تو چه دانی که پسِ هر نگه ساده ی من/ چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست؟

  • ۲۳:۵۳

از عید که ماشینمو داده بودم برادرِ گرام شسته بود (بعدا توی کارواش فهمیدم که دو لا پهنا پولش رو ازم گرفته!) و هفته ی بعد توی پارکینگ، خودش سینی جوجه کباب رو گذاشته بود روی کاپوت و آب زرد جوجه زعفرونی رد مشمئزکننده ای روش انداخته بود که به زور پاک کردم، تمیز نکرده بودمش تا دو روز پیش که به خواهرم گفتم بریم یه سر بیرون؛ با حالت چندشی به ماشین نگاه کرد و گفت چرا این از جنگ اومده؟ 

این شد که تصمیم گرفتم بریم کارواش چون یکدفعه در نظرم به قدری زشت و کثیف و خاکی شده بود بچم که دلم به حالش سوخت. خواهرم میگفت چرا انقدر دست دست کردی و تنها نبردی تا حالا؟ تا اینکه جو مردونه اونجا رو دید و قانع شد که چرا.

حالا ماشین رو با ذوق از در کارواش خارج کردیم و آسمون شروع کرد به تیره و تار شدن و هول و ولا به دل من انداخت که اگه بارون بیاد نمی شورم بچه رو تا عید!! که خداروشکر فعلا دو روز گذشته و هوا مساعده.

بعد پشت چراغ قرمز، نگاه می کردیم به ماشینای اطرافمون که پز بدیم: (ببین چقدر ماشینمون برق می زنه! ما کارواش بودیما، دلت آب... ) ولی باورتون میشه به طرز عجیبی ٩٩ درصد ماشین ها تمیز و براق تر از ما بودن؟! یعنی همیشه همین طور بوده و ما دقت نکردیم و مثل یه وصله ناجور وسط ترافیک شهر جولون می دادیم یا خدا می خواسته بزنه پسِ کله من که چقدر خودت و شادی هات کوچیکن، یکم بزرگ شو؟! 

فکر کنم توی اخلاق و رفتارمون هم این مسئله نمود داشته باشه ها. مثلا یه اخلاق گندی داریم و بی توجهیم بهش و فکر می کنیم همه همین مدلن و اصلا چقدر خوبم من که اینطوریم یا همین که هست، بعد یه روزی یکی که برات مهمه، بهت میگه فلانی دقت کردی چقدر این اخلاقت مزخرفه؟ مثلا یعنی چی که همش توی هر کاری استرس بعدش رو داری و زود میخوای به آخرش برسی؟ 

اولش بهت برمیخوره، بعد دقت می کنی می بینی آره دقیقا همین طوری. داری صبحونه می خوری، لقمه های آخر رو نخورده، قوطی پنیر رو جمع میکنی و در گردوها رو کیپ تا سریع بذاری یخچال، لقمه آخر رو نجویده داری میز رو تمیز میکنی، حالا عجله ی خاصی هم مثل دوران طرح یا دانشگاه نداری ولی عادت کردی یا همیشه تند تند راه میری که به مقصد برسی، بدون اینکه واقعا خبری جایی باشه! و تقریبا هیچ کس در اطرافیانت این خصوصیت شاید آزاردهنده رو نداره. 

میری سرکار متوجه میشی این مدلی شدی که بیمار اول رو خوابوندی ولی هی به پذیرش میگی فلان مریض کی میاد؟ کارش چیه و در کل تا نقشه راه رو کامل ندونی و مطمئن نشی چه ساعتی میری خونه، آروم نمیشی. یکی از دوستان روان شناسم میگفت: در لحظه زندگی نمیکنی هوپ! باید تکنیک های مایندفولنس یا توجه ذهنْ آگاه به زمان حال رو یاد بگیری و از اون روز من فیریک زدم روی این خصوصیتم و نه تنها بهتر نشدم بلکه بدتر شدم.

یا یکی یه روزی بهم گفت خودخواهی، روحم رو ترکوندم که چرا و بعد هی بهم ثابت شد: آره من یه جورایی خودخواهم و از یه جایی با یکم عذاب وجدان که بقیه اینطوری نیستن، گفتم چرا که نه؟ اولویت زندگیت خودتی چرا نباشی؟!


اصلا کاش میذاشتین روحم مثل همون ماشین گرد و خاکی بمونه و انقدر حساس نشم به تمیزی بقیه ماشین ها. پوووف...


*عنوان از مهدی اخوان ثالث


  • ۳۸۹
بیست و دو

میدونی هوپ به نظرم هیچکس مثل خود آدم واقف نیست به اخلاق ها و رذیلت هاش و ویژگی های منفیش. حالا شاید بقیه یه روز بگن یا نگن ولی خود ادم بهتر از هرکس دیگه میدونه حالا این دونستن میتونه دیر اتفاق بیفته میتونه زود. و همین که دونستی یعنی درگیرش شدی و دوست داری تغییرش بدی و این خودش یه نکته مثبته هرچند تغییرم دیر اتفاق بیفته!

درست میگی فوریه ولی مسئله اینه یه عمر فکر میکردی خوبی و یهو یه خصوصیتت رو بولد کنن و بگن خوب نیست، المان های ذهنی آدم بهم می ریزه!
Alireza z.i

یه سوال دیگه هم هست: اولویت اول خودمون باشیم یا اولویت اول دیگران؟ (چقدر سوال احمقانه‌ای)

اگر اون کسایی رو که ما اولویت اول‌شون هستیم، به عنوان اولویت اول خودمون قرار ندیم، یه‌جورایی بی‌وفایی کردیم در حق‌شون به نظرم.

اولویت اول خودمون. اگه جا داشت و تونستیم اولویت زندگی بقیه هم بشیم که سخت و غیرممکنه و در گروه خودخواهی گنجونده میشه!
اممم... نمیدونم تا به حال اولویت اول کسی نبودم بدونم چطوریه!
mary maryiaie

به نظرم این خصوصیاتی که میگی انقدرم بد نیست اتفاقا خیلی جاها به درد میخوره و خوبه، مثلا خودخواهی تا یه حدی شاید باعث میشه که نذاره بقیه راحت بهت آسیب بزنن یا عجله داشتن باعث میشه تو زندگی یه قدم جلو تر باشی اتفاقات رو پیش بینی کنی و آماده باشی، من دوست داشتم اینا رو میداشتم و اگر میخواستم کنترلش کنم یکم آرامش و تامل بهش اضافه میکردم....

خب از اون قسمت خودخواهی تعدیل شده گفتم که رضایت دارم فقط بعضی وقتا یکم عذاب وجدان چاشنیش میشه ولی میگم وقتی قرار نیست حق کسی رو بخوری بلکه میخوای حق خودت رو بگیری هیچ مشکلی نداره! 
ولی اون عجله داشتنه واقعا اکثر اوقات الکیه. مگه چه کار بخصوصی دارم که زود برسم خونه یا زود برم بیرون؟ چرا از زندگی در لحظه نمیتونم لذت ببرم؟
اریانه

میدونی،اگه زندگی کردن بلد نباشی فرقی نداره تو حال باشی،اینده یا گذشته...

استرس اینده با تو لحظه بودن دفع میشه،اذیت کننده های لحظه با خوشگلی های گذشته،درد های گذشته که قاتل روحه با امید به اینده قابل تحمل...

استرس اینده رو نمیشه نداشت،خیلی سخته،اصلا باید باشه،ولی فکر کنم باید راه گریز بذاریم واسه خودمون،هر وقت عذاب اور شد سفر کنیم به زمان های دیگه...هووم؟...

از هر زمان بهترین هاشو بکشیم بیرون باهاشون سر کنیم...زندگی اوقدر سخت و مزخرف شده که نمیشه با یه زمان دووم اورد،هم حال رو،هم گذشته و هم اینده لازمه تا بشه نفس کشید!

هر طور خوشی باش،شعار جدیدمه:-/

+من اگه برنامه کلی مسیر هر روزم تو ذهنم نباشه،مخم درد میگیره اصلا،ولی عاشق قانون شکنیم!...یعنی گاهی خوشم میاد حتی برنامه هایی که خودم نوشتم رو بپیچونم...با یکم بالا پایین و مفرح کردن برنامه،هم استرسه کم میشه،هم اون ایده ال گرایی مسخره ام که میگه باید همه چیز طبق نقشه پیش بره!..یکم قانون شکنی کردن و اسید پاشیدن یهویی،باعث میشه قبح کار بریزه،ببینی اگه طبق برنامه هم پیش نرفتی اتفاق خاصی نمیوفته!:-/

++خودخواه داریم تا خودخواه،بعضی از خودخواهی ها به بقیه هم اسیب های جدی میزنن،ولی بعضیاش خیلیم خوب و خفنه و لازمه:-/

+++یه ماچ به کله خواهرت بزن...

درست میگی مثل اکثر اوقات (پررو نشو!) 
باید زندگی کردن رو بلد شد. ولی به نظرم بهترین راهش زندگی در حاله نه در گذشته و نه ترس از آینده!

منم همون طور که اسمش روشه شعارم اینه: هر چه پیش آید خوش آید!
+ من به شدت قانون مدارم. بعضی وقتا خسته میشم از این خصوصیتم. ذهنم وسواسی شده. 
++ آره همون طور که تو کامنت بالاییت گفتم به نظر خودمم مثبته روندم ولی یاداوری این مسئله از جانب دوستم عذاب وجدانم رو ایجاد کرد، روندم رو تغییر نداد!
+++ چرا؟!!
اریانه

یه حالت مثل سلام برسونِ پشت تلفن داشت:-/

چرا ادمو مجبور میکنی به این کارا،هووم؟؟...شیم عان بهت:-/...حسم مثله وقتیه که یکی جوک رو نمیگیره باید توضیح بدم تا بخنده:-//

آهان ازون نظر؟ 
نمیدونه وبلاگ مینویسم وگرنه میرسوندم سلامو!
خودتو مسقره کن
میم

با توجه به پست‌هایی که این چند سال خوندم

یه نموره خودخواه هستین(ناراحت نشین یه وقت) نمی‌دونم شاید همه دخترای به سن و سال شما همین‌جوری باشن.

 

بیشتر از یه نموره رو خودخواهم، اعتراف کردم بهش دیگه!
نه همه اینطوری نیستن، ولی من هم این خصوصیتم رو پذیرفتم. چون دیدم خودخواهیم فقط باعث میشه حواسم به خودم بیشتر باشه ولی از طرفی حواسم هست حق کسی رو ناحق نکنم.
نیمچه مهندس ...

من تو این چند سال وبلاگ خونیت ندیدم خودخواه باشی.یادته یه بار منشی درمانگاه بی اطلاع دادن به تو مریض گرفته بود در حالی که تو میخواستی کلاس پیلاتز بری؟( یه چیزی شبیه این قضیه یادمه).بعد تو مریض رو قبول نکردی.من خیلی خوشم اومد.باید هم اولویت اول خودت باشی.نیاز داری ریست شی و اگه هم مریض رو قبول می کردی در آینده ممکن بود این کار باز هم تکرار شه.

+اون تیکه ی صبحونه خوردن و کلا غذا خوردن منم.از وقتی که یه سال تنها زندگی کردم اینجوری شدم.متنفر بودم از تنها غذا خوردن.فقط میخوردم که زود تموم شه.هنوز هم همون جوریم.یه وقتایی میاد به ذهنم که مایندفولنس غذا بخور.یکی دو بار در جوش هستم و بعد تمام:|

با فوریه موافقم.ما با خصوصیات خودمون بهتر از هرکسی آشنا هستیم.

آره یادمه! واقعا اگر یک بار از کلاسم میگذشتم عادت میکردن و میگفتن این بار هم بیشتر بمون. ولی خب از نظر خیلیا این خودخواهی من رو میرسونه! ولی به نظر خودم حق دارم برای وقتم ارزش قائل بشم.

آره دقت کردم من هم توی طرح و غذا خوردن تنهایی به اوج رسید این مسئله وگرنه وقتی با بقیه باشی و وقت داشته باشی کمتر این اعمال قبیحه سر میزنه ازمون!
بندباز **

وای من اینقدر از اینهایی که هنوز داری غذا می خوری، شروع می کنند به جمع کردن سفره، شاکی میشم که نگو! خودم با آرامش غذا می خورم اما بعضا توی مهمونی ها، تند تند شروع می کنند به جمع و جور کردن... همون وقت صدام درمیاد که بابا هنوز غذام تموم نشده، چه خبرتونه؟! :))) بنده خداها خجالت زده می شن... 

اولا خوش اومدین! 
دوما نه اونطوری نیستم. اگر عجله داشته باشم برای بیرون رفتن یا خوابیدن و استراحت کردن ممکنه در حضور دیگران هم سریع جمع کنم وسایلم رو ولی در تنهایی اغلب همین طوری الکی هولم!
بندباز **

سلامت باشید، ممنونم. 

منظورم شما نبودید، همون چند خط منو یاد این مهمونی های هولکی انداخت. :)) 

متوجه شدم. خواستم رفع ابهام کنم که توی مهمونی ها خودم رو کنترل میکنم :-))
*زهرا*

هوپ چقدر میشه به خبرای خوب جدید راجع به واکسن امیدوار بود ؟؟؟ :( واقعا درسته که میگن آدمی به امید زنده اس..*

ایشالا که واقعی و مثمر ثمر باشه وگرنه که والا تخصصی ندارم در موردش، فقط میتونیم هوپ وار باشیم!
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan