همه‌چی آرومه، من چقدر خوشحالم...

  • ۲۲:۳۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۵۵۱

بازم از جمیع حضار عذر می‌خوام...

  • ۱۰:۰۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۵۰۲

با عرض معذرت از جمیع حضار‌‌‌...

  • ۱۴:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۴۳

بی‌غیرت ۲

  • ۲۰:۰۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵۳

بی‌غیرت (رمز فقط آشناها)

  • ۲۲:۵۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۶۱

اصلا چیزی می‌شه گفت؟

  • ۲۲:۰۲

به همین راحتی دختری رو جوون‌مرگ کردن رفت. واسم سواله چرا فقط ایر.ان تنها کشوریه که حجا.ب رو اجباری کرده و این‌طور وحشیانه زنان رو وادار به رعایت می‌کنه؟ واقعا این‌قدر درکشون کمه که دارن روز به روز اونایی هم که اعتقاد نصفه نیمه‌ای براشون مونده، از دین زده می‌کنن؟

  • ۴۹۴

هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت. (۴۸)

  • ۲۲:۵۷

ملارد- بالاخره یکی درک کرد که من توی به خاطر سپردن اسامی مشکل دارم و اون کسی نیست جز انسی! صبح به صبح پیام میده و نوبتی‌ها رو میگه: ساعت اول همون خانوم شمالیه، ساعت دوم همونی که با کفشای گِلیش مطب رو داغون کرد، یا میگه همون خانومی که همه‌جاش عمله، اون آقایی که از فلان شهر میاد، آقای فلانی آشنای دوستتون، خانم بهمانی که داداشش دندونپزشکه و ...

 کاشان- به دستیارم میگم: نخ بده و منظورم اینه که نخ دندون بده. همون‌طور که نخ رو جدا می‌کنه می‌گه: نه من فقط به شوهرم نخ می‌دم!

نمی‌دونم این رو هم تعریف کردم یا نه ولی یک بار هم نخ دندون خواستم، بیمار سریع‌تر از نرسم از جیبش درآورد و گفت: بفرمایین من همیشه همراهم هست.


پاکدشت- واسه پدرجان بعد از تراش روکش و قالب‌گیری، روکش موقت می‌ذارم. دو روز نگذشته که پیام میده میگه فکر کنم خوردمش وای دندونم چیزیش نشه. شاید واستون جالب باشه که دو هفته بعد که خواستم روکش اصلی رو امتحان کنم، روکش موقت سر جای خودش بود. درآوردم و به پدرجان نشون دادم. خندید و گفت: عه سر جاش بود. رفته بود پایین فکر کردم خوردمش!


ری- دندونای شیری دخترک رو معاینه می‌کنم و میگم: خیلی وضعیتشون بده. مسواک نمی‌زنین واسشون؟

گویا قبلا دندونپزشک‌های دیگه‌ای بهش تذکر دادن: بخاطر شیرمه. دندونای بچه هامو داغون می‌کنه.

من که هنوز مامان نشدم و تجربشو ندارم، ولی فکر نکنم سخت باشه کم‌تر کردن عادت شیر شبانه‌خوردن و جای‌گزینش با آب یا نه شیر خوردنش و بعد سریع تمیز کردن دندون‌های بچه، که این طفل معصوم‌ها انقدر زود دندون‌هاشون نابود نشه.


گنبدکاووس- دختر، نوجوانی ۱۷-۱۸ ساله بود و با استرس تمام حرکات من رو زیرنظر داشت. به چسب بینیش اشاره کردم و برای اینکه بدونم تا چه حد حواسم باید باشه که دستم بهش نخوره پرسیدم: چقدر وقته که عمل کردی؟ 

خندید و چیزی نگفت!

گفتم: چی شد؟

دوباره خندید و گفت: فیکه، الکی زدم!

ولی خدایی بینی قشنگی داشت.


خوی- این خاطره مربوط به قبل از عید نوروزه. بیمار آقای میانسالی داشتم که هر بار می‌اومد، خودش رو با گلاب شستشو داده بود انگار. جوری که کل طبقه کلینیک بو می‌گرفت. جلسه اول سردرد شدم ولی آخرین جلسه دیگه نسبت به بوش مقاومت پیدا کرده بودم.


بروجرد- این یکی هم مال آخرین شیفت قبل از عیدم تو یکی از کلینیک‌هاست. آقای جوونی که از درد دندون‌های فک بالاش بی‌قرار بود، عجله داشت و همسرش هم دم زایمان بود! گفتیم برو پیش زنت می‌گیم آخری بیا. اومد و دستیارم متوجه شد طرف آتش‌نشانه و حتی وسایل آتش‌بازی برای جشن نمی‌دونم چی توی ماشینشه. بهش گفت: اگه واسه چهارشنبه‌سوری ما هم چندتا از این وسایلت بدی، میگم جفت دندون‌هاتو عصب‌کشی کنه خانم دکتر.

هیچی دیگه گردن من سر پالپوتومی دو دندون ۶ و ۷ بالاش داغون شد، وسایل آتش‌بازی رسید به دستیار! 


سیرجان- متاهل می‌شین، تعهد می‌دین و حلقه هم می‌اندازین؛ ولی به قدری با نگاه‌هاتون انسی رو اذیت می‌کنین که خودش رو توی اتاق کار من قایم کنه تا من برسم؟ حتی بهش گفته: زن من اصلا به خودش نمی‌رسه و این خزعبلات! بعدها که واسه یکی دیگه از دندون‌هاش اومد و همسر چادری ولی شیک‌پوشش هم همراهش بود، بیشتر چندشم شد.


  • ۲۷۵

نوشتم که بهمن هزار و چارصدم خالی نمونه.

  • ۱۴:۲۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۶۹

هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت. (۴۴)

  • ۲۰:۱۵

*این شما و این هوپ و بیماران، بعد از مدت بیش از دو ماه! به دلیل اینکه شماره پست ۴۴ه و شباهنگ عشق عدد چهار و چون خودش پیشنهاد داد، خاطرات رو با اسامی شهرای ایران صدا کنم و هم‌چنین واسه اینکه حس می‌کنم طویله‌ی گران‌قدری شد که به ندرت کسی پیدا می‌شه یک نفس بخونه، خاطرات رو استثنائا با تبریز شروع می‌کنم و از اون به بعد اسامی به ترتیب جمعیت! 

باشد که هر کدوم از شما خاطره شهرتون رو‌ دوست داشته باشین. :-)


تبریز- دخترک قبل کرونا هم پیشم اومده بود، وقتی می‌خواستم واسش نوار ماتریکس ببندم، گفتم یادته قالب کیک رو که می‌بستم دور دندونت؟ بدون اینکه حرفی بزنه، با شستش لایک نشون داد! که یعنی بله! کلی ذوق کردم.

کارش تموم شد، گفتم بیا عکس بگیریم و نشونه لایک رو نشون بده. حالا اون بیشتر ذوق کرده بود و مامانش رو مجبور کرد فالوم کنه و چند بار پرسید: کی عکسم رو می‌ذاری؟!

هنوز نذاشتم! بد افتادم آخه! :-/


تهران- قالبگیری پست و کور که انجام میدم، وقتی می‌خوام اضافات رو بتراشم طبیعتا به همه‌جا ذرات می‌پاچن. کار که تموم میشه، وسواسی درونم عود می‌کنه و با دست بر‌می‌دارم ذرات رو. بعد یکم فکر کردم نکنه اینکه به چونه و لپ آقایون دست می‌زنم، حس بدی بهشون بده؟! سعی کردم از اون به بعد با پوآر هوا بیشتر فوت کنم!


مشهد- من نمی‌دونم چه اصراریه بعضیا دارن که دندون مال خودمه، بده ببرم یا می‌خوام به شوهرم نشون بدم! حالا اکثرا دندون عفونی و به‌شدت پوسیده‌است‌! منم این سری گفتم: حاج خانوم گوشیتون عکس می‌گیره؟ گفت: بله! گفتم: خب عکس بگیرین واسه حاج آقا بفرستین! دندون ما به کسی نمی‌دیم. بهداشت گیر میده.



اصفهان- پسربچه ٤-٥ ساله بود و به سختی اجازه داد واسش کار کنم. بابای زحمت‌کش بچه که از چهره‌اش مشخص بود کارگره، بهش می‌گفت: قول دادم دیگه! واست هواپیما می‌خرم. بذار دندونت رو درست کنن. بعد رو به من کرد: والا بابام واسه من آدامس هم نمی‌خرید، حالا باید کلی پول بدم دندون بچه رو درست کنم و کلی جایزه هم بدم تا اجازه بده. عجب روزگاریه.


کرج- اولین بیمار غریبه‌ای که توی مطب واسش کار کردم، خانوم سی و اندی ساله بود که اطراف مطب کار می‌کرد و ترمیم دندونش ریخته بود و گشته بود نزدیک‌ترین مطب رو پیدا و تماس گرفته بود واسه نوبت. اعتراف می‌کنم استرسم واسه کار توی مطب زیاده. هنوز به ریلکسی کلینیک نشدم. خلاصه سعی کردم به بهترین نحو ترمیم قدامی تک دندونش رو انجام بدم و آخر سر آینه بیمار رو به دستش دادم تا چک کنه. شروع شد! اون یکی دندونم زرده، برساژ کنین، دندون کناری هم لطفا. وقتی برساژ چندباره انجام دادم و گفتم: بهتر از این نمیشه و دندون نیشت به طور طبیعی زردتره؛ کلافه شد و آینه رو دستم داد و گفت: دیگه آینه دست بیماراتون ندین. اعصابم خرد شد!



شیراز- یک آقای ۳۰-۴۰ ساله‌ی موجوگندمی هم بیمارم بود که اول کار گفت من خیلی از دندونپزشکی ‌می‌ترسم و حالم بد می‌شه و واقعا هم حالت تهوع داشت از استرس. و با صبوری یکی از دندون‌هاشو عصب‌کشی کردم و گفتم واسه اون دندون آخریت فلان روز بیا که آقای دکتر بهمانی واست کار کنه. اون دکتر هم دیده بود دندونش خیلی سخته یه دندون دیگه رو دست زده بود! جلسه بعد که واسه ترمیم دندون قدامیش اومد، از حالت تهوع خبری نبود و خوشحال بود حسابی. حتی پیجم رو پیدا و کامنت می‌ذاشت و تعریف می‌کرد.

از طرفی یه پسری تو پذیرش کلینیک کار می‌کنه که رو حساب خودش با من حساب شوخی داره! 

می‌گفت: شیرینی مطب بده! منم می‌گفتم: شما باید اول شیرینی نامزدیتون رو بیارین. خلاصه جفتمون شانسی شیفتی شیرینی آوردیم که طرف مقابل نبود ولی ول نمی‌کرد و باز شیرینی می‌خواست. مرد مذکور بیمارم بود که دوباره پسر پذیرش اومد و گفت: اون همه سفره نذر انداختی و استغاثه کردی واسه شوهر، شیرینی هم که نمی‌دی! 

بهش چشم‌غره رفتم و چون بیمار اونجا بود، چیزی نگفتم. وقتی کار ترمیمش تموم شد، پاشد و لبخند زد و گفت: من می‌خواستم به نشانه تشکر از شما واستون کادو بیارم، اجازه می‌دین؟ 

سریع حرفش رو با حرفی که پسر پذیرش گفته بود، ربط دادم و گفتم: شیرینی برای چی؟ شما هزینه کردین و من وظیفه‌ام رو انجام دادم. گفت: نه من می‌خواستم جدای از اون واستون هدیه بگیرم!

نگاه کردم دیدم جفت نرس‌ها دارن می‌خندن. گفتم: با این حساب برای آقای دکتر هم هدیه بیارین!

جا خورد و گفت: بله صد البته! 

و دیگه ندیدمش.

شیفت بعدی پذیرش رو دیدم و به معنای واقعی کلمه شستمش!! که به چه حقی بالا سر بیمار با من اینطوری حرف می‌زنی که اونطور برخورد کنه؟ من کلمه‌ای در مورد اینکه قصد ازدواج دارم، زدم؟! رنگ پسر پرید و از اون روز رفتارش کاملا محترمانه شد و شیرینی نخواست دیگه!


اهواز- پسرک هشت ساله با پسری نوجوان اومده بود و از دندون‌درد می‌نالید. بیمار خانم دکتر هم‌شیفتم بود. سرم گرم بیمار خودم بود که شنیدم دستیارم داره با همراه پسرک حرف می‌زنه. همراه می‌گفت: پسرک کسیو نداره، باباش معتاده و مامانش فلانه و من هم دوستشم که آوردمش. پول نداره واسه دندونش بده. بکشین. 

حس کردم دکترش دودله. عکسش رو دیدم و گفتم: من کار می‌کنم براش. خانم دکتر تازه فارغ‌التحصیل گفت: پالپکتومی شیری نکردم تا به حال، اگه کمکم کنین خودم واسش کار می‌کنم. 

گفتم: هستم نگران نباش.

ولی مگه بچه می‌ذاشت بهش بی‌حسی بزنه؟ جیغ می‌زد و می‌خواست بره و از شانسش دوستش هم گذاشته بودش و رفته بود. می‌نالید و می‌گفت: رفیقم کو؟! رفیقم منو گذاشت رفت؟ چطوری برم خونه؟ آدرسشو بلد نیستم. 

هفت هشت نفری دلداریش می‌دادیم که الان میاد و با گرفتن دست و پاش، من سریع واسش بی‌حسی‌ زدم تا آروم گرفت و زد زیر خنده: همین بود؟ اینکه درد نداشت. خانم دکتر نشست بالا سرش و کارش رو انجام داد. آخر سر هم یکی دیگه از رفقاش که بازم دو برابر خودش سن داشت اومد دنبالش و بردش.


قم- حالا درسته علی احمدی اسم و فامیلی با فراوانی بالا توی ایرانه؛ ولی نه در این حد که تو یه روز دو تا علی احمدی بیمارم باشن که!


کرمانشاه- دختر نوجوان رو معاینه کردم و به مامانش که نزدیک ایستاده بود، گفتم: عشق لواشک و ترشی‌جاته نه؟ خندیدن و گفتن: بدجووور!

ناحیه روگا (قسمت قدامی کام) چین چین و برجسته شده بود از بس لواشک و ترشک مک زده بود!


ارومیه- یک خانم سانتی مانتال هم دیروز بیمارم بود و وقتی دندون قدامیش رو ترمیم می‌کردم، از پسرک کنجکاوش خواستم بره بیرون و به زن گفتم:  مصرف مشروب و دخانیات دارین جسارتا؟ گفت: وای مشخصه؟ جواب دادم: بله، طوق دندون‌های قدامیتون تحلیل لثه داره و لکه‌های سیاه بین دندون‌ها می‌بینم. 


رشت-  به نرس جدید که به عنوان کارآموز اومده و فعلا دارم ارزیابیش می‌کنم، گفتم نخ دندون بده. تا اومد از کشوی آخر ترالی نخ رو دربیاره، دختری که زیر دستم بود سریع از جیبش نخ درآورد و گفت: بفرمایین!   


شهریار- از ته دلم امیدوارم بیمارم نشنیده باشه وقتی از توی اتاق با صدای بلند به نرسم گفتم: خانوم فلانی ۵۴ی بود؟! کل این مدت فکر می‌کردم نزدیک ۶۰ سالش باشه و در اتاقم رو باز کردم و در کمال ناباوری دیدم خانوم فلانی تو اتاق انتظار نشسته و سرش تو گوشیه و منتظره شوهرش دنبالش بیاد. 

واقعا از فکر بهش شرمسارم.


کرمان- مرد اومد مطب و ویزیت شد و با نگرانی گفت: شما تضمین میدین موادتون خوب باشه؟!

با اطمینان گفتم: من بهترین مواد رو گرفتم که توی مطب، واسه نزدیکان و خانوادم استفاده کنم. خاطرتون جمع باشه.

خواست همون روز واسش کار انجام بشه که توربین یونیت مشکل داشت. نوبت گرفت واسه یه روز دیگه. یونیت درست شد فردای اون روز و نفس راحتی کشیده بودم. دوشنبه بود، مالاکیتی رو دیده بودم و بعدش دیدم وقت دارم تا شیفت عصر، رفتم تنهایی سینما و آتابای رو تو سالن کاملا خالی دیدم که وسطای فیلم، نرسم پیام داد: اومدم مطب، مانیتور روشن نمی‌شه و بعد پیام داد که بوی سوختگی از مانیتور میاد! واقعا مستاصل شده بودم. نفهمیدم فیلم چی شد؟ چون ترکی حرف می‌زدن و من حواسم به گوشی بود نه به زیرنویس. نرس می‌گفت: نوبت فردا رو چیکار کنم؟ گفتم: بدون مانیتور عکس نمی‌تونم بگیرم. کنسل کن. گفت: دو‌ تا معاینه‌ای هم نوبت گرفتن. گفتم بگو خبرتون می‌کنیم. انقدر استرس بهم وارد شده بود که برای اولین بار وسط فیلم رفتم سرویس بهداشتی! وقتی برگشتم دقیقه پایانی بود و چون تنها بودم کسی نبود واسم توضیح بده که چی شد؟! به خودم گفتم: به جهنم که چی شد! و از سالن تاریک سینما خودمو پرت کردم بیرون و روشنایی. فکر کنم از فرط استرس که بالاخره داره کم کم بعد این همه سختی بیمار میاد و وقت بدبیاری پشت سر هم نیست، اشک هم ‌ریختم. یکم با خواهرم که قبل این نرس کارآموزه، کمکم مطب میومد، حرف زدم و با دلداری‌هاش آروم‌تر شدم و مغزم شروع به کار کرد. گفتم با اسنپ باکس لپ‌تاپم رو بفرستن مطب، تا خودم فردا زودتر برم و نرم‌افزار‌ گرافی دیجیتال رو نصب کنم و رفتم شیفت. 

رسیده نرسیده به خونه، رفتم دنبال فلشی که مربوط به اپ گرافی بود. نبود. خواهرم قسم می‌خورد چند روز قبل دیده تو اتاقم ولی نبود! 

نوبت‌ها که کنسل شده بود. ولی فردای اون روز دو ساعت زودتر رفتم مطب و تمام سوراخ سنبه‌هاشو گشتم، نبود. اومدم دوباره بزنم زیر گریه، ولی گفتم وقتش نیست. به پشتیبانی شرکت زنگ زدم و شرایط رو توضیح دادم، گفت مشکلی نیست. انی دسک نصب کنین. خودم واستون دانلود و نصب می‌کنم اپ رو. (توضیح اینکه اپ پولیه و توی نصب اولش، ۶۰۰ تومن ازم گرفته بودن). نصب کرد. بالا اومد. از دندون خودم عکس گرفتم، کار کرد. پیام دادم به نرس و گفتم: حل شد! بگین بیمار بیاد. به بیمار نگران زنگ زده بود و طرف گفته بود: رفتم یه جای دیگه!! 

خندم گرفت. اون همه واسش رفتم پشت تریبون که موادم بهترینه! بعد اون روز دید یونیتم مشکل داره، فرداش مانیتور! منم بودم اعتماد نمی‌کردم!


بندرعباس- واسه بخشی از کارم، نیاز به قلم‌موهای ریز خط چشم داشتم. مادامی که داشتم انتخاب می‌کردم فروشنده آقا هی توضیح می‌داد: این مال خط چشم پهنه، اون یکی خوب نیست، این یکی طریف می‌کشه.

منم خنده‌ام گرفته بود ولی نمی‌گفتم که واسه کار دندون‌پزشکی می‌خوام و اصلا خط چشم غیرماژیکی بلد نیستم بکشم، همون ماژیکی رو هم حتی گند می‌زنم و به‌ندرت استفاده می‌کنم و بی‌خیال ما شو!


همدان- حقیقتا نمی‌دونم مگه بقیه دندونپزشکا چطوریه اخلاقشون که بیشترین تعریفی که از بیمارهام می‌شنوم در مورد اخلاقمه. من واقعا معمولی برخورد می‌کنم. توی مطب که سرم خلوت‌تره، خب طبیعتا بیشتر وقت می‌ذارم و میگم و می‌خندم؛ ولی توی کلینیکی که وقت سرخاروندن هم ندارم، بیمار بعدها بهم گفته اخلاقتون ترس از دندونپزشکی رو کم کرد برام و خدا می‌دونه چقدر انرژی می‌گیرم از حرفاشون. خانومه با شوهرش اومده بودن مطب و می‌گفتن هر جا رفتیم دست به دندونم نزدن، شما نگاه کن، دیدم یا خدا! دندون هفت بالا با ریشه های با کرو (انحنا) شدید! گفتم راستش کار من نیست و فلانی و فلانی می‌دونم حتما به بهترین نحو واستون عصب‌کشی میکنن این دندون رو، ولی دندون کناری‌تون هم پوسیدگی داره. خوابید و واسش کار کردم و بعدش قربون صدقه‌ اخلاقم رفت و نزدیکم ایستاد، جوری که معذب شدم و رفتم عقب و گفت: ازدواج کردی؟ گفتم: بله. گفت: خوشبخت بشی!


  • ۴۵۹

هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت. (۴۳)

  • ۱۳:۳۰

فلروویوم- پسر یکی از دوستان پدرجان، الان به مدت دو ساله که چند ماه یک بار میاد و اصرار می‌کنه که واسش کامپوزیت‌ونیر کنم و هر بار من یه عالمه فک می‌زنم که دندونات خیلی نامرتبن و قبلش باید ارتودنسی کنی و زیربار نمی‌ره و میگه چرا دکترای دیگه قبول می‌کنن؟ و هر بار باید بهش بگم: خب برو پیش همونا، تا بعد چند ماه هم دندونات پوسیده بشن هم لثه‌هات عفونت کنه.

و این چرخه هنوز ادامه داره.


مسکوویم- بالاخره دندون شکسته برادرجان رو ترمیم کردم و یه دستی به بقیه دندون‌هاش هم کشیدم. وقتی آخر کار آینه بیمار رو دستش دادم تا خودش رو ببینه، انقدرررر ذوق کرد انقدرررر ذوق کرد که از ذوقش خند‌ه‌ام گرفت. می‌گفت: هی تو دلم می‌گفتم الان گند می‌زنه، الان گند می‌زنه. چه خوب شد ولی. بعدشم افتخار داد کلی عکس گرفت باهام.

بله در این حد قبولم داشت!!


لیورموریوم- ( به قول دکتر ربولی مثبت ١٨) دختربچه با خواهر بزرگترش که هم‌سن و سال من بود اومده بود تا دندون بکشه و خواهرش بیشتر خودش استرس داشت و هی ناناز ناناز می‌کرد. اسمش چیز دیگه‌ای بود؛ ولی گویا این‌طور صداش می‌کردن. راستش وقتی خارج شدن، خنده‌ی حبس‌شده‌مون رو آزاد کردیم. چون معمولا به یه چیز دیگه میگن ناناز. من نمی‌دونم. اصلا به من چه. 


تنسین- داشتم از مربی باشگاه در مورد روند گرفتن دستگاه پوز سوال می‌کردم که یکی از شاگرداش اومد وسط بحث و گفت: شما دنبال دستگاه کارت‌خوانین ولی این دکترای بی‌ش*ف هر بار می‌ری میگن کارت به کارت کن یا نقدی بده. چون می‌خوان مالیات ندن دزدای بی‌همه‌چیز!

من که کلا سکوت بودم. مربیش زد زیر خنده و جریان رو توضیح داد. منم خندیدم. دختره خیلییییی خجالت کشید و معذرت‌خواهی کرد و آدرس گرفت بیاد پیشم.



اوگانسون- در مطب رو بسته بودیم و داشتیم بار و بندیل رو جمع می‌کردیم بریم که در زدن. منشیم اومد و گفت یه آقایی واسه معاینه اومده. روپوش پوشیدم و رفتم به اتاق معاینه. مرد خیلی گرم سلام و احوال‌پرسی کرد. متقابلا گرم برخورد کردم و با حوصله معاینه‌اش کردم و توضیح می‌دادم. سوال کرد: قبلا کجا بودین؟ در مورد شهر طرحم و روند گرفتن امتیاز توضیح دادم. به اتاق گرافی بردیمش و همین‌طور که سر تیوب رو تنظیم می‌کردم روی صورتش واسه نرس/منشی‌م توضیح می‌دادم که مرد دوباره گفت: از فلان‌جا (شهر طرحم) راضی بودین؟

گفتم: مگه اهل اونجا هستین؟ 

گفت: نه.

گفتم: بله مردم خوبی داشت.

که گفت: می‌اومدین شرکت نفت استخدام می‌شدین.

این رو گفت و خیره شد بهم. یک لحظه قلبم ریخت. نگاهش کردم. خودش بود. پنج سال قبل هم وقتی ماهی یکی دو بار از بخش دانشکده بیرون می‌اومدم، خود منحوسش منتظرم بود تا خیره بشه و سوال‌های مسخره دندونپزشکی بپرسه و معذبم کنه. انقدر موقع حرف‌زدن به در و دیوار دانشکده خیره می‌شدم که چهرش رو فراموش کرده بودم. همون بیمار مزخرفی بود که بهم گفت خیلی خوب واسم کار کردین، بیاین شرکت نفت استخدامتون کنیم و سری آخر هر چی صبر کرد، از بخش بیرون نیومدم و حراست رو خبر کردیم بیرون بندازتش. پنج سال گذشته از روزی که از دانشکده بیرون نمی‌رفت تا بهش گفتم نامزد دارم و رفت. الان ساعت و روز و آدرسی که بتونه پیدام کنه رو داره. فشارم افتاد. رنگم پرید. رفتم اون یکی اتاق. نرسم دنبالم اومد. بهش جریان رو توضیح دادم و گفتم بهش بگه که کارش رو فلان دکتر باید انجام بده. کار من نیست. صداش میومد که اصرار داشت ویزیت بده ولی نرسم قبول نمی‌کرد. 

خدای من. باید از شنبه برم دنبال اسپری فلفل و شوکر و دوربین مداربسته.



+ چند تا خاطره دیگه هم داشتم ولیییییی! چون عناصر ١١٨ گانه جدول تناوبی، بالاخره تموم شدن، بقیه خاطرات رفتن واسه سری‌های بعدی که ایشالا به اسم شهرستان‌های ایران بشن.

  • ۴۱۵
۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan