- يكشنبه ۳۰ خرداد ۰۰
- ۱۶:۴۱
دو روز پیش بود که کلیپی رو از عکسای نوزادی و بچگی و حتی بارداری مامانت سر آرمین گذاشتی. جدید بودن عکس ها. هی به چال گونه ی عکس نوزادی برادرت نگاه می کردم و بغضم رو قورت می دادم. راستش همیشه ی خدا ترس از دست دادن داشتم و از وقتی که اون اتفاق برای تو افتاد و می بینم چطور داغونت کرده، بیشتر و بیشتر می ترسم.
هیچ کاری از دستم برنمیاد واسه کم کردن این داغ بزرگ. هیچ کاری. ولی همین که دو سه تا از کلیپای مرتبط با سوگ رو برات فرستادم و دوست داشتی، خوشحالم می کنه. کاش اون اتفاق نمی افتاد. کاش اینطور نمی شد. کاش داداشت زنده بود شارمین.
- ۳۶۹