- چهارشنبه ۲۹ مرداد ۹۹
- ۰۹:۱۶
شیفته ی اون اوقاتی ام که با ذهنی درگیر، توی اتوبان یا خیابان های آشنا رانندگی می کنم. به خودم میام می بینم راهنمای چپ رو زدم و پیچیدم توی خیابون خودمون و عههه رسیدم و یادم نمیاد که چطور!
- ۲۷۴
شیفته ی اون اوقاتی ام که با ذهنی درگیر، توی اتوبان یا خیابان های آشنا رانندگی می کنم. به خودم میام می بینم راهنمای چپ رو زدم و پیچیدم توی خیابون خودمون و عههه رسیدم و یادم نمیاد که چطور!
یه سری رفتارها در اثر تکرار مکرر عادت میشن و آدم میتونه اونا را بدون تمرکز و تفکر انجام بده...همانطورکه شما انجامش دادی
(البت اون جمله رو یه ترکه میگه،با خبری که؟)
فکر کردم تصادف کردید. خیلی خوشحال داشتم میومدم که هدایتتون کنم پارکینگ :))
وای چه حس تکراری آشنایی .. من تا بالا رفتن درب پارکینگ هم پیش می رم
سلام
پیش اومده که همین طوری اومدم خونه و بعد یادم اومده که سر راه باید یه کاری را هم انجام میدادم که فراموش کردم!
فقط وقتایی که نیاز باشه دوباره برگردی
اون شیفتگیش رو از دست میده :)
برا من پیش اومده که ذهنم مشغول بوده و خودمو پیاده تو خیابونی پیدا کنم که اصلا نمیشناسم، یک مقدار جهت یابِ ناخودآگاهم ضعیفه ظاهرا :))