- يكشنبه ۵ فروردين ۹۷
- ۰۲:۳۸
یادمه وقتی عمه بزرگه از مکه اومد، راهنمایی بودم. همه خونه ی عمه جمع شده بودیم. واقعا که چه صفایی داشت این دورهمی های چند روزه. روز دوم یا سوم بود که دیدیم پسرها مشکوک می زنن. می رفتن طبقه ی بالا و در رو قفل می کردن. با دخترعمه وسطی و دخترعمو که ٣-٤ سال از من بزرگترن، انقدر در زدیم تا در رو باز کردن. کاشف به عمل اومد که دارن "خوابگاه دختران" می بینن. از ما اصرار که ما هم بیایم ببینیم و از پسرها انکار که نه ترسناکه و اگه ببینین غش می کنین از ترس! ولی ما قانع نمی شدیم و می گفتیم میریم به بزرگترها میگیم! بالاخره کوتاه اومدن و اجازه دادن اون دو نفر که بزرگترن بمونن ولی گفتن: هوپ! تو بچه ای! برو پایین.
این شد که اون زمان این فیلم جنجالی رو ندیدم. می خوام بگم اونها من رو خوب شناخته بودن چون امشب که بعد از ١٢-١٣ سال شرایط مهیا بود که بالاخره خوابگاه دختران رو ببینم، از دقیقه ی اولش تا دقیقه بیستم که هیچ صحنه ی ترسناکی هنوز پیش نیومده بود، یک ریز به خواهرم گفتم ' من نمی بینم، من بترسم توی پانسیون تنهایی کی به دادم میرسه؟ برام تعریف کن صحنه های ترسناکش رو که آماده باشم ( با اینکه به شدت از لو دادن فیلم بدم میاد!) ' و این طور اراجیف که نهایتا تحملم تموم شد و ضربدر اون گوشه راست بالا رو زدم و سریع هم فیلم رو شیفت دلیت کردم تا بعدا هم وسوسه نشم ببینم!
بله من همونیم که دیشب از بس وایت واکر دیدم، خوابم نمی برد تا اینکه خودم رو قانع کردم همش الکیه و توده ی سیاه گوشه اتاقم فقط چوب لباسیمه تا آروم گرفتم و غش کردم!
در این حد تباه
و
ترسو...
- ۸۹۸