واسه تولدم برام بغل بخر...

  • ۱۲:۵۳

بی خیال اعصاب خردی و دوندگی های زیاد برای پولت که بعد از یک سال هنوز بهت ندادن و به قول عمه وقتی بالاخره شکایتت مثمر ثمر شد و پولت رو از حلقومشون بیرون کشیدی، انقدر گرون تر شده همه چیز که باهاش یه پیتزا می تونی بخری فقط؛ بی خیال دعوا و قهر و جر و بحثی که باهاش داشتی؛ بی خیال لابراتوار خنگ که اول پُست بیمارِ رودربایستی دارِت رو بعد از یک ماه اشتباهی فرستاد و الان فهمیدی روکش رو هم بعد از این همه وقت گم کردن و تو باید دوباره با هزار خجالت از طرف قالبگیری کنی؛ بی خیال همه، بی خیال همه... مگه چقدر ظرفیت برای حرص خوردن داری؟! 

یادت بیار وقتی استادت برای بار nام توی جلسه رفع اشکال گفت: مضرابت هنوز درست نیست! و تو ناامید شدی و ٣٠ ساعت ساز نزدی، جوری که خواهرت متعجب شد و گفت: خوبی؟! چرا نمیزنی و مخ ما رو باز تو فرغون نمیریزی؟ 

گفتی: خسته شدم که مضرابم درست نمیشه. نمی تونم. :-(

بعد انگار به خودت اومدی. چرا نتونی؟ استاد گفت که یکی از شاگرداش بعد از یک سال مضرابش درست شده. ساعت یازده شب شروع کردی به تمرین دوباره. عشرت رو زدی زیر بغل و سعی کردی دستت رو همونطوری که استادت میگه به صفحه ی چوبیش بچسبونی. رفتی اول اول کتاب. سراغ درس یک. نگاهت به مچ دستت بود. هی میگفتی به خودت: به جهنم که اشتباه بزنی نوت ها رو، به مچ دستت نگاه کن. انقدر زدی و حواست به جای پرده ها به دست راستت بود که حس کردی بالاخره شد. 

دستت درد میکرد آمّااا استاد تایید کرد که عالی شده مضراب و درس های جدید رو داد و گفت تا هفته بعد تمرین کن. اعتماد به نفست زیاد شده بود. فردای اون روز پیام دادی: استاد من درس رو کامل یاد گرفتم، میشه فردا جلسه بعدی باشه؟! 

بله به جای غر زدن به این فکر کن که کلاس آنلاین چنین خوبی رو داره و می تونی زودتر از موعد کلاس بعدی رو داشته باشی. بعد جوری بزنی که استاد با شگفتی بگه: چیکار کردی تو این دو روز؟ اون از مضرابت این از آماده کردن درست به این زودی؟!

نکته های جدید رو درس بده و بگه فلان درس رو قبل اینکه من بزنم، خودت بزن ببینم. یکم وقت بخوای و بزنی و وقتی سرت رو بالا بیاری از قیافه متعجبش خنده ات بگیره: به طرز لج درآری درست زدی! میخوای من درس ندم دیگه تا آخر کتاب خودت بری؟ 

بعد کیلو کیلو قند باشه که توی دلت آب کنن و بگی: استاد وقتی از همه ی استرس ها و اعصاب خردکنی ها و غم ها، پناه ببری به نوای ساز، اینطور میشه!

هنوز اول راهم. خیلی جای کار دارم تا بشم مثل اون خانم دکتر متخصصی که آریانه واسم کلیپش رو فرستاد و چقدر قشنگ و لطیف تار میزد و میخوند، ولی درگوشی بگم بهتون: ته دلم یه جوونه امید زده! عجب کادوی تولدی به خودم دادم امسال...


* عنوان  واسه تولدم از سارن 


  • ۱۵۴

مائده جان مادرر! حواست به بچه باشه من میرم یه سر مطب و میام

  • ۱۷:۱۳

دیشب خواب دیدم ٣٧ ساله شدم و مجردم. با توجه به اینکه در قانون کشور، دختر مجرد بالای ٣٥ سال میتونه فرزند خوانده داشته باشه؛ درگیرِ به فرزندی قبول کردن یه دختر ٩-١٠ ساله به اسم مائده بودم. دلم نی نی هم میخواست. یک دختربچه ٤-٥ ماهه هم پذیرفتم. بعد تمام لحظاتی که داشتم نی نیِ تپلم رو توی روشویی دستشویی! حمام می کردم به خودم قول می دادم که بین دخترام فرق نذارم هرچند نی نیه خیلی دلبر بود! 

بعد از بیدار شدن از خواب و یادآوری لذت ریختن آب روی چین های بدن نوزادکم! دنبال تعبیرش گشتم و هردو تعبیری که پیدا کردم، واسم جالب بودن. یکی از تعابیر گفته بود که  اگر ببینی تعداد بسیار زیادی نوزاد را بصورت یکجا به شما می دهند تا آن ها را همچون فرزند خود مراقبت نمایید به این علامت است که عزت، شرف و بزرگی در این دنیا پیدا می کنید (چرا عشرت نه؟!) و کارهای خیر زیادی از شما دیده می شود، همچنین بیانگر زیاد شدن یکباره ثروت نیز معنا می شود!  وقتی در خواب کسی رابه فرزندی بگیرید: مسولیتهای تازه خواهید داشت و به مقام‌های بالایی دست پیدا خواهید کرد!

با توجه به اینکه میگن اگه می خواهین خوابی تعبیر نشه، نه دنبال تعبیرش برین و نه برای کسی تعریفش کنین؛ من برعکسش رو انجام دادم تا پووولدار شم و به مقامات بالا برسم!

تعبیر بعدی که از سایت روانشناسی درآوردم هم می گفت: شما نه فقط دوست دارید نقش یک پدر و مادر را بازی کنید، بلکه نیاز دارید راه خروجی برای تمامی عشق و محبتی که ذخیره کرده‌اید، پیدا کنید.

که با وجود اینکه خیلی دلبسته ی مال دنیا هستم، به نظرم این تعبیر صحیح تر باشه. 


+پس کجایی کلوچه ی من؟ :-(

  • ۴۶۲

دلخوشی ها

  • ۱۵:۲۸

به غیر از کارم که واقعا نمیتونم مجازیش کنم و از راه دور عصب کشی و ترمیم و قالبگیری کنم و باید حتما سرم توی حلق مردمی که "احتمالا" ناقل هستن، باشه. عمده ی فعالیت هام رو مجازی و آنلاین کردم. ورزش، خرید، مشاوره، دیدن و صحبت کردن با دوست هام، کلاس ساز قشنگم و ... . 

خو کردم به این وضعیت. تنها مسئله ای که شاکیم می کنه اینه که تایم کلاس یا مشاوره آنلاین خیلی معطلی می تونه ایجاد کنه، مرتب از ساعتی به ساعت دیگه منتقل میشه و برای منی که تند تند کارهام رو انجام میدم تا برسم بهشون و یک دفعه دقیقه نود می بینم طرف یا آنلاین نشد یا شد و پیام داده که فرد قبل از من دیر کرده و تایمِ کلی بهم خورده و به دو ساعت یا روز دیگه منتقل میشه، کمی اعصاب خردکنه. 

یا مثلا فکر میکنم طبق معمول قراره با تاخیر کلاس رفع اشکال شروع بشه؛ پس واسه خودم نشستم یه گوشه، یهو استاد تماس تصویری میگیره و من فقط می تونم سریع یه چی بندازم رو سرم و جواب بدم! ولی بین خودمون باشه خیلی خیلی حال دارم می کنم با یادگیری ابتدایی موسیقی. لپ آبان نازارم رو از همین جا می بوسم که بهم پیشنهاد کرد نواختن یه ساز رو شروع کنم و الان هر بار که عشرت الملوک ( سه تارم!) رو بغل می کنم، قلبم مالامال میشه از شادی.

وارانِ گیانم دعوتم کرده بود برای نوشتن از دلخوشی های این روزهام. همه این هایی که گفتم دلخوشکنک های این روزهای من هستن. واقعا یادم رفته که قبلا توی ایام عادی چه دلخوشی هایی داشتم و چطور روزهام رو شب می کردم. 



  • ۳۸۸

تو هیچوقت نرفتی لب جاده تا انتظارو بفهمی

  • ۱۳:۳۰

طبق معمول روزای اخیر، با صدای چوب و تخته همسایه بغلی از خواب بیدار می شم. به بدنم کش و قوس میدم و گوشیم رو چک می کنم. سعی می کنم بدون توجه به دل آشوبه ای که علتش رو خوب می دونم، برنامه روزم رو توی ذهنم مرور کنم: میری صبحونه می خوری، یکم صبر می کنی، ورزشت رو انجام میدی، یکم تمیز می کنی دور و بر رو، حمام میری، ساز دلبرت رو تمرین می کنی، ناهار می خوری، میری کلینیک، بیمارهای احتمالی رو توی ذهنت مرور می کنی، ساعت ٩-١٠ میای خونه، خانوادگی با تاخیر تولد مادرجان شکوه رو جشن می گیرین، میری دوباره یکم تمرین ساز، یکی دو قسمت از سریالی که به تازگی شروع کردی و حواست هنوز درگیر زبانشونه رو می بینی، شبکه های مجازی رو چک می کنی، کتاب می خونی و می خوابی. البته نکته مهم این برنامه، فِعلیه که همزمان با تمام این کارها باید خوب انجام بدی: صبراً جمیلا! تا به کِی؟ تا وقتٍ معلوم!


*عنوان عاشق از سیاوش قمیشی


  • ۱۵۷
۱ ۲
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan