- يكشنبه ۹ مهر ۹۶
- ۱۹:۴۹
یه بنده خدایی می گفت: هیئت رفتن فقط اونجاش که میری یه دلِ سیر گریه میکنی و زار میزنی تا تلافی یواشکی گریه کردنات در بیاد.
یادمه بچه بودم با دوستام یه حلقه تشکیل می دادیم توی روضه های دهه محرم و به سبک خودمون عزاداری می کردیم؛ ولی من هر چقدر تلاش می کردم، گریه ام نمی گرفت. روسری ام رو می کشیدم روی صورتم و الکی صدای گریه کردن در می آوردم تا از دوست هام عقب نمونم. کی می دونه؟ شاید اون ها هم گریه هاشون واقعی نبود. امسال دومین محرّمی بود که خیلی دل نازک بودم و اشکم دم مَشکم. اصلا تا به یاد اولین باری که حرم امام حسین(ع) رو دیدم، اولین باری که تلاش کردم توی اون صف منظم دستم به ضریحشون برسه، تنها نمازی که زیر قبه ی حضرت خوندم و تسکین حیرت انگیزی که فضای حرمشون برای دل شکسته ام داشت میوفتم اشک هام جاری میشن. نمی دونم چرا حس می کنم اکثر اون هایی که به طرز سوزناکی توی روضه ها، گریه و ناله می کنن؛ یه غم خیلی بزرگی ته دلشونه. غمی که همیشه سعی می کنن مخفیش کنن ولی وقتی روضه امام حسین خونده میشه و شرح مصیبت های کربلائیان رو می شنون، با لشکر امام هم ذات پنداری می کنن و اشک هاشون بدون خجالت از بقیه گونه هاشون رو خیس میکنه.
بعضی وقت ها دلم میخواد برم اون زن هایی رو که این شب ها پیشم می شینن و از بُن جگرشون زار می زنن بغل کنم و بگم درست میشه همه چی. مگه از خدا و معصومش نخواستی؟ درست میشه همه چی.
* شب از آرمان گرشاسبی
- ۴۶۵