- جمعه ۱۲ آبان ۹۶
- ۱۳:۱۴
نمیدونم چند نفرتون فیلم in time رو دیدین. فیلم خیلی جالبیه. اگه نخوام اسپویل کنم فقط میتونم بگم داستان شهریه که واحد پولش زمانه و مردم وقتی به ٢٥ سالگی می رسن، سنشون متوقف میشه و از اون به بعد برای ادامه ی زندگیشون باید دنبال زمان باشن.
می دونین ذهنم درگیر سنم شده. دقیقا بعد از تولدم. ٢٥ سالگی و ربع قرنی و نیمه ی دهه ی طلایی و این طور فکرها. به این باور رسیدم که انسان به هر سنی برسه باز هم فکر می کنه جوونه، سنی نداره ولی از طرفی فوبیای نزدیک شدن به سی سالگی اعصابم رو به هم ریخته! همش به این فکرم زمانم داره میره و کاری نکردم جز درس خوندن و کتاب خوندن و فیلم دیدن. این وسط چند وقت یک بار سفری با هدف خیریه هم بوده حالا! بعد اون یکی نیمه ی وجودیم میزنه تو سر این یکی نیمه و میگه همین درس خوندنت برای یادگیری حرفه ی آینده ات بوده که به تبع اون با افراد زیادی معاشرت کردی. کتاب و فیلم دیدنت هم دید جدیدی بهت داده و همه ی این ها به بلوغ فکری و اجتماعی ات کمک کردن. الان توی استرس محل طرحتی و بیکار، نبینم ناامید بشی!
چند وقتی هم هست که دارم روی خودم کار می کنم تا یک سری از صفاتم رو عوض کنم. خودم اسمش رو گذاشتم دگردیسی ٢٥ سالگی! مثلا اینکه رودربایستی رو کنار بذارم و اجازه ندم حرفی توی دلم بمونه و خواسته ای داشتم حتما بگم. یا اینکه از کسی ناراحت شدم، ساکت نشم و بعدش خودخوری کنم و همون موقع با لحن خوب و تا حدی شوخ حرفم رو بزنم. همین طور خوبه مثل قبل با بقیه مشورت کنم ولی انقدر انعطاف پذیر نباشم که حتما نظر بقیه رو اعمال کنم و نظر هوپ کوچولوی درونم رو نادیده بگیرم. شاید به نظر بعضی ها این دگردیسی و رک شدن محترمانه خوب نباشه، ولی خودم خیلی خوشحالم و حس می کنم یکی از ابعاد شخصیتیم داره شکل می گیره. چون توی جامعه ی امروز این طور نباشی، کلاهت پس معرکه است!
* عنوان از یسنا فاضلی
- ۴۵۶