- سه شنبه ۳ مهر ۹۷
- ۱۵:۵۸
دو تا از دندونای پیرزن رو که دبیر بازنشسته بود کشیدم و توی سومی گیر کرده بودم. یه وقتایی دندون لجبازی می کنه با دندونپزشک و هر چقدر میخوای لقش کنی، مقاومت می کنه و می خواد در آغوش یار دیرینش، فک خان، بمونه. خسته شدم. چندین نفر هم پشت در منتظر بودن و چند دقیقه یک بار در میزدن: چی شد؟ به پیرزن گفتم کار من نیست حاج خانوم باید برین با جراحی واستون دربیارن. با دهان پر از خون گفت: من جای دیگه نمی رم خفّتم میدن میگن بگو همون که دست زده بکشه. خودت باید برام بکشی.
-نشد دیدین که!
+خسته شدی. برو یکم بشین استراحت کن و بیا بکش.
دستکش هام رو کندم و نشستم. گردنم درد می کرد. در باز شد. مردی داخل شد و وقتی بهش گفتم نوبت ندارم و برو فلان روز بیا شروع کرد به فحاشی و تهدید به شکایت. خسته بودم، با داد و فریاد بیرونش کردم. دوباره پیش پیرزن رفتم. خداروشکر این بار سریع حد فاصل استخوان و دندون رو پیدا و خارجش کردم. ذوق کرده بود پیرزن. با دهان پر از گاز استریلش گفت: حیف که اون موقع دهانم پر خون بود، وگرنه پا می شدم می زدم تو دَهَنِ مرده. بی شعور صداش رو واسه ات بالا برده. بی فرهنگ...
ساکت بودم و از ناراحتی حرفی برای گفتن نداشتم: تا یک ساعت گاز رو از دهانت خارج نکن. به سلامت...
نگم از مرد که پارتی داشت و رفت شکایت کرد به فامیلش که یکی از کله گنده های شهر بود و یک ساعت بعد با یکی از افراد شبکه برگشت ولی من زیر بار نرفتم که واسش کار کنم، چون حاضر نمی شد ازم معذرت بخواد. یه وقتایی واقعا احساس دلسردی می کنم... اگه مردک بی شعور بهم حمله می کرد، چه طوری از خودم دفاع می کردم؟! اینه عاقبت درس خوندن و شاگرد اول بودن از اول دبستان تا آخر دبیرستان ( نگفتم دانشگاه چون خرخون تر از من زیاد بود اونجا! :-))) )
***
بچه زیر دستم ضجه می زد و من در حین تلاش برای آروم کردنش، چشمم به کفشای صورتی بنفشش افتاد: وااای خاله چقدر خوشگلن کفشات. باباش گفت: تازه چراغم داره. پای دخترک رو گرفت و با مشت چند بار کف کفش کوبید. چراغ هاش چشمک زنون روشن شدن. بچه آروم شد؟ حاشا و کلا!
***
پسر سی و یک ساله بود و به اصطلاح کمی عقب مانده ی ذهنی. وقتی دندون هاش رو کشیدم، گاز استریل رو برداشتم و داخل دهانش بردم و روی محل کشیدن فشار دادم: پسرِ خوب، این گاز...
امان نداد جمله ام تموم بشه و دهانش رو به محکم ترین حالت ممکن بست.
-آااخخخخ. باز کن باز کن. چرا گاز گرفتی دستم رو؟ این گاز با اون گاز فرق داره. داشتم می گفتم این گاز رو تا یک ساعت در نیار. اصلا این گاز رو تا یک ساعت گاز بگیر! خوبه؟!
***
خانوم دال چهل و خرده ای ساله روی یونیت دراز کشید تا دندون قدامیش رو ترمیم کنم. حین بی حسی چشمم به چشم های آبیش افتاد: چشم آبی کی بودی تو خانوم دال؟! صبر کرد تا سرنگ از دهانش خارج بشه: بابابزرگم! -جانم؟! - میگم به بابابزرگم رفتم. -آهان، گفتم الان اسم شوهرتون رو میارین!
***
یکی از پرسنل بچه ی چهارمش به دنیا اومده. سر به سرش می ذارم که کو شیرینیش؟! وقتی از اتاقم خارج میشه خانوم نون با شیطنت میگه: یاد بگیر خانوم دکتر نصف توئه! چهار تا بچه داره.
می خندم و میگم: اولا دو برابر من سن داره، دوما مگه بچه دار شدن کار داره؟ خیلیم راحته.
بی اغراق ده دقیقه ای غش غش می خنده خانوم نون از حرفم. دروغ میگم مگه؟! متریال موجود نیس خو!
***
زن جوون میاد توی اتاقم که نوبت دارین امروز؟ از شانس خوبش اول مهره و بچه هایی که نوبت گرفتن از یک ماه قبل نیومدن. میگم بخواب. دراز می کشه و شروع میکنه به گفتن که: این دندونم رو، دستش رو می ذاره روی دندون لترال ( دومین دندون قدامی از خط وسط) پیش شما ترمیم کردم قبلا، اون دندونم رو، دستش رو میذاره روی دندون متناظرش در سمت راست، رفتم فلان شهر عصب کشی و ترمیم کردم. بعد دندونپزشکه باورش نمی شد که دندونی که شما ترمیم کردین، کار دندونپزشک روستا باشه! هی میگفت الکی نگو! خیلی تمیزه، مگه دندونپزشکای شهرستانم ازین کارا بلدن؟! پوکرفیس شدم: خب میگفتی مگه دندونپزشک روستا تو روستا درس خونده؟ تو شهر درس خونده، فرستادنش ناکجاآباد! - آره بابا اصلا من بعد از اتمام کارش بهش گفتم کار خانوم دکتر خودمون بهتر از شماست.
مرسی دفاع. مرسی انرژی مثبت :-))
***
+ یک سری از پست هام موضوعاتش مخلوط زندگی روزمره و بیمارهامه، اسمشون رو گذاشتم: از هر وری دری! بعد یک سری هاشون خالص خاطرات بیمارهامه اسمشون رو گذاشتم: هوپ و بیماران. بعد مطمئنم کلی پست با این موضوعات دارم که عناوین دیگه ای دارن. بعد حال ندارم پیدا کنم درست کنم. بعد اصلا ادیتشون کنم، کی برمیگرده نگاه می کنه اصلا؟! بعد یکی نیست بپرسه الان که داری غش می کنی از خستگی واس چی نمی خوابی داری پست می ذاری؟ حالا گذاشتی واسه چی ول نمی کنی همین طور داری تایپ می کنی؟!
هیچی دیگه، تا برنامه بعدی
خدافظ :-)
- ۶۵۳