطر کم سن و سال بودنت، یادت نمیاد. 😉

:-))) 
یکی اینجا بهم گفت سنت رفته بالا محتاط شدی الان تو میگی سنت کمه :-)))))
اونطور که یادمه بچه که بودیم یا لاک قرمز بود یا صورتی.
صخره نورد

قبلا گفتم؟ من اصلااااا نمیتونم با هیچ لوازم آرایشی ارتباط برقرار کنم!

بجز ضدآفتاب و کرم نرم کننده هیچی نمیخرم، حتی یه ذره هم برام جذاب نیستن. البته هیچ قید و بندی هم تو ذهنم برای استفاده از لوازم آرایشی ندارم فقط علاقه ندارم. حتی حس میکنم جذاب بودنش برای بقیه خانم ها جز القائات جامعه ( و البته کمپانی های تولید لوازم آرایشی:دی ) است که دختر باید به این چیزا علاقه داشته باشه یا استفاده ازش حال آدم رو خوب میکنه :دی 

نه نگفتی
تا حد زیادی باهات موافقم. ولی علاقه خانم ها به این چیزا به قرن اخیر برنمیگرده. از ازل از زن انتظار داشتن دلبری کنه از مرد و خودش رو زیباتر کنه با ماتیک و سرخاب و سرمه. این انتظارات انقدر روتین شد که خیلیا حتی حال خوبشون به این وسایل بستگی پیدا کرد. با اینکه خودم در نود درصد اوقات فقط ضدافتاب و رژ میزنم و بیرون میرم، علاقه ام رو کتمان نمیکنم. 
صخره نورد

کاملا درسته، این علاقه به قرن ها پیش برمیگرده. در واقع لوازم آرایشی برای خانم ها مثل مواد مخدر برای آقایون هست که بهشون القا شده حالشون رو خوب میکنه در صورتیکه حال خوبش کاملا موقت هست و اثر طولانی مدتش ویرانگریه.

جالبه حتی برادرهام با اینکه آقا هستن و آقایون معمولا به این چیزا علاقه دارن، همیشه میگن زن مسیر اشتباهی رفته و همچنان داره ادامه میده و هر بلایی سرش میاد حقش هست، چرا یک زن باید خودش رو رنگ کنه اما یه مرد نه، چرا زن باید خودش رو محدود کنه اما یه مرد نه، چرا یه زن باید به ظرف و ظروف و وسایل خونه علاقه نشون بده اما یه مرد نه، هیچکدوم از اینها تو وجود آدم ها نیست، القائات جامعه است. البته که پیشینه تاریخی و تحقیر و محدود شدن زنها توسط مردها رو در طول تاریخ ندیدن، تنها مردی که از نزدیک شناختن پدرم هست که هیچ محدودیتی برای زن قائل نیست، مردهایی که اینطور نباشن هم از نظرشون بیمار روانی هستن :دی

چقدر خوب که پدرت چنین دیدگاهی داشتن و برادرانت رو متفاوت پرورش دادن. واقعا دوست دارم وضع جهانی این زور و اجباری که به زن ها تحمیل میشه تغییر کنه. انقدر این زور قدرتش زیاد بوده که علایقمون بر طبقش شکل گرفته و من الان واقعا لاک زدن رو دوست دارم. خوشگل کردن رو دوست دارم. حس خوب مخدرمانند رو بهم میده و دوست دارم بعضی وقتا بهش پناه ببرم.
شاید اینطور توجیه میکنم که توی این عصر خاکستری یکم رنگ برای روحیه مون لازمه. :-)
اریانه

میدونی هوپ،بیا یکم بیشتر درمورد کلاسا بگو.

حس میکنم جدا از اونکه یه درصد کم ولی مهم،به استعداد بر میگرده،بقیش مهمه اون پایه اصل کاریو کی چیده!!یعنی اولین بار که رفتیم سمت انشا و شروع کردیم،باید یه راه بلد درست و حسابی بالا سرمون میبوده!!

جدای اون نمیدونم،مهمه ادم چیزی بنویسه که همه بتونن درک کنن و بفهمنش،یا چیزایی که فقط واسه خودش مفمهوم داره و احساسات خودشو دربر میگیره!!

خلاصه درگیرم:-))

کامنت شارمین جون رو خوندم،یه جوری گفتن قدیما،یاد اون رژ سبزا افتادم،هنوز خودشون جوون که :-)))

خصوصیو درک کردی؟؟

از اون همه خط رفتی چسبیدی به یقهٔ اون بدبخت نیومده:-)))

اممم... بجز اونی که تو کامنت نیمچه مهندس گفتم چیز زیادی یادم نیست. اصول داستان نویسی رو بهمون اموزش داد و ما می نوشتیم. کلمه میداد موضوع میداد میگفت همین الان بنویسین. یا موضوع میداد میگفت جلسه بعد دو صفحه بنویسین. یک داستان بلند هم به عنوان تکلیف نهایی گفت بنویسیم و براش ایمیل کنیم. 
کتاب های داستانی خوب رو معرفی میکرد و میگفت بخونین. خودش برامون سر کلاس خیلی داستان میخوند و عناصر داستان رو نشونمون میداد. 
یادمه یه بار گفت هر کس کیفش رو خالی کنه روی میز و بقیه توصیف کنن شخصیتش رو! خیلی جالب بود. پستش رو گذاشتم و حدودا ٦٠ تا کامنت گرفتم و بقیه رو تفسیر کردم خیلی باحال بود :-)))
خب اونطور که یادمه توی زبان فارسی دبیرستان یا اون صفحات بنفش فارسی راهنمایی اصول انشا نویسی رو داشتیم.

رژ سبز مامان منم داشتن :-))) شارمین کنار من وایسه، سنش کمتر از من میزنه بخدا انقدر که بیبی فیسه
بله ^_*
اریانه

@صخره نورد

من مشکل دارم!!

دقیق یادم نیست ولی مگه خود قران هم ،کلمه زیور رو فقط واسه خانوم ها استفاده نکرده؟؟خب یعنی یه چیز زیبایی این وسط هست که متمایز هستش با اقایون!!

من فکر نمیکنم همش تاثیر القای جامعه باشه،این کمال طلبی و حرص انسانه که باعث میشه افراط کنه تو هر چیزی،وقتی خانوما زیبا هستن،و زیور دارن،عادیه که بخوان مطلوب ترش بکنن،به کمال برسوننش،نه؟؟

ولی اینکه چی زیبایی شناخته بشه و وقتی شناخته شد،چقدر وقت و هزینه براش صرف بشه،خب اون القای جامعست و خیلی چیزای دیگه.

مگه ماها به اقایون القا نکردیم،هرچی عضله های رو فرم تری داشته باشن ،مردونه تر به نظر میرسن از نظر ما و یا ریش و سیبیل هم کمی تا نسبتی واسه همین الان مد شده و خیلی چیزای دیگه،خب یر به یر میشیم دیگه.

اگه رنگ کردن مو و پوست و..ضرر داره و درست نیست،خب امپول زدن و قرصای هورمونی خوردن و ..ضرر داره.اگه لیرز و...دردسر داره،خب تمیز نگه داشتن ریش و سیبیل و...دردسره.

بیاین همشو نندازیم تقصیر بقیه،خودمون دوست داریم،خودمون میخوایم زیبا تر به نظر برسیم،میل اولیه تو هممون هست،ولی اینکه تا کجا حاضریم واسه چیزی که دوست داریم،وقت و پول خرج کنیم،اره کار اقایونه:///تازه شکر خدا،الان مرد ها هم کم لیزر و وکس و ارایش و مو رنگ نمیکنن،فقط خانوما افراط نمیکنن،اقایونم دارن این جوری میشن:///

در مورد لوازم خونه و اشپزی و....راستش،همونقدر که خانوم دیدم از این کارا بدشون میاد ولی مجبورن انجام بدن،اقایونم دیدم که دوست دارن ولی واسه دید همجنس و غیر همجنساشون مجبورن پنهون کنن

علاقشونو!! 

هممون محدود شدیم...

منم قبول دارم یه سری چیزا ذاتیه. توی ذات هر جنس هست و بعد انتظارات عرف و جامعه باعث افراط یا تفریط میشه.
من همیشه طرفدار تعادلم در زندگی.

در رابطه با خصوصیت: چون توی وبلاگ های بیان نیازی نیست هر بار ادرسم رو وارد کنم. وارد هر کامنتدونی بشم، اسم و ادرسم هست. توی بلاگفا اصلا ادرس های بیان رو تایپ کنی کامنت ها ثبت نمیشه، تنظیماتش رو تغییر داده مدیر بلاگفا چون لجش گرفت همه به بیان مهاجرت کردن. سرویس های دیگه هم فقط جاهایی کامنت میذارم که میدونم وبلاگم رو دارن برای همین حال ندارم هر بار تایپ کنم. :-)
دندونک

عه چ جالب

حالا لاک مشکی همیشه تابود بود واسه من

و جالبتر اینکه دیروز اولین لاک مشکیمو خریدم

و الان دارم با ناخونای مشکی تایپ میکنم واست:)

از اتفاق تا حالا لاک مشکی هم نزدم! فکر نکنم حس خوبی ازش بگیرم.
ولی جالبه که شما هم یه تابو رو زیر پا گذاشتی همزمان با من :-))
x

هوپ چقدر خاطره برام زنده کردی:) 

جوراب شلواری ... جوراب توری برگشت داده شده :) موهایی که جلوش جمع میشد :)

 

 من دیوانه ی لاکم . تو دو سال گذشته شاید سرجمع 2 ماه ناخن هام بدون لاک نبوده باشه ! دیدی بعضی دختر ها بدون ارایش بیرون نمیرن؟ من همین حس رو به لاک دارم :)جالبه بدونی کلا اهل ارایش نیستم یعنی حتی کرم یا ضد افتاب هم نمی زنم الان هم که ماجرای کرونا پیش اومده از رژ زدن هم افتادم :))) 

هیچ ابایی  از استفاده از هیچ رنگی ندارم :) فقط رنگ هایی مثل قرمز و زرشکی و ابی نفتی یکم سخت پاک میشن 

 

الان که این متن رو خوندم یادم افتاد ادم هنجا شکنی ام کلا :) 

حدود 10 سال پیش تو شهر اکثرا شال و روسری مشکی میذاشتن اونموقع من شال قرمز سر می کردم قرمز یه دست ! خیلی خیلی بد نگاه می کردن اما اصلا برام مهم نبود . الان دو سه ساله لباس ها خیلی تنوع پیدا کرده دید مردم عادی شده 

یا حتی سر کار می رفتم مقنعه میذاشتم هیچ رنگی مقنعه جز سرمه ای و مشکی پسدا نکردم رفتم پارچه خریدم یکیش کله اردکی بسیار جیغ ودیگری سبز ماشی (ست چشمام!) هر کس می دید میگفت اینا رو از کجا خریدی ؟؟؟ 

 

بازم میگم پرت شدم به خاطرات , مرسی 

 

تازشم رنگ قرمز رنگیه که به همه پوستی میاد خودت رومحدود نکن .قبول دارم گاهی جوپذیرا نیست اما من عادت داشتم جو ها رو هم می شکوندم :)) 

یکی از ترس هام اینه که وارد کار دولتی بشم و از این زیبایی های زندگی دور شم :( 

من عاشق جوراب توری بودم و غصه ام بود چرا با کفش اسپورت نمیشه پوشید :-)))
وای آره این لاکایی که گفتی خیلی بد پاک میشه. پوست اطرافم رنگی میشه بعدش. 🤦🏻‍♀️
خب آدم چشاش سبز و خوشگل باشه، ارایش میخواد چیکار؟! هوم؟ میخواد بیشتر دلبری کنه؟ ست مقنعه ام هم که میکنی. لااله الا الله! 
کلا خوشم میاد از این اخلاق هنجارشکنت. خودتی قشنگ. منم تلاشم اینه خودم باشه و محدودیت الکی نذارم واسه خودم.
جنگل کوچک

بله عادی شده و خب مهم نیست دیگه.
مثلا همین که از دوران راهنمایی دیگه گوشواره ننداختم فقط به انتخاب خودم بوده.
سادگی رو دوست دارم. اینم یه جورشه دیگه:)

سادگی قشنگه. سادگی رو دوست دارم. ولی وقتایی هم دوست دارم جینگول بازی دربیارم :))
یکی از جنس خودت

سلام

چرا اینجا هیشکی ایه۳۱ سوره نور براش مهم نیست؟!مگه دلسوزتر و مهربونتر از خدا برای ماهست که همه باید و نبایدهای زندگیمونو گفته؟؟!!!!

هر محدودیتی بد نیست مثل همینکه شما برای حفظ خودتون از کرونا تو خونه میمونین یا لباس مخصوص میظپوشید در حالیکه فقط احتمال میدید مبتلا بشید خدای نکرده

ای یه قاعده عقلیه که دفع خطر محتممل عقلا واجبه

کسایی که زندگی ب وسعت ابدیت براشو مهمه هر کاری رو انجام نمیدن...

لاک زدن رنگهای شاد استفاده کردن و ب طور کلی خوشگلیزااسیون خوبه اما ب جاش و برای اهلش..

بعید میدونم دوستت داشته باشی همسرت محو در لاک و رنگ موی خوشگل یه خانم دیگه بشه و تو کیف کنی

سلام
مرسی از نظرتون. بالاخره آدم ها نظرات و دیدگاه های متفاوتی دارن. :-)
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan