عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو

  • ۱۳:۲۱

میشه گفت مادربزرگم از معدود افرادیه که با میل و رغبت اجازه میدم بوسه هاش رو مستقیم روی لپم بذاره و در مقابل هم خودم واقعی و نه هوایی می بوسمش. این دوری اجباری دو ماهه کلافه ام کرده بود. تا کی باید با تماس تصویری می دیدمش و حالش رو می پرسیدم؟ برام تعریف کرده بودن چند هفته پیش یکی دیگه از نوه هاش زنگ خونه رو زده. طفلی فکر کرده بوده منم. تا پله ها رو بالا بره و برسه به مادربزرگ، پیرزن اسفند رو دود کرده و دویده بوده سمت در که: هوپ مادر صبر کن اسفند بگیرم دورت تا نکنه مریضی بگیری از ما

آخه بعضی از نوه ها، من رو در دسته ی نوه های محبوب مادر قرار میدن! بچه که بودم، محال بود بیاد خونمون و مجبورش نکنم برام قصه بگه تا یه پشتی بذارم کنارش و با دقت به داستان های قدیمیش گوش کنم و هی سوال کنم ازش: مادر چرا زنه انقدر زبونش دراز بود؟ واقعا ماره از چاه فرار کرد و گفت دیوانه شدم از دستت؟!

 دل رو به دریا زدم و رفتم آیفون خونشون رو زدم. جواب داد: بله؟

گفتم: سلام مادر. منم هوپ. درو بزنین و بیاین توی ایوون. بالا نمیام.

وارد حیاط سرسبزشون شدم. درخت توت خم شده بود ولی میوه ای نداشت هنوز. پارسال این وقتا پر بود از میوه. بنده خدا با موی خیس و حوله ی پیچیده دور موهای سفیدش اومد توی ایوون. رفتم عقب زیر سایه درخت توت. از فاصله سه متری هم می شد صورت مثل ماهش رو ببینی. سرم رو بالا گرفتم و یک دل سیر نگاهش کردم. حرف زدیم از زمین و زمان

با بغض گفتم: مادر اشک هام بخاطر آلرژیم داره میاد پایینا، گریه نمی کنم

گفت: بیا بالا اسفند دورت می گیرم

گفتم: عزیزِ دلم خطر من برای شما بیشتره تا شما برای من. تک و توک شیفت میرم. ممکنه ناقل باشم

قانع شد. حال تک تک اعضای خانواده رو پرسید. دوباره گفت: دیدی گردوهایی که واسه فسنجون ناهار روز عید کنار گذاشته بودم، بی استفاده موند؟ 

گفتم: به محض درست شدن اوضاع، اولین کار به جا آوردن قضای مهمونی شماست. نگران نباشین. حالا برین داخل. پاهاتون خسته شد. 

به سختی دل کندیم و خداحافظی کردیم. وقتی در حیاط رو می بستم و به سمت ماشین می رفتم یادم افتاد اولین بار توی عمرم بود که مادر رو دیدم و نبوسیدم. نبوسیدمش.


**عنوان سوغاتی از خانوم هایده


  • ۴۹۵
مهران بیان

خیلی حالبه همین مادربزرگ های مهربون همون مادر شوهر یا مادر زن های عیر قابل تحمل هستند! بتابراین نمیشه گفت فلانی آدم خوبی نیست آدما با هر کسی مثل خودش رفتار میکنن!

واقعا باورم نمیشه کسی برای این متن بتونه کامنتی بذاره که با انرژی منفی شروع بشه. 
سالار سپهری

خدا براتون نگه داره؛آن هم عزیز و سالم

خدا عزیزان شما رو هم نگه دار باشه
sepid.v ~|

عنوانو دوس دارم...♡

آهنگ محبوب من
مهربانو

چشمام از حسرتی که تو نوشته ت بود نمناک شد هوپی جانم . مادر بزرگ و همه ی عزیزان به سلامت . سال نوت مبارک عزیزم 

سلام مهربانوی کم پیدا. 
دق کردیم با این همه حسرت...
خدا عزیزان شما رو سلامت نگه داره
سال نوی تو هم مبارک
نسرین ⠀

کی تموم می‌شه این لعنتی آخه:(

انگار امیدی به اتمامش نیست. فقط باید زندگی در کنارش رو بلد بشیم :-(
راتا *

عزیززززم....چقد پدربزرگ مادربزرگا عشقن

دلم گرف یاد مادربزرگای خودم افتادم ،چند روز پیش یکیشون بهم زنگ زد گف مامانی به من رحم کن بیا پیشم دق کردم از ندیدنت شاید تو همین قرنطینه روزای اخرم بود دلت میاد دیدارمون بره به قیامت....طاقت نیاوردم حرفش باعث شد به وحشت بیفتم رفتم پیش جفتشون از دور دیدمشون ولی دلمون گرم شد حداقل ... 

خدا کنه زودتر تموم بشه این روزا ...

الهی همشون سالم و سلامت باشن و برکت وجودشون از ما دریغ نشه 

راتا منم تمام ترسم از همین بود که طاقتم تموم شد. خیلی سخته.
خدا نگهشون داره برامون :-)
واران ..

منم حساسیت دارم فکر کنم که چشمام بارونی شد با خوندن پستت :'((

میرم اشکامو پاک میکنم امید است دوباره برگردم .

 

خدا حفظ کنه مادربزرگ جان رو 💚💚

ببخشین اگه بارونی کردم چشاتو...
خدا بزرگان شما رو هم حفظ کنه :-)
یه نفر(Arezooo)

چقدر با این پست دلم گرفت...

بیشتر از همه عاشق دستای چروکش بودم. منم که سرتق با پوست دستش بازی میکردم...

نه الان پنج ساله دلتنگشم. بدیش اینه یدفعه رفت...

سایه مادربزرگ شما و همه بزرگترا مستدام🙏🙏🙏

چروک های قشنگ دست هاشون. 
خدا رحمتشون کنه :-((
خدا حافظ بزرگان شما باشه 
پا ییز

عزیزم

من که اینقدر بی محبت بودم که تماس تلفنی هم نگرفتم بعدا هم خجالت کشیدم

اون روز شانسی تلفن رو برداشتم گفت پاییز تویی یک زنگ هم نمیزنی 

 

مادربزرگ ها با بقیه فرق دارن مادربزرگ‌ها و پدربزرگ ها 

چون به بهانه اون هاست که آدم میره خونه فامیل

خونه فامیل که آدم رو نمی بینه 

بالاخره انتظار دارن از آدم. دلشون تنگ میشه. مثل ما که نمیتونن دست به گوشی و نت بشن یادشون بره زمانو. 
باز هم بهشون زنگ بزن. دلشون خوش میشه
انه

روزهای عجیبیه انتظار دلتنگی صبر ...چقدر متنت رو دوس داشتم همراه با خوندنش بغض کردم و گریه کردم ...

انتظار
دلتنگی
صبر
:-(
ببخشین
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

وقتی میگین زندگی در کنارش رو یاد بگیریم. میگم این دنیا دیگه جای زندگی نیست:-(

جای زندگی نیست ولی باید زنده بمونیم و زندگی کنیم
اریانه

امیدوارم ،زود تر از اون چیزی که فکرشو میکنی،فسنجون مادرپز نوش جون کنی و ،لپشونو هرچقدر که دلت بخواد،محکم ببوسی:-))

ایشالا پاینده باشن:-)))

امیدوارم حسرت نشه برامون :-(
ایشالا عزیزان تو هم
(آریانه کامنتای کوتاهت عصبیم میکنه لامصبِ سرتق!)
واران ..

آقا من هر چی فکر میکنم نمیتونم حرف بزنم در مورد پستت یا دوباره پستتو بخونم  :|:(

قلبم تیر میکشه !!

دست مادربزرگتو از این فاصله دور میبوسم :*

اصلا دست همه مامان بزرگا رو از دور میبوسم :*

خدا همه مادربزرگا رو برای نوه هاشون بچه هاشون حفظ کنه 🙏

و خدا کنه معجزه بشه و  این ویروس لعنتی هم گورش رو گم کنه از ایران و جهان بره !!

یا داروش تولید بشه !!

فقط باید دعا کنیم خدا یه بار دیگه به بنده هاش نگاه کنه و معجزه شو شامل حال بنده هاش کنه.

 

 

سلامم یادم رفت :)

سلام خانوم دکتر مهربون نوه قند عسل مادربزرگ 😘

 

متاسفم اگه خاطراتت با عزیزانت رو یاداوری کردم برات.
منم میبوسم :-**
ان شاالله. 
فقط یه معجزه و صبوری محض میتونه اوضاع رو درست کنه.
سلام واران مهربون :-*
Twinkle

چقد حس محبت گوگولیانه ای داشت متنت هوپ

کاش بشه این ویروسو هرچه زودتر کنترل کرد

پوکیدیم از بس از دور عزیزامونو دوست داشتیم :((((

خب مادرم خودشون گوگولین :-))
کاش بشه ولی نمیشه
نیــ روانا

عزیزم

چقدر کار خوبی کردی

خدا برات حفظشون کنه و انشالله زودتر اوضاع عادی بشه و قضای فسنجون مادربزرگ ادا بشه 

ایشالا بازم بتونم برم از دور بهشون سر بزنم، مرسی
اریانه

تعارف میذاشتی کنار،از همون اول دعوا میکردی://

حرص نخور عشقم!!!

عزیزمی؛)

سر کلاس بودم،وسطش انتراک داد،دیگه اومدم سر بزنم اینجا،شرمنده خطوط به حد نصاب نرسید-_-

راستش مادربزرگا و پدر بزرگا و خودم عادت داریم به این مدل دور‌بودن از هم،حتی عادت دارم به دور بودن طولانی مدت از مادر و پدرم،واسه همین ،راحت تر کنار اومدیم هممون با قضیه://

وقتی موقع فوت یکی از این مهربونای دلنازک ،نبودم و دو روز دیر رسیدم،فهمیدم نمیتونم همه چیزو تحت کنترل خودم در بیارم:((

ولی خب،چیزی از رواعصاب و روان و احساس بودن قضیه کم نمیکنه اینکه عادت دارم،محدودیتی که ایجاد کرده،اذیت کنندست:((

 

خب حس کردم سرتق بازی دراوردی هی میگم کامنتای اولتو دوست دارم از عمد اینطوری میکنی :-//
تکرار نشه

ما هم همیشه کنار هم نبودیم. ولی همین حس اینکه توی مناسبتا و اعیاد یا به هر بهونه ای بتونیم ببینیمشون، و الان نمیتونیم کافیه که داغونمون کنه.
من سنم خیلی کم بود که یکی از پدربزرگا و مادربزرگامو از دست دادم. ولی هنوز اشک هام توی مراسمشون رو یادم میاد. باورم نمیشد دیگه نمیتونم ببینمشون. اولین باری بود که با مفهوم مرگ آشنا میشدم. :-(
سرطان؟ کلا هیچ رقمه مرگ عزیزانم رو تحمل نمیتونم بکنم
صخره نورد

ان شالله خیلی زود، بازم روزهای خوب میاد که بریم دیدنشون و با خیال راحت روی ماهشون رو ببوسیم.

 

خدا حفظ کنه مادربزرگ شما  و همه مادربزرگ ها رو :)

کاش وقتی روزای خوب بیاد یادمون باشه این دلتنگی ها رو و غرق زندگی روتین فراموش نکنیمشون.
ان شاالله
واران ..

تاسف واسه چی ؟

نه عزیز اینجور نیست باور کن فقط دوست نداشتم تو/ شما  مادربزرگتو این شکلی ببینی دلم واسه همین گرفته:(

دلم برای مادربزرگت حتی گرفت :'(

 

فقط همین .

 ممنونم

فکر کردم مثل خیلیا توی این پست دلتنگ مامانبزرگ خودت شدی :-(
از مهربونیته عزیزم
آبان ...

الهی سایه شون بالا سرت باشه و همیشه چراغ خونه شون پر نور...

دلم برای مادربزرگ ام تنگ شده ..چند سالی است رفتن پیش خدا ...

الهی آمین، خدا چراغ خونه دیگر عزیزات رو روشن نگه داره برات
Twinkle

خداحفظشون کنه ♡

متاسفانه -_____-

مرسی چشمک
:-/
x

هوپ دستمال لطفا :( 

میدونی ؟من دو تااز مادربزرگ هام رو هیچ وقت ندیدم 

یکی از پدربزرگ هامم همین طور . . اون یکی پدربزرگمم وقتی کلاس دوم دبستان بودم از دست دادم که چند سال اخر زندگیشون بیمار بودن 

یعنی بخوای حساب کنی هیچ خاطره ای از محبت مادربزرگ پدربزرگ هام ندارم اما عمیقا با این پست دلم گرفت 

فکر کن کل زندگیت رو بذاری واسه بچه هات ازدواج کنن برن تنها بمونی .... همسرت هم فوت شده باشه نتونی جایی بری نتونن بهت سر بزنن 

ببین من خودم حدود 30 -34 روز سرکار و بیرون نرفتم تقریبا تازه کلی با نت و کتاب و ورزش و خواب سرگرم بودم تو خونه هم تنهاا نبودم به معنای واقعی داشتم دق می کردم 

حالا فکر کن کسی که به معنای واقعی تنهاست  کسی باهاش زندگی نمی کنه انقدرام با تکنولوژی رو به رو نیست چه حسی داره ؟ چشماش به در خشک نمیشه؟گوش هاش به زنگ تلفن حساس نمیشه؟

هعی....

(مُفش را بالا می شکد)

 

بیا عزیزم اینم دستمال :-((((
خدا همشون رو رحمت کنه مالاکیتی. ببین محبتشون از جنسیه که فکر میکنی از والدینت هم بیشتر دوستت دارن. خیلی عجیب غریبه و خالصه. 
البته به مامان بزرگ بابابزرگ من تک و توک دختراش میرن سر بزنن ولی نوه ها نه. ولی همونش هم کلافه کننده است.
مهدی ­­­­

خداحفظشون کنه :)

ممنونم به همچنین بزرگان شما رو
פـریـر بانو

عزیزم!

می‌فهمم حست رو...

منم دلم واسه مادرجونم تنگ شده

واسه اینکه برم خونه‌اشون و محکم همو بغل کنیم

بگه مادرجون فدات بشه

بگم هِیییععع خدا نکنه قربونت برم

بعد بگیره یه عالمه ماچم کنه

یه عالمه ماچش کنم...

 

کرونای بی‌ادب بدجنس خودخواه! :(

خیلی حس اجبار بدیه. بدترین نوع خفقانه.
دیدی محبتشون چقدر قشنگه؟ :-((
کرونای بیشعور احمق
life around me

آخ...

 

هوپ شرّ این مریضی از سرمون کم نمیشه...من میدونم:(

منم امیدی ندارم تا یکی دو سال اینده زندگیمون عادی بشه.
موژان

منم عاشق مادربزرگ و پدر بزرگام بودم ولی متاسفانه هیچ کدومشون زنده نیستن :(

واقعا وجودشون یه نعمت بزرگه

جالبه یه بار به پدرجانم میگفتم با اینکه ادم پدر ومادر خودشو داره ولی وجود پدربزرگ و مادربزرگ فرق داره

انگار خیلی ضروریه بودنشون وقتی نباشن انگار ادم یه چیز خیلی مهمی و کم داره

ان شالله این اوضاع تموم بشه و یه عمر خوب و خوش و سلامت کنارهم باشین :-*

خدا رحمتشون کنه موژان.
ببین همون طور که انگار ما نوه ها رو بیشتر بچه هاشون دوست دارن، حس میکنم محبتشون بیشتره نسبت به والدین. بی غل و غش دوست دارن نوه ها رو
دقیقا ضروریه ضروریه حضورشون. ایشالا ایشالا
راستی ایمیلت رو چک نکردیا
شکوه

سلام خدا حفظشون کنه بچه های من پدربزرگ مادربزرگاشون رو ندیدن  من شاغل بودم و بچه هام با پرستار بزرگ شدن  که ایشون هم ده سال پیش فوت شدن چتد روز پیش پسرم که بیست و پنج سالشه با حسرت میگفت من که مادر بزرگ نداشتم  ایکاش مهین جون زنده بود خیلی دلم سوخت 

سلام، ندیدن پدربزرگ و مادربزرگ یه حسرت همیشگی توی ذهن بچه هاست. درست به پررنگی نبودن والدین.
خدا رحمت کنه والدینتون رو
بیست و دو

اون حال مادربزرگت برای فسنجونی که نتونست بپزه رو درک میکنم خیلی. ببین اگر اونا کلا جایی نمیرن و شمام نمیرید رفتن خونه شون عیبی نداره ها. ما خودمون رفت و آمد با مامانم اینارو داریم هنوز. البته نه مثل سابق. کلا این مدته شاید چهاربار رفته باشم خونه مادرم ولی میرم و با فاصله میشینم. و اینطورم نیست هیچ جا نریم. خب همسرم سرکار میره البته با رعایت تمام موارد بهداشتی. خرید میریم اما چون رعایت میکنیم میدونیمم اونا هم رعایت میکنن میریم . از طرفی خانواده همسرمم مثلا گاهی پدرهمسرم نیاز داره به حموم رفتن و خب همسر من جزو بچه های خلفی هست که معمولا اون انجام میده برای پدرش و خب اونجام همسرم گهگاهی برای رسیدگی میره . ولی چون پدر و مادر همسرم مریضن همه بچه ها رعایت میکنیم تا جایی که راه بده نمیریم مگر همین مواردی که گفتم و به همسرم نیاز داشته باشن. 

به نظرم شماها که رعایت میکنید خب مادر بزرگتم که احتمالا بنده خدا همش توو خونه هست. با رعایت موارد بهداشتی گهگاهی رفتن خونشون چیزی نمیشه. چون این بیماری با عطسه و سرفه و تنفس انتقال پیدا میکنه که اگر فاصله ی نشستن کنار همو هم رعایت کنید چیزی نمیشه انشالله. من خونه مادرم میرم با فاصله میشینم بوسم نمیکنم. 

مسئله اینه پدربزرگم به شدت بیمارن و پرستار و دکتر به منزلشون زیاد رفت و امد داره. برای همین هم ما نمیتونیم بریم خونشون که نکنه ازشون بیماری بگیریم و برعکس من هم چون میرم سرکار میترسم ناقل باشم و این بنده خداها رو مریض کنم. اینطوری هیچ وقت نمیبخشم خودمو. این بیماری کوفتی که معلوم نمیکنه تو بدن کی هست یا نه؟
دختراشون شیفتی بهشون سر میزنن ولی ما نمیتونیم. با توجه به اینکه پدر خودمم تازه بهتر شدن.
موژان

چک کردم الان ولی فقط یه ایمیل داشتم ازت که در جواب نامه ام بود 

ایمیل دیگه ای منظورته؟

نه همون ایمیل. خواستم بگم که ببینی.
maryam ._.

خدا حفظش کنه :)

امیدوارم این روزای سنگین و اعصاب خورد کن زودتر تموم بشن 

ممنونم.
ایشالا تموم بشه که کلافمون کرده
حامد سپهر

کرونا بیشترین تاٽیر روحی رو روی افراد مسن تر خانواده گذاشته چه از لحاظ این میگن کرونا فقط مسن تر ها رو میکشه و چه از لحاظ تنها موندن و چشم به در موندنشون

ایشالا به زودی تموم بشه این شرایط

دقیقا مخصوصا که با اینترنت هم نمیتونن کار بکنن و فقط یه تی وی واسشون مونده. خیلی گناه دارن
ایشالا
بانوچـه ⠀

خدا برات حفظش کنه، چقدر مادربزرگا دوست‌داشتنی هستن

ممنونم بانو ایشالا شما هم عزیزانت سالم باشن دور و برت
maryam ._.

انشاالله :)))

🌷🌷
*زهرا*

سلام هوپ جان.

من یه سوال داشتم. کسی که موقع لبخند لثه اش مشخص میشه  با چه درمانی میتونه اصلاحش کنه؟ جراحی؟ ارتودنسی؟ 

ممنون میشم جواب بدی. دندونام فاصله دارن و ارتودنسی تو برنامم هس اما خاستم بدونم مشکل لبخند لثه ای رو هم میشه حل کرد یا نه؟! :( پیشاپیش مرسی :*

سلام زهرا جان
ببین بستگی به نوع مشکلش داره. توی یه سری فقط لثه مشکل داره و طول تاج دندونای قدامی کوتاهه که با جینجیوکتومی یعنی برداشت لثه اونم نه توی همه کیس ها مشکل برطرف میشه. یک سری مجبورن بعد از جینجیوکتومی لمینیت سرامیکی یا کامپوزیتی هم بکنن. 
در بعضی از افراد هم اول باید ارتودنسی بشه بعد جراحی فک.
بدون معاینه و بررسی دقیق نمیشه طرح درمان داد.
خواهش میکنم :-)
سارا

سلام هوپ عزیز

سوالی داشتم،چند ماه پیش یکی از دندونامو پست و کور و روکش کردم،حدود دو سه روز پیش یه دفعه افتادن،یعنی چسبش جدا شده،پست و کور و روکش به هم وصلن،الان فقط ریشه دندونم مونده،درد ندارم فقط وقتی چیزی میخورم یا زبون میزنم بهش خیلی کم اذیت میکنه،میترسم ریشه دندونم خراب بشه،مرتب از آب و نمک و دهان شویه استفاده میکنم ولی شدیدا استرس گرفتم،چیکار کنم؟

ممنون

سلام
اگه ریشه ی دندونتون مشکلی براش پیش نیومده باشه و همین طور پست و کور سالم باشه و بشینه سر جاش، به راحتی دوباره می چسبوننش. بهتره توی مرکز مطمئن که میدونی پروتکل پیش گیری از کرونا رو رعایت میکنن برین برای سمان دوباره اش.
هانیه

سلام نمیشه بری خونه شون و پروتکل های بهداشتی و فاصله رو رعایت کنی؟اگه تا دو سال کرونا نره نمی خوای بری خونه شون؟

 

سلام خب رفتم خونشون و فاصله رو رعایت کردم از حیاط. جوابم به کامنت بیست و دو رو بخون
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan