دردمو با چه زبون به این و اون حالی کنم؟

  • ۰۰:۴۹

این مَرَضی که هم دوست نداری تنها باشی، هم وقتی تو جمعی و موضوع بحث واست جذاب نیست، تمرکز نداری و حواست پرت میشه و میخوای سرت رو بکنی تو گوشیت تا حرف های طرف حالا فرق نداره همخونه، پدر، مادر، مادربزرگ، دوست، خانوم نون و ... تموم بشه؛ چیه؟ چقدر رو اعصابه. تکنولوژی آدم ها رو کم حرف و کم حرف تر کرده. 

 یکی از راه هایی که برای فرار از این بیماری پیدا کردم و علاوه بر درمان، جنبه ی تنبیهی هم داره واسم اینه که وقتی وارد جمع میشم، گوشیم رو از کیفم درنیارم و کیفو بذارم یه گوشه دور از دسترسم یا اصلا بدون موبایل برم خونه مادربزرگم یا وقت هایی که با یکی از اعضای خانواده بیرون میرم گوشی هامون رو بدیم دست هم دیگه. 

نشه وقتی بشه که آدم های توی فضای مجازی برامون مهم تر از آدم های فضای حقیقیمون بشن. البته دوره زمونه جوری شده که از حقیقی ها هم بیشتر توی دنیای مجازی خبر می گیریم و این خیلیییی بده که حاضریم با کسی یک ساعت چت کنیم ولی تماس تلفنی برقرار نکنیم یا اگه زنگ هم بزنیم نهایت دو سه دقیقه حرف واسه گفتن داریم باهاش ( اگر تو حوزه غیبت وارد نشیم البت!) و بعدش روی دور باطل "چه خبر دیگه؟" بیوفتیم.

 اصلا یکی از دلایلی که سختمه پست بذارم دلیلش وفور شبکه های اجتماعیه که اطلاعات رو کنسروی و مختصر و مفید در اختیارم می ذارن و تنبل و تنبل ترم میکنن.

به راستی ما را چه شده است؟ :-/ 


  • ۴۲۲
مهدی رنجبر
من یه چند تا موضوع با خودم دارم که بحث رو سعی میکنم به اون سمت و سو ببرم که خود به خود سمت سیاست و... و چیزایی که خوشم نمیاد نره معمولا هم جواب میده اگه شرایطش باشه، اگه نه هم که تحمل! 
وای بحث سیاسی و مذهبی واقعا اعصاب خردکنه! من که سکوت میکنم اینجور وقت ها و میگم ازین بحثا خوشم نمیاد.
صبح
فضای مجازی مزایای خودشم داره برای یکی مثل من که آدم درونگرایی ام و اصلا اهل بحث نیستم شده مایه آرامش و دلخوشی. بدیاشم داره که همه مون میدونیم. 
خب بله درست میگین ولی همین فضای مجازی باعث شده سمت بیشتر درونگرا بشین، نه؟
آسـوکـآ آآ
چند ماهی میشه که با کسی چت نکردم. مگر اینمه خودش شروع کنه پی‌ام دادنو. هیچی جای خالی صداها رو پر نمی‌کنه... 
من میرم خونه مامان بزرگم گوشی هم ببرم کاری از دستم برنمیاد. ارتفاعش خیلی بالاست و آنتن گوشیامون به رومینگ تبدیل میشه :دی 
باید ببرمت خونه مامان‌بزرگم. هم جنبه تنبیهی داره، هم تفریحی :دی
پس واسه همینه انقدر خوب می نویسی :-)
من عشق خونه شمالی قدیمیام *_^
مصطفی فتاحی اردکانی
من یکی از دوستام ایران نیست، بعد از مدت ها زنگ زدم بهش، یک ساعت و چهل دقیقه با هم از هر در صحبت کردیم، اون شب عجب شب باحالی بود
وای آره تماس تلفنی طولانی عجیب میچسبه! 
حمید آبان
به دردی دچار شده ایم که زمانه بر سرمان آورده، ضمن تایید همه فرمایشات شما، باید این حصار محدودیت ها را شکست و در مسیر رشد و تعالی قدم گذاشت. برای اینکه نوشتنتون بیاد، پیشنهاد میکنم کتاب بخونید، البته که میخونید، ولی بیشتر بخونید (تاثیر کاغذی از الکترونیک بیشتره).. با قصه های هزار و یک شب هم شروع کنید، خیلی آروم قوه تخیل رو فعال میکنه :)
بله درست می گین حتما توصیه تون رو به کار می برم.
ام اسی خوشبخت
دنیا تغییر کرده و ما هم باهاش تغییر کردیم. تمرکزی روی زمان و مکان نداریم. خودمون و دنیای اطرافمون رو فراموش کردیم. 
دقیقاااااا لب کلام این پست رو گفتی تمرکزمون روی زمان و مکان از دست رفته و این فوق العاده بده.
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
منم دوست دارم اینجوری نباشم هاا. و در عین حال هستم و ادامه میدم و چاره دیگه‌ای نمیابم!
میدونی چقدررر آرزو کردم برگردیم به زمانی که موبایل نبود؟ :-/
هانیه
واقعا چرا این طوری شدیم ؟منم وقتی کسی کمی بیش تر از حد معمول باهام حرف می زنه حوصله اش رو ندارم 
حس بدیه. هم میخوای گوش بدی به حرفاش هم حوصلشو نداری. :-/
علی علوی
به طاعون مجازی دچار شده ایم !
وبلاگم یه پست کوتاه در موردش نوشتم البته خیلی توضیح بیشتری میخواد
من آرشیوی از مجلات 40چراغ ، همشهری جوان و دنیای تصویر بین سالهای 15 تا 19 سالگی دارم.
و کتاب هم ...
ولی فعلا که دور دور ِ دنیای ِ خراب ِ شبکه های اجتماعیه .
* نه اینستا دارم و نه تلگرام . فوق فوقش روزی 2 ساعت فضای مجازی اونم اخبار و وبلاگهای خوب.
طاعون مجازی... عجب ترکیب جالب و غم انگیزی...
من انقدررررر کیهان بچه ها و سروش و پوپک و بچه ها گل آقا و مجله خانواده و خانواده سبز و راه های زندگی می خوندم که نگو! الان اگه کتاب نخونم شبکه های مجازی اجازه نمیدن چیز دیگه ای بخونم!
ساداتم (:
اگه جمع‌های حقیقی درکمون نکنن و باهاشون قد یک ساس هم مشترکات نداشته باشیم خب زندگی حقیقتا خیلی زجر میشه. که برای من هست. برای همین اینجور وقت‌ها گوشی تنها راه‌حل کم کردن دوز زجره. کتاب هم البته گزینه خوبیه.

بله خب موضوع بحث جذاب نیست واسمون که حواسمون پرت میشه دیگه. 
گوشی گزینه خوبیه برای فرار ولی بدی هاش بیشتره به نظرم
سپیده
ببین خیلی سخته این کار ، نشدنی نیست ولی مشکله چون اون لحظه هم آروم و قرار نداری و همش دنبال یه چیزی یه تیکه گمشده میگردی ...

اگه کم کم خودمون رو عادت بدیم این بیقراری کمتر میشه.
میس تیچر
امروز یکی از همکارام داشت میگفت یه ماه دیگه میشه سی سالم همش فک میکنم و نگرانم به دهه سی سالگیم و میترسم تغییر کنم چون الانخیلی حس جوونی و شادابی دارم بچه بازیم تو سرمه با اینکه شوهر و زندگی دارم و زنی شدم برا خودم 
گفتم چیز خاصی تو دهه ش نیس فقط ممکنه زمین تا اسمون فرق کنه دنیات و خندید همش و همشم بخاطر رشد فکریته عوض شدن دیدت به دنیا با تغییر عقل و منطقت...
بعد گفتم مثلا من خودم یکی از همون معتادای مجازی بودم وحشتناک معتاد یا بقول تو خیلی شاد و سرزنده  ولی زندگی تو این دوسال چنان تغییرم داد ک تصورشم یه درصد نداشتم
الان نه از کسی خبری دارم نه با کسی کاری دارم کلا این مدلی تو بی خبری تازه حالمم خوبه 
جالبیش برام (منو نکشیا هوپ جان میگم) خنده دار برام کسی بگه بدون نت نمیتونم بمونم:))
من واقعا بدون نت نمیتونم بمونم دیگه! :-((
کاش درجه اعتیاد منم کمتر بشه!
مارال :)
خیلی ناراحت کنندست و ترسناک برای من.میخوام درگیرش نباشم ولی هنوز به اون مرحله رضایت نرسیدم.متاسفانه روز به روز هم باتلاقش جاذبه هاش بیشتر میشه.فیلم her رو اگه ندیدی توصیه میکنم :(((((

تعبیر باتلاق بسیار مناسب بود.
دیدمش :-/
talakar
بسیار عالی
:-)
بانوچـ ـه
هر چی که هست داره انسان رو به سمت تنهایی میکشونه
آره داره نشون میده تنها هم باشی دنیای مجازی هست
علیرضا
آدمو یاد آهنگ Sound of silence میندازه دنیای امروز...
گفتم ای احمق ها شما نمیدانید که سکوت مثل سرطان رشد میکند
کلماتم را بشنوید تا شاید بتوانم به شما بیاموزم
دستم را بگیرید تا شاید بتوانم به شما برسم
سکوت مثل سرطان رشد می کند.
واقعا ها...
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan