هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٣)

  • ۱۲:۰۰

1: اون آقای زندانی بود که تعریفش رو کردم براتون. بعد از ٥-٦ ماه دوباره اومد پیشم که بقیه دندون هام رو هم درست کن. یعنی حتی دندونی که من میگفتم کشیدنی هم هست رو با افسوس قبول کرد بکشه، این همه تاثیرگزار بودم و خبر نداشتم! با ذوق گفت: حبسم تموم شد، از این به بعد هر وقت نوبت دادین میام برای درست کردن دندون هام

یکی دیگه از دندون هاش رو عصب کشی کردم و پانسمان گذاشتم و گفتم نوبت ترمیم بگیر. نزدیکم شد و آروم گفت: امشب مهمونی دعوتم مشروب نخورم؟! گفتم: نخور واسه پانسمانت بده! حل میشه پانسمانت! ( واقعا نمیدونم چنین اتفاقی میوفته یا نه ولی دوست داشتم حساب ببره ازم!)


2: کلینیکی بودم که با نیروهای مسلح قرارداد داشت. دندون عقل بالا و پایین دردناک سرباز رو خارج کردم. خسته بودم. به دستیارهام گفتم: گشنمههه امروز یه خوراکی ندادن بخوریم

سرباز شنید. یک ربع بعد برگشت با یک پلاستیک پر کیک و آبمیوه و تاکید اینکه این شکلات کاکائویی خرسیه مال خانم دکتره! بعدا متوجه شدم قول داده بود به دستیارها اگه بتونه ازم دو روز استعلاجی بگیره، خوراکی میاره! ( البته من با غرولند فقط همون روز رو استعلاجی دادم بهش!)


3: زن دچار ترس مرضی بود ولی وقتی ازش تاریخچه پزشکی گرفتم هیچ چیزی نگفت. دفعه اولی که بی حسی گرفت رفت توی فازی که ساکت ساکت فقط به یه نقطه خیره شد و هیچ واکنشی به حرف هام نشون نداد. با استرس هوشیارش کردم و به شوهرش اعتراض کردم چرا چیزی نگفتین به من؟ شوهر بی خیالش زد زیر خنده که: این هر بار همینطور میشه! آمپول عضلانی هم میزنه هم این شکلی میشه

بار دوم با اصرار زیاد راضی شدم. این بار فقط قرار بود یک دندون بکشه و یه تزریق دریافت کنه. مشکلی براش پیش نیومد. فردای اون روز دوباره اومد و این بار فاز اعصاب خردکن ناهوشیاریش خیلیییییی طول کشید. نشگون گرفتم بی واکنش. زدم توی صورتش بی واکنش. آخر یه مشت آب توی صورتش ریختم تا به خودش اومد. استرس نداشتم ولی عصبی شدم و هر چقدر برای دفعات بعدی اصرار کردن، حاضر نشدم براش کار کنم و به همکارهای دیگه ارجاعش دادم. والا اعصابمون رو که از سر راه نیاوردیم


4: مورد داشتیم ناخنم سر کار سوهان لازم شده ولی در دسترسم نبوده و یک فرز درشت برداشتم و کشیدم به ناخنم و سرش رو صاف کردم!


5: باز هم مورد داشتیم رژ لب جدید خواهرم رو زدم و رفتم کلینیک و دستیارم گفته: چرا امروز خوشگل شدین؟ چیکار کردین؟

گویا روزهای دیگه زشت و نچسب میرفتم سرکار!


6: هر چقدر برای زن توضیح می دادیم که این هفته نوبت نداریم، گوش نمی کرد و با استرس میگفت: تو رو خدا دندون های شوهرم رو درست کنین گناه داره. مرد هم ساکت به کشمکش ما گوش می داد.

گویا پلاک پارسیلی پیش دندونسازی درست کرده بود بی اینکه قبلش تمام دندون های پایه باقیمانده اش رو ترمیم کنه. وقتی پلاک رو قرار می داد بازوی پلاک توی حفره پوسیدگی گیر می کرد و دادش از درد بلند می شد. با فحش درونی به دندونساز موردنظر که اصول اولیه کار رو رعایت نکرده، به سختی برای آخر شیفت فردا یه نوبت خالی پیدا کردیم و شوهرش رو جا دادیم

روزی که مردم متوجه بشن کار دندونپزشکی فیزیکیه و یه معاینه ساده نیست که سریع تموم بشه و ممکنه یک دندون کارش بیش از حد مورد نظرمون طول بکشه، عروسی منه! از نوبت مرد یک ربع گذشته بود و من دستم توی دهان دختری روستایی بود که دندون های ٦ و ٧ اش رو با هم عصب کشی کنم. بار دوم یا سومی بود که همسر مرد وارد می شد و اعتراض می کرد! دستم رو از دهان دختر درآوردم و اون روی هوپانه خودم رو نشون دادم، جوری که زن با معذرت خواهی بیرون رفت و تا نیم ساعت بعد که نوبت شوهرش شد، پیداش نشد. دندون شوهر ترمیم شد و پلاک رو توی دهانش نشوندم. زن دوباره با معذرت خواهی خوابید تا دندون های خودش رو هم معاینه کنم.

-دقیقا مثل یک مادر برای همسرت رفتار میکنی خانم! ینی چی این رفتار؟ خودت این همه دندون خراب داری.

+آخه ولش کنم به خودش نمیرسه! مامانش هم بهش انقد نمیرسه که من حواسم بهشه.

-عشقت رو تحسین میکنم ولی این حد از نگرانی باعث میشه تو رو به چشم مادرش ببینه نه همسرش! یکم بی خیال باش.

+چشم خانم دکتر


7: زن رو معاینه کردم و فرستادمش گرافی بگیره. به توضیحاتم با چشمان قلبی و لبخندی بر لب گوش می داد. گذشت و خانم شیرزاد هفته بعد من رو کشید کنار که خانم دکتر چیکار کنم خواستگاراتون رو؟! ابروهام رو دادم بالا و گفتم: چی؟! جریان چیه؟ 

هفته پیش فلان خانمی که معاینه اش کردین ازم پرسید چقدر شما رو می شناسم و قبلا زنگ زدن خونتون ولی ردشون کردین! دیروز هم یه خانم دیگه تماس گرفته بود برای تحقیقات که شما چطوری هستین و این صحبتا

زدم زیر خنده: یه وقت شماره ام رو ندین بهشون.

اخم هاش توی هم رفت: چرا؟! مورد خوبی بودها! شوهر نکنین مثل من بی شوهر می مونین ها

-بمونم طوری نیست!


8: چهره زن برام آشنا بود. به پرونده اش نگاه کردم و شناختمش. خواهرشوهر سابق یکی از دخترهای فامیل بود که از کوچکترین اذیتی در حق اون دختر فروگذار نکرده بود. برای تعویض ونیرهای قدیمیش اومده بود. توی دوراهی اینکه ردش کنم یا بپذیرمش، قبولش کردم و گفتم نوبت بگیره. نمی دونم کار درستی کردم یا نه ولی اصول اخلاقی و حرفه ای ایجاب می کرد که وقتی کاری در حوزه تواناییم هست، انجامش بدم.


9: سیستم گرمایشی یکی از کلینیک ها بخاریه. هوا به شدت سرد بود و فضای کلینیک هم کوچیک. زن به محض اینکه اومد از کنار فضای بین یونیت و بخاری رد بشه. چادرش به بخاری داغ چسبید و تکه ای به بزرگی کله مهربان از چادرش کنده شد!! نوبت اضافه نداشتیم ولی دلم سوخت و گفتم: نوبت نداریم ولی چون چادرت سوخت، منتظر بمون برات انجام میدم!!


10: آخر شیفتم بود، یک دفعه پذیرش و یکی از دستیارها غیبشون زد. توی اتاق اطفال پیداشون کردم در حالیکه دستیارم داشت ابروهای پذیرش خوابیده روی یونیت رو اصلاح میکرد! بعله!!


 +این پست رو چند روز پیش نوشته و در حال انتشارش بودم که اتفاق ناراحت کننده ای برام افتاد و الان خداروشکر تا حد زیادی مرتفع شده. مرسی از دعاهاتون :-)

  • ۵۴۷

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٢)

  • ۲۳:۵۹

یه ک- دندون های خراب پسر نوجوون رو با افسوس معاینه می کردم: سیگار هم که می کشی.

سرش رو تکون داد: نه ترک کردم الان قلیون می کشم.

با این سوال و جواب، مادرش شروع به درددل کرد: خانم دکتر تو رو خدا بهش بگین نکشه، بهش بگین دندوناش خراب میشه ریه هاش نابود میشه، جوونی تو، سنی نداری.

-همه حرف های مادرت درسته، نتیجه اش توی دندون هات رو هم که الان دیدی. بهتره ترک کنی.

پسرک نیشخند زد و باز سر تکون داد!


دوو- زن با پالتویی که روی مانتوش پوشیده بود هم از من لاغرتر بود. صورت لاغر و کشیده ای داشت. چیزی که توی چهره اش خیلی توی چشم می زد، لب هاش بود. فکر کنم چند سی سی ژل تزریق کرده و بعد هم دکتر با دمپایی ابری دو سه بار محکم توی لب هاش زده بود که انقدر حجم لب هاش زیاد بود! بعد فکر کن دهانش رو باز کرد و یک دونه دندون سالم هم نداشت. دندون مولر دومش ( هفتم از خط وسط) عصب کشی نیاز داشت و اصرار که بکش. نتونستم راضیش کنم و البته راضی هم نشدم که بکشم. فقط اجازه داد چند تا از دندون های جلوش که توی دیده رو ترمیم کنم. البته زیر اون لب ها هیچ دندونی نمی تونست که پیدا باشه!



سی- مورد بعدی دوباره خانمی بود که با درد شدید اومد. دندون پره مولرش( چهارمی از خط وسط) رو عصب کشی و ترمیم کردم. باز هم این خانم جوون دندون های خلفی پوسیده ای داشت که گفتم زود به دادشون نرسی، این ها هم اندویی میشن. فکر کردین قبول کرد؟ خیر! نوبت گرفت برای کامپوزیت ونیر دندون های قدامی که وقتی بخنده زیبا باشه.


چوار- یکی از دستیارهای یکی از کلینیک ها نمونه واقعی خانم شیرزاده! انقدر گیج می زنه که خدا میدونه. قبلا در مورد شیرین کاری هاش حرف زده بودم. الان دو ماهه که دارم یادش میدم چطور نوار ماتریکس رو ببنده و هر فک و دندونی چطور باید باشه، هنوز نتونسته. می گفت یکی از دکترا بهش گفته خیلی حرص میدی ولی خودت خونسردی! چند روز پیش اس اس کراون (روکش فلزی اطفال) از دستم افتاد. گفتم: وای روکشه افتاد! خانم شیرزاد لبخند زد و گفت: خداروشکر خانم دکتر! عینکمو دادم بالا و ماسکم رو پایین و در سکوت نگاهش کردم. سرش رو تکون داد که یعنی چیه؟! بازم به سکوتم ادامه دادم. تازه متوجه شد چی گفته، زد زیر خنده و رفت دنبال روکش بگرده!



پینج- مورد داشتیم منتظر بیمارم بودم و از شدت سرماخوردگی و بی حالی همون طور که روی تابوره نشستم، سرم رو روی یونیت گذاشتم؛ بعد همکار جدیدم اومده و من از سر و شکلش برق سه فاز از سرم پریده و صاف نشستم. کفش پاشنه میخی ده سانتی و شلوار قد نود و روپوش کوتاه تو دل باز و شال ست و ... . 

بعد من کفش پاشنه بلند، اونم از نوع پهنش رو فقط توی عروسی می پوشم و توی کلینیک فقط کفش اسپرت و شلوار لی قدیمی هام رو می پوشم که چیزی بریزه روشون دلم نسوزه! مقنعه ام رو هم کلی می کشم جلو تا مایعات به موهام نپاشه، ماسک رو تا نزدیکی چشم و یه عینک بزرگم روی چشمام میذارم

اینطوری میشه که جلسه دومی که اون زن و شوهر مهربونه به عنوان آخرین مریض اومدن پیشم؛ وقتی کارم تموم شد سریع لباس عوض کردم تا برم خونه، زن با شگفتی نگاهم کرد و گفت: اصلا زیر اون دم و دستگاه چهره تون پیدا نیست، چقدر فرق کردین و خوبین و این صحبتا

جالبی ماجرا اون جایی بود که خانم شیرزاد اومد وسط بحث و گفت: تازه خانوم دکتر ورزشکارم هستن! چه ربطی داشت اون وسط آخه؟!



شه ش- در ادامه تیپ خاص کلینیکیم می تونم به جوراب های لنگه به لنگه و زنبوری و غیره ام اشاره بکنم. بچه داره زیر دستم عرررر میزنه، پاچه ام رو میدم بالا و پاهام رو میارم توی دیدش و جوراب هام رو نشون میدم، بچه می گرخه و میگه: این دیگه کیه؟! و ساکت میشه


هاوت- به نظرتون این مبحث مناسبی برای مطرح کردن بالای سر یه آقای جوان و با تیپ مذهبیه؟!

-خانم دکترررر شما که میرین پیلاتس، پیلاتس روی زیبایی اندام هم تاثیر داره؟!

قیافه من دیدنی بود ( البته چیزی از چهره ام مشخص نبود زیر اون دم و دستگاه) و البته استثنائا این سوتی از خانم شیرزاد نبود!



هه یشت- انقدر از اینکه کسی که توی حوزه ای که توش تخصص نداره نظر بده بدم میاد که نگو! مسئول یکی از کلینیک ها قبل از اینکه مریض ها برای معاینه بیان پیشم، عکسشون رو می بینه و نظراتی میده، شنیدنی! چندین بار هم دیده که من نظرش رو رد کردم و یه جورهایی ضایع شده ولی باز هم از رو نمیره. یه بار هم گفت که دندونپزشکی همه کارهاش راحته، مخصوصا اندو و ترمیم آمالگام. فقط کارهای زیبایی سخته. بعد به دستیارها نگاه کرد و گفت: خوب یاد بگیرین بعدا انجام بدین خودتون!!


نوو- همین اندویی که اوشون می فرمان ساده است و کاری نداره، فقط مرحله تمیز کردن کانال رو دیدن که یه بخشیش با دستگاه روتاری انجام میشه و قسمت های قبل که کانال های مختلف رو باید پیدا کنی و طولش رو پیدا کنی و حواست به همه چیز باشه رو متوجه نمیشن. ام بی تو (mb2) رو بچه های دندون می شناسن. کانال چهارم دندون شش و هفت بالاست که در اکثر موارد وجود داره ولی در اغلب موارد پیدا نمیشه، بعد پیدا بشه باز نمیشه، باز بشه به سختی و با سلام و صلوات و با فایل های به ظرافت مو تمیز میشه. جوری که روزهایی که پیداش می کنم و کارها خوب پیش میره، تا چند ساعت شارژ شارژم و عاشق زندگی و کار و هوا و همه ام!



  • ۴۹۸

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (١٧)

  • ۱۸:۴۲

١- مریض یکی از خانم دکترها نیومده بود و کار من هم تموم شده بود. این شد که خانم دکتره خوابید زیر دستم و دو تا از دندون هاش رو ترمیم کردم. اولین باری بود دست به دندون دندونپزشک می زدم. در این زمان بود که کلینیکی که از صبح خلوت بود، شلوغ شد و هی مریض بود که میومد می دید دست دو تا دکتر بنده! یاد اون نقلی افتادم که آرایشگرا وقتی بیکار بشن واسه هم بند می اندازن یا چیزی توی همین مایه ها!


٢- توی اندو( عصب کشی) هیچی به اندازه ی پیدا کردن کانالی که پیدا نمی شه، ما رو خوشحال نمی کنه. بعضی وقتا یه جاهایی هستن این ناقلاها که فکرشم نمیکنی. اون روز وقتی سوند اندو رو محکم توی اوریفیس (ورودی) کانال زدم و خون زد بالا حس پیدا کردن چاه نفت رو داشتم به همین برکت قسم!


٣- یکی از دستیارها به شدت شوته و البته مهربون و خوش قلب. نشستم سمت چپ یونیت و ازش خواستم ترالی وسایل رو سمت چپم بذاره. هول شد و ترالی رو سریع کشید و گفت: هی یادم میره خانم دکتر دستش چپه

زدم زیر خنده و گفتم: دستم چپه خانم فلانی؟! یا چپ دستم؟ 

خدا ببخشه منو که سوژه اش کردم و هر بار سوتی میده، میگم که اینطور؟ منم که دستم چپه آره؟


٤- بیمار مرد ساده دلی بود که برای اندوی دندون هفت پایینش اومده بودحین کار ازش پرسیدم: فامیلتون چیه؟ که با فامیل صداش بزنم و بگم: فلانی دهانت باز و این صحبتا. که جواب داد: ستار. کل زمانی که زیر دستم بود هی میگفتم: آقای ستار دهان باز، حالا بسته، آقای ستار از بینی نفس بکشین، زبونتون رو تکون ندین آقای ستار. وقتی رفت پذیرش اومد گفت: کار آقای جنگلبان چی بود؟ گفتم: چنین بیماری نداشتم. گفت: چرا همینی که الان رفت دهانش رو بشوره

بله فهمیدیم که ایشون دوست داشتن من به اسم کوچیک صداشون کنم


٥- توی کلینیک دست تنها بودم و سرم شلوغ بود که دختری با طلبکاری وارد شد و وقتی فهمید دکترش نیومده شروع به داد و بیداد کرد. نگاهش کردم. بینی عروسکی عملی، زاویه سازی صورت، لنز رنگی، موی بلوند، دندون های ونیر شده و لب های ورم کرده از ژل لب.

پذیرش ازم خواهش کرد برای اینکه صداش بخوابه، کارش رو من انجام بدم، که ای کاش قبول نمی کردم. بی حسی زدم. پاشد نشست و شاکی شد که فکم درد گرفت. گلوم باد کرد. گوشم کیپ شد و اصرار که دندونم بی حس نشده و قبلا چنین مشکلی برام پیش نیومده. با تلاش زیاد دوباره خوابوندمش و تراش دادم دندونش رو و ثابت کردم بی حس شده. پذیرش و دستیار طوری که نبینه هی دستشون رو به نشونه بزن تو گوشش! تکون می دادن! حس خوبی نداشتم. درسته ترمیم کامپوزیت یک سطحی دندون هفت پایین بود. ولی دسترسیم بهش سخت بود و متوجه نمی شدم چرا!  

کلافه شده بودم. برای بار هزارم به سختی لبش رو با آینه از روی دندون کنار زدم  که فهمیدم مشکل  از لب های تزریقیشه!

حین کار بهش گفتم دندون کناریت که قبلا از سمت مزیال( شما بخونین مثلا چپ) ترمیم شده بوده الان از سمت دیستال( مثلا راست) هم پوسیدگی داره، ترمیمش کنم؟ که شاکی طور رد کرد و گفت میرم پیش همون دکتری که چند سال پیش بهش دست زده خودش باید درستش کنه. هر چقدر هم من میگفتم ربطی به اون نداره و خودت دندونت رو پوسیده کردی، قبول نمی کرد.

هیچی دیگه کارش که به سختی تموم شد ولی هنوز منتظرم بیاد باز غر بزنه سرم!

 

٦- نقطه مقابل این دختر پیرمردی خوش اخلاق بود که دو بار اومد و چهار تا دندونش رو ترمیم کردم. انقدر مهربون و دوست داشتنی بود  و بخاطر لرزش فکش ازم معذرت خواهی می کرد که دلم می خواست لپش رو بکشم. آخر دست هم دعوتم کرد به مراسم حسینیه شهرشون برای اربعین و وقتی دید نمی تونم برم، عروسش رو صدا کرد تا هم معاینه بشه و هم اون دوباره  اصرار کنه.  


٧- عروس پیرمرد بالایی رو در حضور خودش معاینه کردم. چهار ماهه باردار بود. دندون درد شدید و دندونی که باید کشیده بشه. بهش گفتم: چرا قبل از بارداری به فکر درست کردن دندونهات نیوفتادی آخه؟ 

گفت: یهویی شد!  

و بعد خودش و پیرمرد زدن زیر خنده و من هم با شگفتی لبخند زدم!


٨- کار برای یک سری از افراد مسن حتی از کار برای اطفال هم سخت تره. پیرمرد زبون بزرگ و حالت تهوع شدید داشت و ترمیم کامپوزیتی که خیلی به ایزولیشن حساسه. برای ترمیم دو تا دندون بیش از یک ساعت وقتم رو گذاشتم. چون مرتب عق می زد و زبون می زد و می نشست و دوباره از اول باید مراحل کار رو تکرار می کردم. یک جایی بچه های کلینیک صدام کردن تا بستنی بخورم ولی من گفتم: نمیتونم باید ترمیم این آقا رو تموم کنم تا دوباره حالت تهوع نگرفته.  

وقتی کارش تموم شد، چندین بار تشکر کرد ازم و گفت: مرسی که وسط کار من رو رها نکردی خانم دکتر.  



٩- تا حالا دیده بودین کسی وسط عصب کشی دندونش خوابش ببره؟ دفعه اول انکار کرد ولی دفعه دوم  وقتی دیدم دهانش نیمه بازه و مخل کار من نیست، بیدارش نکردم. نتیجه اینکه صدای خروپوف مرد میانسال بلند شد و من با خنده دندونش رو آپچوره ( پر کردن ریشه دندان) کردم! بعد هم آروم بیدارش کردم تا بره عکس نهایی رو بگیره. حین ترمیم ازش پرسیدم: خواب بودین این دفعه ها! لبخند زد و این بار چیزی نگفت.



١٠- دخترک شیطون بلای خوشگل که چهره اش توی مایه های "می سوخه!" بود، کلی انرژی بهم تزریق کرد

بهش میگم: اسمت چیه؟

-نمیخوام بگم!

+ چند سالته؟

-نمی خوام بگممم

+مسواک می زنی؟  

خندید: نمی خواااام بگم!

به مامانش گفتم: چرا جوابم رو اینطوری میده؟ 

گفت: از بس با افراد غریبه گرم می گرفت. چند تا داستان درباره اینکه نباید با افراد غریبه صحبت کنیم براش تعریف کردم الان از اون ور بوم افتاده.

بعد دست دخترش رو گرفت: خانم دکتر دوستته مامان

دندون های سفید دخترک رو فلوراید زدم و بهش چند تا برچسب ماهی هدیه دادم. انقدر باهام رفیق شده بود که تصمیم داشت ماهی ها رو بپزه برام و با هم بخوریم!


١١- خواهرم عکسی واسم فرستاده از مادرجان و پدرجان که نشستن بغل هم دارن نخ دندون میکشن. خوشحالم لااقل این دو نفر حرفای منو گوش و به نظافت دهان و دندانشون اهمیت میدن!

  • ۶۷۰
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan