بی رنگ رُخت زمانه زندانِ من است...

  • ۲۱:۴۴

فارغ از بحث های فمنیستی و خودت مگه یه وَری هستی که نتونی و چه نیازی به مردها هست وقتی با کمی تلاش خودت یاد میگیری و غیره و غیره، هر بار که می خوام گردنبند و گوشواره و اینطور جینگیلیجاتم رو بندازم، هر بار که حوصله ی بافتن موهام رو ندارم و حتی هر بار که می خوام در نوشابه ای رو باز کنم و نمی تونم؛ بهت فکر می کنم که باید باشی و نیستی که باید باشی و مردونگیت رو به رخم بکشی حتی اگه با یه باز کردن ساده ی در نوشابه باشه!

هر بار که دلم یهویی هوای سفر می کنه، هر بار که نصفه شبه و خوابم نمی بره و دلم می خواد با کسی تا خود صبح حرف بزنم و با نهایت خباثت نذارم بخوابه، نیستی. 

حتی هر بار که دلم گرفته، هر بار که خوشحالم، هر بار که هوای گریه دارم و فقط یه بغل ِ ساکت می خوام، هر بار که دوست دارم شادیم رو با یک نفر خاص تقسیم کنم، نیستی. 

یار جان انقدر نیستی که یاد گرفتم چطوری تنهایی زندگی کنم، برم بیام، تفریح کنم، گلیم زندگیم رو از آب بیرون بکشم و حتی قربون صدقه ی خودم برم! 

گیرم من طلبکارِ منصفی باشم و به روت نیارم، ولی می دونی چند تا دوستِت دارم بهم بدهکاری؟ 


#هوپ_نوشته


*عنوان از مولانا

  • ۸۷۹
الـی ‌ ‌
اینکه آدم بخواد یه نفر باشه ربطی به فمینیسم نداره به نظرم. خیلی هم طبیعی و این صوبتاس حتی. به هر حال آرزوی من واسه تولدت هنوزم منتظر برآورده شدنه و تقریبا یه سال هم فرصت هست. :))
اوهوم موافقم!
عزیزم من امید ندارم تا یه سال دیگه اولیش برآورده بشه چه برسه آرزوی تو :-)))
آبان ...
بعد از خواندن این پست باید برق ها خاموش کرد و گریه کرد ...همین و دیگر هیچ ...
:-( 
بلی وقتی آدم دلش گریه میخواد باید بگریه...
هانیه
واقعا هوپ  راست میگی اینا رو منم از ذهن ام این حرف ها میگذره ولی جرئت باور کردن اش رو ندارم

جرئت باور چی رو هانیه جان؟
مهدی رنجبر
من و بابام و داداشم تو خونه معمولا نمیتونستیم در نوشابه رو اگه سفت بود باز کنیم ولی مامانم میتونست :/

جدی؟ :-))))
ایول الله به مامانتون پس
میس تیچر
هر صب که چشمامو از خواب باز میکنم چه ۴ صبح باشه چه ۱۲ ظهر اولین نفر تویی میایی ب یادم... هر شب ک چشمامو میبندم و پلک هامو رو هم میزارم چشمای پرستاره ت ، اون همه عشق کف دستای مردانه‌ت ک دستامو محکم میگرفت ، اون برق نگاهت توی تاریکی، دو لپی غدا خوردنت و بعد مال منو از تو دهنم دراوردن و زرتی اونم قورت دادنت، بغل کردنت وسط آدمای شهر و نرو نمیخام تو بری گفتنات و  .... و ‌... و....همه شون زیر پلک خیسمه و ساعت ۳ شبو گذشته... 
هوپ جانم من دیگه قلبم درد میکنه این روزا... این نوشته هارم ک میخونم حالم کلا دست خودم نیس... الان انقد گریه کردم اشک از دو طرف صورتم داره میره ....
من واقعا بخاطر ناراحت شدن تو و آبان بعد از خوندن پستم معذرت می خوام. :-((
به خدا اگه ارزش یه دونه از اشک هات رو داشته باشه، خوب شو میس تیچر خوب شو...
🦉 شباهنگ
ای نامه که می‌روی به سویش...
آقااااا چطوری این جغده رو زدی رو اسمت؟ :-))))
از جانب من :-* رویش *_^
حامد سپهر
طلبکار منصفی باش:)
نه از اینا که شرخر میبرن در خونه ی ملت:))

عالی بود نوشته تون:)
نه دیگه موعد چند تا چک هاش رد شده و به روی خودش نمیاره. شرخر نمیخواد خودم باید برم سراغش :-)))
ممنونم :-)
Asma Za
هر چقدر قوی تر بشی حضورش کمتر میشه.. 
البته این نوشته برای معشوق فرضیه ولی خب آره اگه کسی قبلا بوده و الان نیست وقتی قوی بشی عدم حضورش رو کمتر حس میکنی.
🦉 شباهنگ
با لپ‌تاپ نه میشه جغده رو زد کنار اسم و نه میشه دید. با گوشی دیده میشه فقط.
از تلگرام استیکر جغدو کپی کردم و اومدم تو مشخصات بیان، اونجا که تو نوشتی هوپ و من نوشتم شباهنگ، تو جای نام خانوادگی سه نقطه گذاشتی، من جغده رو پیست کردم
به نظرم تو اینو کپی کن و اونجا جای ... پیست کن:

💉👩‍⚕
چه جالب! 
من نمیخواستم این سه نقطه رو بذارم اصلا به زور بیان گذاشتم جای فامیلیم! 
می گفتن توی آپدیت جدید تلگرام ایموجی دندون رو گذاشتن، من که پیداش نکردم. پیدا کنم اونو میذارم.
شهـــ ـــرزاد
همیشه فکر میکنم اگه تو سن و سال پایین وارد یه رابطه‌ی عاطفی میشدم، قطعا گند میزدم و بنابراین خداروشکر که یار جانی در کار نبوده هیچوقت :دی
همین الانشم حس میکنم به بلوغ عاطفی نرسیدم و پتانسیل گند زدن رو دارم :|
خدا روابطم رو در آینده ختم به خیر کنه بلننندددد بگو آمین :)))
ان شاالله
ولی به یه سنی که برسی، همون بلوغ عاطفی و عقلی و اینا، پست من رو درک میکنی با گوشت و پوست و استخونت :-)
مهدی رنجبر
حساب کنید بچگیا این دست من چی کشیده تو از خیابون رد شدن و... وقتی دستمو میگرفت! 
ماشالا شیرزنین واسه خودشون :-)
شارمین امیریان
سلام عزیزم.
به نظر من خیلی از فمنیستها به شدت مشغول خودفریبی هستند و واکنشهاشون بیشتر هیجانی و سطحیه تا منطقی و عمیق. وجود یه مرد که در باز کردن در نوشابه و بافتن مو و سایر موارد کمک حال آدم باشه یا بتونی تنهاییهات، شادیهات و... رو باهاش قسمت کنی و... یه نیاز طبیعی و غیرقابل انکاره که هیچ ربطی به قوی بودن یا نبودن یک زن و بقیه مسائل فمنیستی نداره. 
امیدوارم مناسب ترین فرد ممکن در مناسب ترین زمان ممکن و به مناسب ترین شکل ممکن سر راهت قرار بگیره و مال تو بشه.=)

+ کافیه خانم نون یا سایر اهالی شهر طرحی بدونن خانوم دکترشون یه همچین متنی نوشته! =))))
سلام خوشگلم :-)
دقیقا همینطوره، نمیشه اون نیاز و کشش درونی رو نادیده گرفت که نشون بدیم قوی هستیم! 
عزیزدلم مرسییییی ایشالا به هم چنین

+ کلییییی به پی نوشتت خندیدم. یعنی دیگه متوجه بشن، تا قبل از پایان طرح بچم رو هم دادن دستم :-)))
صبورا کرمی
ای جانم :)
روزی بیاد بیایی از عاشقانه هات بگی برامون :)
:-)))
ایشالا ایشالا :-))))
اجاره آپارتمان مبله در تهران
شبیه آن شب پاییزی است و بارانی
هوای حال دل من ز نابسامانی

#عبدهادی
___________________________
اجاره آپارتمان مبله در تهران
https://eskanbama.com
هومممم شب پاییزی و تنهایی و سرماخوردگی شدید...
zahra TA
جانا سخن از دل ما میگویی
امان از این دل
ریحانه
نمیگی یه بچه مجرد که دو هفته دیگه امتحانشه این میخونه گریش میاد!!!!
من از اوناش بودم که خیلی ادعاها داشتم که تنهایی الم و بلم!!! الان میبینم نه در نوشابه و دل پرغصه و ....نمیشه منکرش شد!!! دیگه یه جاهایی میبینی مامان و باباتم نمیتونن ساپورتت کنند حرفت نمیفهمن یه دیوونه ای از جنس خودت لازمه!!!
آرزو میکنم بیاد ببرتت !!! تاخیرشم چشم پوشی میکنم به عنوان خواهر خانم:))
اممم خب اون بچه ی مجرد باید بشینه سر درسش نیاد وب گردی :-))
عزیزززم نگری، هیچی ارزش ریختن اشکات رو نداره
دقیقا، از یه جایی به بعد میبینی والدینت واست کافی نیستن.
ایشالا ایشالا
هانیه
همین حرف هایی رو کی گفتی من گاهی اوقات نمی تونم باورشون کنم:)
آهان! :-(
ریحانه
نمیگی یه بچه مجرد که دو هفته دیگه امتحانشه این میخونه گریش میاد!!!!
من از اوناش بودم که خیلی ادعاها داشتم که تنهایی الم و بلم!!! الان میبینم نه در نوشابه و دل پرغصه و ....نمیشه منکرش شد!!! دیگه یه جاهایی میبینی مامان و باباتم نمیتونن ساپورتت کنند حرفت نمیفهمن یه دیوونه ای از جنس خودت لازمه!!!
آرزو میکنم بیاد ببرتت !!! تاخیرشم چشم پوشی میکنم به عنوان خواهر خانم:))
لیلی
خیلی عالی
سحر
عزیزممممممم! 
همیشه خاموش میخونمت. البته نه برای اینکه دوست ندارم پیام بذارم، انقدر درگیرم و سرم شلوغه که معمولا سرپا میخونمت و نمیتونم پیام بذارم برات. اما اینبار....
دلم یه جوری شد که نمیشه برات ننویسم! از ته دلم آرزو میکنم که یار جانان رو که دلت با دلش یار باشه و نفست به نفسش بند، هرچه زودتر بیابی💕 
اما! (اینجا یه امای بزرگ داره!) اون کارهایی که گفتی، احتمالا بیشترش همچنان بعد از یافتن یار همچنان به شکل آرزو باقی میمونن😉😁
نمیخوام ناامیدت کنم! اما یار جانان بنده که وسط حرفهای شبانه‌ام چنان خرو پفش میره هوا که هوس میکنم با یه لگد بزرگ خودش رو بفرستم رو هوا😂😂😂 
ممنونم سحرجان که از خاموشی دراومدی و این دعای خوب رو واسم کردی.
همیشه که قرار نیست این کارا رو انجام بده، چند وقت یک بارم باشه، قبوله :-))))
تی رکس
چه شرمنده ش کردی :)))
حقیقتا حقشه!
مهربان
به نظرم یکی از بهترین و دلنشین ترین نوشته هایی بود که ازت خوندم
مچکرم، شاعر میگه: هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... ( تلاش میکنم پررو نشم!)
مهربان
حالا جدا از متن پراحساسی که نوشته بودی
اگه من زبونم لال یه روز ازدواج کنم قطعا روتخت یه نفره خواهم خوابید
واقعا فک نکنم کنار یه نفر دیگه خوابم ببره. اصن دست و پام به کسی بخوره بیدار میشم
این حرفا رو الان میزنی جناب! این خط —— این نشون / که به این حرفت نمیتونی پایبند باشی و حتی به جایی میرسی که بدون یارت خوابت نمی بره!
نل
متنت عالی بود..دقیقا از اونهایی بود دررررک میکنم...
اینقدر نیمه گمشده مونده که فک میکنم کلا مفقودالاثر شده:))))

امیدوارم بزودی یار‌مناسب پیدا بشه که حالشو ببری^_^


کامنت مهربان منو یاد خودم انداخت..راه حلش پیدا کردم.از این تختهای دو‌نفره ۳*۲.۶۰ قرار شده بخرم با این بالشتهای بغلی.‌..اینجوری فاصله حفظ میشه:))


کمااینکه بنده در مواقع نادری جدا خوابیدن ترجیح میدم.بیشتر قایم شدن در بین عرض شونه های یار ترجیح میدم.
ببین تا اون مواقع نادر هم برنامه دارم:))
مفقودالاثر :-))))
ایشالا به همچنین

مهرباااان، مهربانننن، بیا یکی دغدغه ذهنیت رو برطرف کرد

خفه میشه آدم بابا، یار هم دست درد میگیره! 
آسـوکـآ آآ
کی میشه عروس شی شام بدی :( :دی
:-)))
اونم هفت شبانه روز :-))
مهربان
با تشکر از نل عزیز
سایز تخت 3 در 2.6 یخورده بزرگه ها 
به درد ما مستضعفین نمیخوره. به خونه های آپارتمانی فکر کنین
یه همچین چیزی از در تو نمیره حتی اگه دیسمبل شده باشه
بعد یه نکته پزشکی بگم
رو بازوی یار نخوابین
یه جور فلج اندام فوقانی داریم که مال ماه عسله  دختره رو دست پسره می‌خوابه پسره هم تو رو دربایستی قرار میگیره و نمیگه : هوی یره ! پاشو دردم گرفت! صبح نتیجه ش معلوم میشه

دیگه مجبوری تخت رو بذاری وسط سالن! 

هوی یره :-)))))) خدایی من یکی نفس تنگی میگیرم تا صبح در بغل یار باشم! همون روی یه تخت باشه و با پر حرفی اجازه ندم بخوابه کافیه...
مهربان
بخدا من واقعا دوس دارم تختم وسط سالن باشه ها منتها جلو مهمونا زشته
خوراک خونه مجردیه. همونجا میخوابی غذا میخوری فیلم میبینی لباساتو میپوشی میری سر کار
مدیونی فک کنی تو پانسیون یه تخت گذاشتم وسط سالن
ازین تخت تاشو ها یا تخت کمدی ها بخر، خیلی خوبه :-))
دوباره پز پانسیونش رو داد :-/
NAZI
سلام عزیزم .ازت سوال داشتم
مامانم دندون خودشو کشیده 3هفته پیش بعد جاش هنوز شدید درد می کنه ..چیکار کنه ؟؟
سلام نازی جان
بدون معاینه واقعا نمیتونم نظر بدم. اگر در این حد شدید درد دارن باید ویزیت بشن پیش دندونپزشکشون. میتونه درد از دندون دیگه ای باشه، میتونه حفره خشک باشه اگه دندون های خلفی فک پایین باشه و ...
صبح
سلام . خدا خواسته هاتون رو اجابت کنه!
سلام ممنونم به هم چنین :-)
NAZI
فدای مهربونیات مرسی گلم :)
قربانت :-)
monalisa
سلام بر هوپ جانمان که همیشه با این عاشقانه های زیباش غوغا میکنه..احسنت به تو،قلمت رقصان بانو جان
این متنو برای اکثر دوستان فرستادم برای شما هم:)


گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم" که ھوس می کردم سرِ سنگینم را که پر از دغدغه های دیروز بود و ھراس فردا ، بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ... در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟
گفت: ای عزیزتر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی ، بلکه در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی. من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه ھستی .
من ھمچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن ھمه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟
گفت : ای عزیزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکھایت به من رسید
و من یکی یکی بر زنگارھای روحت ریختم تا باز ھم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان... چرا که تنھا اینگونه میـشود تا ھمیشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگِ بزرگی بود که بر سر راھم گذاشته بودی ؟
گفت : بارھا صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی. تو ھرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود... که عزیزتر از ھر چه ھست از این راه نرو که به ناکجاآباد ھم نخواھی رسید!

گفتم : پس چرا آن ھمه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزی ات دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی! پناھت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی! بارھا گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی! می خواستم برایم بگویی... آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنھا اینگونه شد که صدایم کردی .

گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم... تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر... من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار می کنی ھمان بار اول شفایت می دادم.

گفتم :مھربانــترینم ، دوستت دارم ...
گفت : ای عزیزتر از هرچه هست ، من هم دوستت دارم ...

*"عطرخدا*

سلام ممنون از تعریفت ولی من زیاد عاشقانه نمی نویسم ها! بیشتر طنز و خاطره نویسم. 
مرسی از متن زیبات :-)
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan