نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان!

  • ۱۵:۵۶

کف دستم می سوزه. نگاهش می کنم و خنده ام می گیره. یاد دیروز میوفتم که با خواهرم رفتیم پیاده روی. به سمت پارک نزدیک خونه رفتیم. وقتی رسیدیم دیدیم تک و توک آدم ها داخل هستن ولی در پارک بسته است و اعلانی زدن که به علت شیوع کرونا تا اطلاع ثانوی ورود ممنوع. خانمی که ماسکش روی چونه اش بود و به غایت پرحرف بود هم همراه ما اینور اونور میومد و راه های ورود به پارک رو بررسی می کرد. خانواده ای مشکی پوش از بچه ٤-٥ ساله تا خانم مسن به نرده ها نزدیک شدن. فهمیدیم که از قفل فلان در استفاده می کنن و از نرده ها می پرن اینور! به خواهرم گفتم: بهم بر میخوره که این پیرزن رفته اونور توت هم خورده و برگشته و ما نتونیم. فقط بریم داخل یه دور بزنیم و برگردیم. خواهرم گفت: جریمه می کنن ها. گفتم: خیلی خلوته کسی نیست. زود فرار می کنیم مامورا که اومدن. 

خانم پرحرف دوباره نزدیک شد و ما باز ازش دور شدیم تا متوجه بشه باید ماسک بزنه اما حاشا و کلا. پشت سر هم می گفت: وای ما (جمع بست خودش رو با من و خواهرم!) که نمی تونیم بریم اونور! اینا داهاتین. مهم نیست واسشون. اون به کنار نگاه کن توی پارک فقط دسته دسته پسر جوون هست. خطرناکه واسه شما دو تا دختر جوون. نرین.

خواهرم زیر گوشم گفت: چون این جمله آخرو گفت بااااید بریم تو که نشون بدیم هم می تونیم از نرده ها بالا بریم و هم چیزیمون نمیشه. 

زن هنوز داشت حرف می زد که از نرده ها بالا رفت و پرید اون طرف: هوپ بدو بیا تو هم.

گوشیش رو دادم دستش و از نرده ها خودمو کشیدم بالا. اون بالا بودم که خواهرم راهنمایی کرد: بچرخ پاتو بذار روی قفل. 

دستم رو سریع جا به جا کردم و پریدم. کف دستم می سوخت. خواهرم نامردی نکرد و با الکل همیشه همراهش زخمم رو ضدعفونی کرد. سوووخت. گفت بریم. رفتیم. یکم گشتیم. توت کندیم. قاصدک فوت کردیم. حرف زدیم. حرف زدیم و با صدای بلندگوی پارک که تذکر می داد مردم برین خونه هاتون تا نیومدیم براتون، دویدیم، دویدیم و دوباره از نرده ها خودمون رو کشیدیم بالا و پریدیم توی خیابون!

امروز که داشتم برگ های گل های گلِ جدیدم رو که از گلفروشی نزدیک کلینیک خریدم، تمیز می کردم و شجریان واسشون می خوند، به این نتیجه رسیدم که حرف زدن باهاتون خیلی خوبه. همدردی هاتون. اینکه چندین و چند نفر گفتین دقیقا حس من رو تجربه کردین. اینکه خیلی هاتون بهم پیشنهاد دادین. راستش از چند ساعت قبل یه هدف نسبتاً بزرگ توی ذهنم شکل گرفته که فعلا نمی گم تا وقتی که کارهای اصلیش رو انجام داده باشم. شاید تحقق این هدف چند ماه دیگه باشه، شایدم یک سال دیگه. مهم اینه که از این خمودگی خودم رو بکشم بیرون و تلاش کنم واسش. تا بوده دنیا همین بوده. باید واسش تلاش کرد. هر چند کم. هرچند کُند. 


*عنوان هم زبان از استاد شجریان ( پیشنهاد می کنم حتما گوش کنین.)

  • ۲۶۱
گندم بانو

اووووف اون زنه رو! خوب کردین ضایعش کردین:)

 

آره واقعا حرف زدن اینجا خیلی خوبه... ولی معتادی میاره:)))))

 

قصد اصلیمون ضایع کردنش نبود ولی خیلیییییییی حرف میزد و دخالت میکرد.
معتادی؟ اندازه شبکه های اجتماعی دیگه نه. مظلومه وبلاگ
** سیلاک **

آخععییی دلم توت خواست :)))) 

 

موفق باشی ^__^

فقط در اندازه ای توت خوبه که از درخت بکنی و بخوری. هیچ وقت نتونستم با توت هایی که به اصطلاح تکوندن و یه عالمه است، ارتباط برقرار کنم.

سلامت باشی :-)
یاسی ترین

وای چقدر خوشحالم که یه جرقه‌ی کوچیک توی ذهنت و قلبت زده شد 😍

وای اون خانمه 😂😂😂

 

سخته ها. ولی خب جرقه است دیگه امیدوارم روشن بمونه.

:-)))
فامس (مهسا)

تا بود دنیا همین طور میگذره این ماهیم که میخوایم چطور بگذریم گاهی بالا و پایین زیاده ولی تهش بازم ماهم که کیفیت گذر کردن رو تعیین می کنم.

 

چقدر حس خوبی داشت متنت....

 

اره منم از بالا رفتن ها از دیوار از نرده و حتی وسط شهر پل هوایی ندیدیم به پیشنهاد داداشم از رو نرده ها پریدیم اونور خیابون.. :)

 نمی دونم هدفا به ما انگیزه میدن یا ما به هدفا انگیزه ولی هرچی هست این دوتا کنار هم به علاوه تلاش  باعث میشه  دنیا آبی تر بشه.

 

آرزو موفقیت دارم برات💞

آره اصلش ماییم واقعا ولی خب بعضی وقتا اوضاع اطرافمون اونطور که انتظار داریم پیش نمیره و این سیلی بزرگیه به امیدواری هامون.
دنیای آبی سبز :-)
اونا هم خیلی بلندن ولی جای گیر پا دارن؟ این پارکه اگه جای پا نداشت ما نمیتونستیم.
من هم عزیزم
mary maryiaie

امیدوارم همیشه حال خودت و دلت خوب باشه :)

ممنونم ماری جان :-)
Mavi Lotus

چقدر خوب که یه هدف تازه توی ذهن‌تون شکل گرفته

امیدوارم حال روزهای بعدتون بهتر باشه.

از قبل ته ذهنم بود ولی بهش بی محلی میکردم. میخوام دیگه بیارمش بیرون از پستو.
مرسی :-)
نسرین ⠀

باید یه چیزی برای چنگ زدن بهش پیدا کنیم هوپ، باید خودمون رو از این شرایط جدا کنیم. هر جوری که شده. این خمودگی فلج کرده همه رو. 

آره نسرین. واسه من البته یه دونه دست آویز کافی نبود، مجبور شدم به چند جا دستم رو بگیرم تا بکشم بیرون خودمو.
x
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

لعنتی لعنتی لعنتی حسودیم شد 

 

منم دیروز تا ** *** **** رفتم تمام ورودی هاش بسته بود با این اعلان ..... 

بعد جالبه حدود ساعت 10:۳۰ رفته بودم و گرم بود به امید نشستن تو پارک رفته بودم پیاده که خستگیم در بره 

 

دیدم در بسته اس ولی کلی جوون دارن فوتبال بازی می کنند اونجا🤣 هی به خودم دلداری دادم از در جلویی رفتن هی رفتم جلو تا آخر در و دیدم بسته اس خدایی فکر نمی کردم خانم دکتر ها هم ازین کارای مشتی پریدنی بکنن ... دمت گرم هوپ

 

 

عاشقتم که خودت سانسور میکنی و جوری سانسور میکنی که من متوجه بشم :-))))))) ولی من بازم سانسور میکنم که نفر بعدی متوجه نشه!
زود رفتی گرمه اون تایم. ما ساعت ٦/٥ رفتیم که خنک شده باشه و بعد هم غروب کنه آفتاب.
میدونی که من دختر ترسوی ریسک پذیری هستم :-)))
x

می‌دونی هوپ هم قاصدک هم توت همه جا پیدا میشه اونم تو خیابون های شهر ما .... هم میشه تو خیابون پیاده رفت ‌‌..... اما این ماجرایی و حس خوبش به دنیا می ارزه ....کلی آدم بعد این ماجراجویی ها حسش عوض میشه به خودش .... بازم دمت گرم ....

واقعا حس نابی داشت. البته منتظر بودم چند نفر بیان دعوام کنن که چرا به قوانین احترام نذاشتم. ولی نمیدونم چرا بچه ها رودربایستی میکننن.
قربانت
x

بابت هدف جدید هم تبریک میگم .... واقعا تو زندگیم به این نتیجه رسیدم آنقدر که مسیر قشنگه٫ خود رسیدن به هدف جذاب نیست .... 

همین که هدف واسه خودت گذاشتی و براش تلاش کنی هر چقدرم کوچیک ٫ کلی لذت بهت میده

مرسی، آره به هدفت رسیدی باید سریع یکی دیگه دست و پا کنی وگرنه دیگه هیچی
امیدوارم تو پرم نخوره
ربولی حسن کور

سلام

گرفتن تصمیم های بزرگ خیلی خوبه

امیدوارم وسط راه خسته نشین و تا آخر ادامه بدین

مراقب زخمتون هم باشین

سلام
شاید تصمیم چندان بزرگی هم نباشه واسه من خیلی بزرگه ولی.
من هم ممنونم
چشم دکتر در اون حد البته زخم نشد فقط یک سانت پوست کف دستم کنده شد و خون اومد
کانین

خیلی خوشحالم ک برگشتی هوپ جون😁

هنوز کامل برنگشتم ولی خواهش میکنم کانین جان :-)
آبان ...

پارک ها مگه هنوز نرده دارن ؟

اینجا که همه می رن پیاده روی اینا ...فقط شب ها چراغ ها خاموششه ..

چند ساله نشده از درخت توت بخورم ...این قدر دلم خواست مزه اشبه کند خوردن همون جا است 

آره یه سری هاشون دارن. نگهبان هم دارن.
چراغ های اینجا رو هم خاموش نگه میدارن. ترسیدیم زود برگشتیم.
توتی که از درخت بکنی خودت طعمش محشره
واران ..

سلام 

توت سفید بود ؟!:)

یا شاتوت بود ؟!:)

تو دانشگاه چند سال پیش با دختر داییم رفتم کلی جات خالی ، شاتوت های محوطه دانشگاه رو خوردیم :)

خودمون توت سفید داریم ولی هیچوقت نشده،  نشسته لب بزنم ازش بخورم :)) ولی تو دانشگاه با خیال راحت میخوردم :دی 

 

 

وقتی تونستی از روی اون مانع (نرده ها)  بپری اونور با وجود سختی هاش ، بعد اون توت ها رو نوش جان کنی و بخوری !

پس از روی موانع زندگی هم که جلوی روت هست میتونی بپری فقط یک علاقه میخواد !

دو استعداد میخواد :) سه انگیزه میخواهد :) چهار : جرائت و جسارت اون کار رو میخواد !

و از همه مهمتر توکل به خدا و امید به این که همه چی با کوشش و تلاش زیاد درست میشه ، میخواد!

تا جاییکه من هوپ رو میشناسم مطمئنم به اهدافی که تو ذهنش نهفته است و براش با اهمیته ، مطمئنم بزودی  میرسه ایشالا ❤

 

موفق باشی هوپ گیان ❤❤

 

 

 

 

سلام عزیزکم
جفتش بود ^_^ ولی سفید نخوردیم.
دانشگاه ما هم باغ توت داشت. انقدر توت میخوردی که دلدرد میشدی.
عزیززززم :-******
مرسی سعی میکنم همشون رو کنار هم بچینم و محققش کنم.
تو هم
شارمین امیریان

سلام 😘

منم یه بار از نرده‌های ایستگاه BRT پریدم! تازه اونم با چادر. 😂 حال دور زدن و خروج از خروجی رو نداشتم. 😐

سلام ؛-*
جدی؟!!! نه من در این حد نیستم دیگه :-))) از تصورت در اون پوزیشن هم خندم میگیره.
آت

به به:-)))جز اون پوزیشن جوراب رخ بنماییت!حسابی دلم واسه این حجم از شور و شیطنتت تنگ شده بود:-))

و در ادامه،واکسن زده‌ی بی درد!چرا رعایت نمیکنی؟،نچ نچ نچ:دی

گاهی یه هدف و خواسته هایی به ذهنم میرسه،خودم میگرخم!،متاسفانه شرایط جوریه که ادم از خواستن میترسه...واسه همین چالش جدیدم صرفا نترسیدن از خواستنه...رسیدن به اون چیزی که میخوام،اولویت دومه!...فکر میکنم تو این دوران خواستن،یکم جسارت و منطقی نبودن میخواد...هدف و خواستنت مستدام:-)

و در‌ اخر،همین جوری خشک خشک که نمیشه...حاضری واسه عشقمون چیکار کنی؟!:پی

سلام آت :-/
در کل من شیطنت ملوی زیرپوستی دارم جوری که اکثریت فکر میکنن خیلی ارومم.
اقا خب مردم تو خیابون ولن! دیگه پارک رو چرا بستن اخه؟ دیوانه شدیم. بعد دیشب احیا بوده. 

بله آدم از خواستن میترسه ولی به این نتیجه رسیدم اوضاع کشور هیچ وقت درست نمیشه و نمیشه صبر کرد که کرونا بره باید بلند شد. 
ایشالا
هوم؟ اهان. هیچی منو همینطوری بخواه
مهسا راستین

هر چی فکر میکنم چطوری از نرده بالا رفتین اونم تو جای عمومی وسط شهر به نتیجه ای نمیرسم :))))) عالی بودین واقعا خیلی حس خوبی داشت :)))

خب چطور پسرا میرفتن اون خانم مسنه هم رفت ما نریم؟ :-)))
خواهش میکنم قابلی نداشت
گندم بانو

من وبلاگ بیشتر دوست دارم آخه.

واتساپ که فقط و فقط برای کارای واجب استفاده میکنم.

اینستا هم کاریه و تو اوقات فراغت اگه وبلاگ نباشه میرم اینستا.

اما مساله اینه به ندرت یه وبلاگ جدید فالو میکنم. الان نود درصد لیست فالویینگای من حداقل یه ساله که ننوشتن:))) 

منم عشقمه و وبلاگ. ولی قبلا به اینستا بیشتر اعتیاد داشتم الان توئیتر. چون اونجا هم محتوا نوشتاریه و مردم فعالن.
من هم به ندرت جدید فالو میکنم و البته قبلی ها رو اگه حیلی دوستشون داشته باشم نگه میدارم ببینم غ فعالن پاک میکنم.
فامس (مهسا)

داداشم جا پا پیدا کرد پرید منم به کمکش یه میله نمی دونم چی بود رو گرفتم پریدم  اونم با چادر  اصلا هروقت یاد خودم میوفتم خندم میگیره. 

همین با چادر پریدی ینی از ما هم بیشتر ایول داشتی :-)))
نیــ روانا

دکتر مملکت رو ببین

از نرده میپری؟

اوف بر تو😂😂

به سختی پریدم بابا اونقدرام راحت نبود :-)))))
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan