- شنبه ۵ خرداد ۹۷
- ۱۵:۱۱
اهتمام بیمارها رو در شنبه ها اول صبح می ستایم که وقتی خواب آلود می رسم، پشت در اتاقم ردیف نشستن تا هفته شون رو با دندون کشیدن آغاز کنن. یعنی تا چشمم به صف میوفته، برق سه فاز می گیرتم! شهر طرحی شماره یک، دو تا مرکز بهداشت داره و مرکز دومی چندین ماه دندونپزشک نداشت و تمام فشار دندونپزشکیش روی دوش من بود. بالاخره دکتر جدید اومد و من هم تصمیم گرفتم دیگه بیمارهای مرکز دوم رو پذیرش نکنم و بفرستمشون جایی که پرونده دارن و نفس راحتی بکشم.
امروز روز اول تصمیمم بود که بیمار سوم وارد شد. اسمش رو وارد کردم دیدم خدمت گیرنده ی مهمانه.
-باید برین مرکز شماره دو، جایی که پرونده دارین.
آقا چشمتون روز بد نبینه، ما این رو گفتیم بچه هه زد زیر گریه! بهش میگم چی شد؟ باباش گفت:
-دوستش هفته پیش اومده اینجا، واسش دندون کشیدین؛ رفته تو کلاس تعریف کرده که یه خانم دکتر اومده ژل می زنه دندون رو میکشه، درد هم نمی گیره اصلا! دختر من هم ترسو، راضی شده فقط بیاد پیش شما.
خبیث درونم میخواست بگه: ( کی گفته من آمپول نمی زنم؟ ) که بترسه بچه ولی دلم سوخت: این دفعه رو بخواب روی یونیت. ولی برای دندون های دیگه ات باید برین مرکز خودتون.
کارش تموم شد و شاد و خندون رفتن. یک ساعت بعد دختر هفته ی پیش با یکی دیگه از دوستاش اومد. بهش میگم: رفتی تبلیغ منو کردی تو مدرستون؟
با خجالت می خنده.
ظهر معاون شبکه صدام کرد: خانم دکتر، می دونم که پزشک خانواده فقط باید افراد بلوک خودش رو ببینه، ولی شما بیا و مریض های مرکز دوم رو هم کماکان ببین. مخصوصا بچه ها رو که وقتی با یک دندونپزشک ارتباط عاطفی برقرار کنن، سختشونه برن پیش کس دیگه.
-آقای دکتر جسارتا بیمار اومده چغلی کرده؟!
-بله!
من: :-|
- ۸۰۷