هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (۴۲)

  • ۱۰:۳۰

دوبنیم- ابولفضل و نسخه پیج داروخونه عفونت. این قرار بود یه شماره خاطره بشه اما هر چقدر فکر می‌کنم اصلا یادم نمیاد. متاسفم واسه حافظه‌ام. خب تقریبا مال ۴۰-۵۰ روز پیشه تا حدی میشه حق بدم به خودم که فراموش کنم. الان اولتیماتوم دادم تا وقتی ننویسی این پست رو، از صبحونه خبری نیست. البته همین اول بگم که خیلی خاطره اتفاق افتاده تو این دو ماه که در لحظه فراموش کردم کلمه کلیدیش رو بنویسم و یادم رفته. این شما و این هوپ و بیماران بعد از دو ماه.


سیبورگیم- خانوم هایده قشنگم داشت چهچهه می‌زد و همراه باهاش مرد میان‌سالی که بیمار یونیت بغلی بود و دست آقای دکتر به قصد کشیدن دندون عفونیش توی دهانش بود، می‌خوند. مرد! دارن دندونتو می‌کشن، این چه صحنه‌ی عجیبیه که خلق کردی!!


بوریم- بله یکی دو مورد داشتم در ماه اخیر که دقایقی بعد از زدن بی‌حسی، بیمار اطفال سرزنشم کرده که: حرف بسه! بیا دندونم رو درست کن!

من هم حرف رو بس کردم و رفتم دندونشون رو درست کردم.


هاسیم- یهو وسط شیفت خیره شد بهم گفت: جووون چه عروسی بشی شما! میخوام بیام عروسیت برقصم.

بقیه دکترا همه بهم تبریک گفتن، حتی مریض زیر دستم گفت: مبارررکه!

پیر شدم تا بهشون ثابت کردم شوخی می‌کنه. چیکار کنم با این نرسه آخه؟

انقدر اینطوری سربه‌سرم گذاشته که دیروز داشت با بقیه حرف می‌زد و منم سرم تو دهان مریض آخرم بود، یهو گفت: آهای خوشگله! من ناخودآگاه برگشتم نگاهش کردم. زدن زیر خنده و حتی اون یکی نرسه گفت: اعتماد‌به‌نفستونو می‌پسندم!


ماینتریم- یکی از شیفت‌هام با آقای دکتری هستم که فوق‌العاده سرش شلوغه. بیمار اطفالی واسش اومد بسیار بدقلق. بی‌حسیش رو زد و گفت: خانم دکتر لطفا شما بعد از اتمام این کارتون، این بچه رو هم ببینین. قبول کردم. عکس پره اپیکال روی مانتیورش رو دیدم و چون الگوی پوسیدگی دو سمت فکش شبیه بهم بود، از پسربچه پرسیدم کدوم دندونت درد داره؟ سمت راست رو‌ نشون داد. دو تا دندون آسیای شیریش رو پالپوتومی ( عصب‌کشی تاج!) و روکش کردم و فقط یه بار گفت آخ که یک قطره بی‌حسی روی یکی از دندون‌ها ریختم و ساکت شد. آقای دکتر حواسش بود که بچه ساکت شده و گفت: بخاطر بی‌حسی خوب من بودها! 

کار طفلی تموم شد و رفت بیرون. دو دقیقه بعد مادرش اومد و گفت: چرا این سمتش رو درست کردین؟ اون‌ور درد داشت! 

گفتم: من ازش سوال کردم و سمت راست رو نشون داد. 

مادر شاکی شد، البته نه از من، چون بچه بدقلقش رو آروم کرده بودم، از آقای دکتر : که انقدر سرش شلوغه درست متوجه نشده کدوم سمت رو باید درست کنه.

رفتن نوبت بگیرن برای سمت مقابل و اونجا بود که دکتر گفت: خانم دکتر ولی من سمت چپ رو بی‌حسی زده بودم. شما چطوری بدون بی‌حسی سمت راست رو درست کردین؟ درد نداشت؟

در حالی‌که شاخ درآورده بودم گفتم: نه فقط یه آخ مختصری گفت که با یه قطره بی‌حسی آروم شد.

-نکروز بود؟ (یعنی عصب از بین رفته بود؟)

در حالی‌که چشم‌هام چسبیده بود به کف سرم: نه کاملا وایتال بود. ( یعنی عصب ملتهب زنده بود و باید درد می‌داشت!)

هیچی دیگه هنوز در عجبم از تحمل و دندونای اون بچه!


دارمشتادیم- دختر ده- یازده ساله به همراه پدرش و به سختی وارد شد و پدرش رو یونیت خوابوندش. مشکل حرکتی داشت و دندون‌های به شدت پوسیده. 

یکی از دندون‌های دائمیش رو عصب‌کشی کردم و پدرش رو صدا کردم کمک کنه از یونیت پایین بیاد و گفتم واسش مسواک برقی بگیرن که راحت بتونه مسواک بزنه. 

جلسه بعد نوبت ترمیم داشت. همون اول وقتی روی یونیت دراز کشید و پدرش رفت گفت: خاله میشه کارم تموم شد بابام رو صدا نکنی؟ خودم می‌تونم بیام پایین.

قلبم ریخت: بله حتما. مطمئنم خودت می‌تونی.

حس بدی پیدا کردم. چرا حواسم به غرور این بچه نبود؟ بعد از پایان ترمیمش، اجازه دادم خودش به آرومی بیاد پایین و به‌سختی به سمت در بره. وسطای راه بود که گفتم: پیش‌بندت رو ننداختی. بیا بنداز داخل این سطل. 

منتظر موندم که بره سمت سطل آشغال و بعد بره سمت در. به پدرش گفتم: به دخترتون کامل توضیح دادم که باید چیکار کنه بعد از ترمیمش. خودش توضیح میده واستون.


رونتگنیوم- چند روز بعد از اون دختر، مادر چهل و خرده‌ای ساله دختربچه‌اش و پسر بیست و اندی ساله‌اش رو آورد پیشم. واسه دخترش پالپوتومی و ترمیم انجام دادم و برادر بزرگتر که کمی مشکل بینایی داشت، اندو ( عصب‌کشی ) . حواسم بود که مادر خیلی زیاد از حد روی حرکات پسرش حساسه و بهم تذکر داد: مشکل بینایی داره. ولی رو حساب تجربه دخترک قبلی وقتی پسر خودش خواست بلند بشه و بره عکس بگیره، اجازه دادم و به محض پاشدن خورد زمین! البته دلیل زمین‌خوردنش این بود که هرچقدر بهش می‌گفتم پات رو کامل بذار رو یونیت باز آویزون می‌کرد از اطراف و پاش خواب رفته بود. مادرش پرید توی اتاق و دستش رو گرفت و رفتن برای عکس. پسر دقیقا حس دختر یازده ساله رو داشت. نمی‌خواست مزاحم مادر نگرانش بشه ولی شده بود و باز هم یادآوری شد برای من که حواسم بیشتر به بیمارهام باشه نه فقط به دهانشون.


کوپرنیسیم- رو حساب دو تا تجربه قبلی، این بار مردی که اواخر سی سالگیش رو می‌گذروند بدون همراهش پیشم اومد. متوجه شدم چشم‌هاش کمی به اصطلاح می‌تابه. وقتی ازش خواستم به سمت یونیت بره یکم به اطراف برخورد می‌کرد. نرسم اومد چیزی بگه که با اشاره گفتم: مشکل بینایی داره.

برای عکس گرفتن فرستادمش و تا دم پله‌ها همراهش رفتم و گفتم از آسانسور استفاده کنه. گفت می‌خواد با پله‌ها بره و مشکلی نداره. حرفی نزدم ولی تا وقتی بیاد استرس داشتم که دقایقی بعد سالم اومد و خیالم رو راحت کرد. 


نیهونیوم- زن جوان با عکس opgش پیشم اومد و گفت: خیلی از دندون‌هام رو درست کردم و چند‌تای دیگه موندن. کلینیک فلان بهم نوبت ندادن و من خیلی عجله دارم و ممکنه امروز فردا ویزام درست بشه و باید برم. 

توی دو سه هفته ترمیم‌ها و پست و روکش‌هاشو با فشار آوردن به لابراتوار درست کردم و تحویلش دادم. دو روز بعد پرواز داشت. وقتی داشت ازم خداحافظی می‌کرد، دلم می‌خواست این شعر رو بگم بهش ولی کلاس کار رو حفظ کردم:

«به کجا چنین شتابان؟»

گَوَن از نسیم پرسید

«دلِ من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟»

«همه آرزویم، اما

چه کنم که بسته پایم...»

«به کجا چنین شتابان؟»

«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»

«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را

چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلامِ ما را* »


*محمدرضا شفیعی کدکنی


  • ۳۲۱
نسرین ⠀

خدا قوت خانم دکتر خوشگله:)

فدااااات سربازتمممم ؛-)))
یاسی ترین

خسته نباشی خانوم دکتر مهربون ♥️♥️♥️ واقعا اخلاق چقدر توی پزشکی مهمه... چرا من آنقدر تجربه‌ی بد دارم پس 😞 دکترهای زیادی به پستم خوردن که خیلی توجهی به حالت‌های روحی و مسائل اخلاقی نداشتن

آهااااای خوشگله بیشتر پست بزار 😂😘

سلامت باشی یاسی جان :-*
خودم هم تجربه‌ش رو داشتم دیگه. خیلی وقتام من حواسم نیست بهشون. باید هی گوش خودمو بپیچونم.
چشمممممم :-))))
مامانی ...

خدا دکترهایی مثل شما رو زیاد کنه☺️

خوش قلب و مهربون♥️

فدات مامانی جان :-)

من فکر نمیکنم مهربون باشم، یکم سعی دارم هر آنچه برای خودت می‌پسندی عمل کنم.
x

چی میشه رد

بشی از کوچمون

یه نگاهی کنی

ابرو کمون

 

خوشحالم بین مشغله هات باز هم می نویسی :) 

 

با لحن خودش خوندم :-))
آقا من که می‌نوشتم فقط کامنتا بسته بودن.
بلاگر کبیر ^_^

عه شما دندانپزشکی  ؟ چه باحال :)

 

خیلی برام لذت بخش بود خوندن این پست با اینکه کلا از مسایل کوتاه کوتاه خوشم نمیاد اما همشون تک به تک بهم چسبیدن. خدا قوت 

بله اگه خدا قبول کنه ^_*
 خوشحالم دوست داشتی. 
x

راجع به اون بیمار و عصب کشی که بدون بی حسی انجام شده و یه آخ کوچولو گفته ‌‌... 

بعضی ها آستانه تحملشون خیلی بالاس 

این رو تو شغل ما راحت میشه فهمید از درجه دستگاهی که واسه مریض ها می فهمیم....

خیلی خیلی عجیب بود. البته حین کار نه بعدش که فهمیدم!!
دقیقا آستانه تحمل افراد عجیب فرق داره.
Reyhane R .

چه خوب که برگشتی هوپ جان (:

با این اسامی سختی که گذاشتی یه بارکی بگو ما اصن دیگه کامنت نزاریم دیگه /:

والا (:

نرفته بودم که. یکم سکوت برگزیده بودم...
یکم صبر کنین ایشالا پستی بعدی تموم میشه عناصر :-)))
واران ..

سلام دختر خوشگله :*

 

اول از همه اجازه بدین بپرسم خانم خوشگله  اینایی که در مورد اعداد نوشتی واحد شمارش چی هستند ؟:)

 

بوریم : والا خب صبوری ها :)

 

هاسیم : واقعا خدا خیرت بده کلی با همین پستت خندیدم کلی هم ذوق کردم (😍😍 )

ولی جدی منم موقع خوندن این پستت خودم رو داشتم آماده میکردم برای اینکه بهت بیام تبریک بگم 😉😅

 

ماینتریم :

این منم :)

تا لحظه آخر سکوت میکنم بعد نهایتش یه آخ در آخر بگم :)

 

 

دارمش؟! تادیم ؟:))

دارمشتادیم ؟!

این عبارت خیلی عبارت میشه ازش درآورد ها :)

البته ببخش بریم به سر اصل مطلب 

این دختر آینده درخشانی داره اینو مطمئنم ان شاء الله 

از حرکت آخر خودتم کلی کیف کردم آفرین خانوم خوشگله 😘❤

 

رونتگنیوم :

اینجور پدر و مادرهای متاسفانه ناخواسته باعث ناراحتی بچه هاشون میشن!

اینجور دلسوزی هایی بیشتر تخریب کننده میشه تا سازنده برای اون افراد.

 

 

کوپرنیسیم :

پس باید اضافه کنیم علاوه بر اینکه دختر خانوم خوشگل و نازار و دلبری هستی در عین حال دختر مهربون و دلسوزی هم هستی و من خوشحالم با همچین دختر مهربونی تو این فضا آشنا شدم (قلب قلب قلب )

 

نیهونیوم :

سفرش بی خطر

من هر وقتی هر کی رفته این شعر رو گاها بهش گفتم:)

 

 

+

میدونی وقتی این پست هاتو میخونم خودم تو همون فضا حس میکنم ! حتی فکر میکنم مثلا 

شاید من همین جا که مثلا هوپ گیان اونجا بوده رفتم! 

حتی شاید ناخواسته و نشناخته همدیگه رو دیدیم!

بعد یه لبخند میزنم:)) 

بعد در آخر میگم کاشکی مثلا من اون سالی  که یه بار تو عمرم به یه کلینیک دندون پزشکی تو تهران رفتم کاشکی اونجا دندون هام رو خوب میکردم:)

اونوقت ممکن بود یک دندون پزشکی خاطره ای از اون روزی که دندون من داشت زیر دستش درست می شد تو خاطره اش می موند :))

مثلا البته اگر مورد خنده داری بوده باشه میدونم :))

مثال دارم میگم.

یکبار نزدیکای خونه خواهرم ، خواهرم بهم پیشنهاد داد بخاطر درد دندون هام برم کلنیکی که چند کوچه اونورتر خونه شون بود. 

رفتم ولی به دلایلی انصراف دادم.

 

 

 

++

اینم بگم من چه جور پست های این شکلیت رو میخونم نمیدونم قبلا گفتم یا نه؟!

با گوشی میخونم و همزمان با لپ تاپ میام می نویسم و تایپ میکنم.

 

مرسی که نوشتی خانوم خوشگل دلبر نازار هنآس❤❤❤😘


 

 

 

سلام واران طویله :-))))

خانم خوشگله میگین خندم میگیره :-)))) شمارش عناصره. فقط چون عناصر آخره آشنا نیست براتون.

- خب چیکار غیر صبوری میشه کرد؟ فقط میخندم به حاضرجوابیاشون
- ذوق نکن دختر. هیچ خبری از اون جهت نیست. ایشالا خبر خوب پست بعدی هوپ و بیماران رو بشه. 

- واقعا فکر نکنم تحملت در حدی باشه که بدون بیحسی واسن عصبکشی کنن.
-سخت نگیر پست بعدی تموم میشن این اسامی. میرم سر شهرستان‌های ایران. دختر مصممی بود. خودت خوشگلی :-))))

- و اضافه کنم که این افراد به دلیل نقص‌عضوی که دارن خیلی روحیه‌ی حساستری دارن نسبت به بقیه و واقعا اذیت میشن.
- اقا من فقط وظیفه‌ام رو انجام میدم. خوشگلم نیستم خودتی :-)))

- امیدوارم خوشبخت باشه.

+ 😍😍😍😍😍😍 البته من تهرانی نیستم. ولی خدارو چه دیدی شاید روزی بدون اینکه بدونی بیای زیر دستم :-)
++ واقعه واران؟ چه باحال. عاشق مهربونیتم من
مترسک هیچستانی

انصافاً هایده رو حق بدید که نشه باهاش جوگیر نشد :))

چقدر دلم برای اون دو نفری که مشکل بینایی داشتن سوخت :(

من خودمم باهاش همخونی می‌کنم. ولی در اون اوضاع آخه و با دهان باز؟
من هم. همین‌طور واسه دختربچه
ربولی حسن کور

سلام

دوبنیم. خیلی اوقات دچار این حالت میشم و دلم هم میسوزه که احتمالا یه خاطره جالب از بین رفته! الان مدتیه موقع نوشتن کمی مفصل تر مینویسم. گاهی هم بعد از چند روز یه خاطره که کلا فراموشش کرده بودم به یادم میاد و مینویسمش.

سیبورگیم. حالا صدای کدومشون بهتر بود؟! البته شوخی کردم. انصافا صدای خانم هایده حرف نداشت.

بوریم. بلافاصله بعد از زدن بی حسی کارشونو شروع میکردین تا بفهمن!

هاسیم. همون پرستار کذائی؟!

ماینتریم. یا خدا! تحمل درد دندون اصلا ساده نیست! اون هم برای یه بچه.

دارمشتادیم. متاسفانه زندگی سختی خواهد داشت. حتی با وجود غرور و جنگندگی که داره.

رونتگنیوم. جمله قبل تکرار میشود. اما هیچ وقت اون غرور و لذتی که توی چشمان خانمی دیدم که بهش گفتم فامیلی تون برام آشناست و بعد یادم اومد چند روز پیش پسرشو که مشکل حرکتی داشت توی مدرسه استثنائی دیده بودم یادم نمیره.

کوپرنیسیم. باز هم همون جمله تکرار میشود!

نیهونیوم. عجب حس غریبی داشته. باید بگم خدا قسمتتون کنه؟!

آخیششش نوشتن این کامنت لابلای دیدن مریضها بیشتر از یک ساعت طول کشید!

سلام دکترجان
- انقدر درگیری ذهنی شدیدی داشتم توی تیر و مرداد که واسه این فراموشی به خودم حق میدم. بله باید مفصل‌تر بنویسم. این یکی هم یعنی مفصل بوده ولی جدی یادم نمیاد!
- اصلا صدای مرده خوب نبود و البته از اونجایی که دست اقای دکتر توی دهانش بود تصور کنین چطوری داشت می‌خوند!
- ضررش واسه خودمه اخه. بدتر اذیتم می‌کنن. :-)))

- دقیقا خودش :-)))
- هیچ‌جوری نمیتونم واسه خودم توجیهش کنم. اگه نکروز بود یه چیزی ولی نبود.
- همین که باید به هر فردی ثابت کنه توانایی‌هاش رو ببینن نه معلولیت مختصرش رو، واقعا راه سختی جلوی روشه.
-غرور و لذت؟ از یاداوری شما؟ میشه توضیح بیشتر؟
- آره به طرز عجیبی این سه نفر خاطراتشون هم‌زمان شد.
- بگین همراه با خانواده فعلی یا خانواده آتی قسمتم کنه. تنهایی نمی‌تونم.

خداقوت بهتون واقعا. با سیستم اونجا نوشتین یا گوشی؟

مونا

هوپ جان

عمیقا دلم خواست بیماری باشم که آمده بود همه دندان ها را درست کند و ویزایش را بگیرد و برود....

دلم سفری طولانی خواست...

 

راستش من هم بهش حسودیم شد.
مامانی ...

چرا مهربونید

خودتون خبر ندارید☺️

مهربونا مهربونی رو حس میکنن :-)
گندم بانو

این شعره ورد زبون من بود زمان دانشجویی. هر کی میخواست بره شیراز، بهش میگفتم چو از این کویر وحشت... 

یه بار به یکی از دخترای همکلاسیم گفتم، گفت شکوفه‌ها و باران که همینجان!! پسرای کلاسو میگفت!:/:))))) 

دختره اهل دل بوده! می‌دونسته دقیقا چی می‌خواد از زندگیش. :-))
ربولی حسن کور

سلام

با افتخار به همراهش میگفت دکتر پسرمو شناخت!

سلام
صحیح. متوجه شدم چرا حس غرور داشت :-)
نرگس

 چند وقت پیش یه مریض بسیار بدقلق و پرافاده داشتم که همش در بین صحبتهاش حرف رفتن و عجله و ویزا و اینا میزد و یه جورایی داشت داد میزد ازم بپرسید کجا میخوام برم و راستش من که حدس زده بودم میخواد یه سوال بشنوه تا کاملا توجیهمون کنه که داره مهاجرت میکنه هیچی نپرسیدم.  آخرش تحمل نکرد گفت ببخشید اگه با شما تند برخورد کردم آخه من چند ساله مهاجرت کردم و دیگه بی نظمی های ساعتی و تایم برام خیلی آزار دهنده شده آخه خارج اینجوری نیست.... حالا بی نظمی تایم منظورش به نرسم بود که چرا این خانم که اتفاقا نوبت هم نداشت و بهش گفته شده بود اگر فرصت بشه کارت رو دکتر انجام میده و کاملا توجیهش کرده بود که چون نوبت نداشتی باید بشینی تا هروقت که شد. و اتفاقا نیم ساعته کارش انجام شد ولی مرتب قیافه عاقل اندر سفیه به خودش میگرفت و کلا برای همه متاسف بود....

میدونی هوپ جان رفتن این روزها خیلی هوس انگیز شده ولی من هنوز نتونستم با خودم کنار بیام

بیمار من اینطوری نبود. اهل فیس و افاده و اینا اصلا. 
اطلاعات تکمیلی در مورد سفرش رو نرسم ازش گرفت نه من :-)))
من فقط گفتم پشت سر هم نوبت بهش بدن یا با لابراتوار صحبت کردم روکشش هاش رو زود تحویل بدن. ولی جدی حسودیم شد بهش!
من هم تنهایی نمیتونم برم. ولی دوست داشتم می رفتم
شارمین امیریان

سلام.😍

 

شاید اون بچه‌ که بدون بی‌حسی براش کار کردی، در اثر تلقین احساس درد نکرده🙄

سلام جیگر
امکان نداره. چون بچهه واقعا غیرهمکار بود و به سختی دوست شد باهام.
شارمین امیریان

نه منظورم اینه که شاید چون فکر می‌کرده بی‌حسی تزریق شده و نباید درد بیاد در نگرفته! 😶

بازم نمیشه شارمین. دندون ملتهب و عصب زنده. تحملش زیاد بود. 
شارمین امیریان

تو چرا این‌قدر با دیدگاه روان‌شناختی من، تجربی برخورد می‌کنی دکتر؟! 😂

تلقین همینه دیگه! مثلا یادمه یه زمانی یه پژوهشی انجام شده بود نشون می‌داد هر چی دارویی که پزشک تجویز می‌کنه تلخ‌تر باشه، اثر درمانیش بیش‌تره؛ نه واقعا به خاطر تفاوتش با داروی کم‌تر تلخ. فقط به این دلیل که مردم به خودشون تلقین کردن که داروی تلخ بهتره. 

چون سر و کارم بیشتر با بیمارهایی بوده که با وجود بی‌حسی زدن میگن درد داریم. ببین اگه کشیدن دندون لق بود حرفت رو قبول می‌کردم. چون یک لحظه است و تمام. ولی عصب‌کشی نه واقعا. اونم واسه چنین بچه‌ی بدقلقی که دفعه اولشه اومده دندونپزشکی و سمت مقابلش بی‌حسه نه خود دندون موردنظر. اصلا نمی‌دونه انتظار چی رو باید داشته باشه. کما اینکه توی یه صحنه گفت: آخ! و با چکوندن یه قطره بی‌حسی همونم دیگه نگفت.
ولی حرف تو یکی از احتمالاته کامل ردش نمی‌کنم.
هانیه

سلام خوبی کاش شعر رو براش می خوندی خیلی شعر قشنگیه

سلام مرسی
گفتم که کلاس کار رو میخواستم حفظ کنم :-))
صخره نورد

سلام بر خانم دکتر خوشگل و خوش اخلاق :)

بچه یه چیزیش میشده ها! نه به اون غیرهمکار بودنش، نه به اون همه همکاری بی اندازه! :))

چقدر سخته بچه با مشکلات این چنینی داشتن. مادرها برای بچه کاملا سالم، همیشه نگرانن.

سلااام بر صخره‌نورد کم‌پیداتر از من :-*
واقعا بچه عجیبی بود. کل دو باری که پیشم اومد تنها مشکلی که داشت با ساکشن بود با درد میونه‌ای نداشت.

درسته. حالا تصور کن مشکل جسمی هم داشته باشن. دل مادر پدرشون خون میشه.
فامس

💮💖💖

خیلی خوبه کامنتا بازه

دلم تنگ میشه دیر به دیر میاین و سکوت حاکمه به شدت

 

 

حسابی خسته نباشی💮

دو روز دیگه خودکار بسته میشه :-))
میام میگم از این روزها بعدا. فعلا نمیتونم
درمونده نباشی جونم
بانوچـه ⠀

سلام خانم خوشگله، قسمت باشه عروسیتون بیایم شیلنگ تخته بندازیم

سلام ثریا :-)
ایشالا اصلا سن رو خالی میکنم برای تو :-))
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan