1. شاعر عنوان در جایی دیگه اشاره میکنه: H هم باشه قبوله!
خلاصه کنم که از استخون درد و تب و لرز ناشی از خماری بیچاره شدم. کی تا این حد اینترنت در جمعمون رخنه کرد که متوجه نشدیم؟!
بعد دقت کردین چقدر از خودمون اطلاعات پخش می کنیم توی فضای مجازی؟ حالا کاری به گرام های معروف ندارم ولی مثلا توی همین بلاگستان... علاوه بر پست هایی که می ذاریم و شخصیت و رفتار و زندگی مون رو نشون می دیم، در کامنت هایی که برای این و اون می ذاریم هم، کلی اطلاعات شخصیمون رو به اشتراک می ذاریم...
به نظرم این مسئله هم زمان هم جالبه، هم ترسناک!
2. دختر چای نباتش را هم زد، تکه نباتی سمج حل نشده باقی مانده بود، به آب انجیر پسر خیره شد که تک انجیری روی سطح لیوانش شناور بود...
- خب راستش نمی دونم چطوری بگم... امم... من کاملا صادقانه صحبت کردم با شما!
این بار پسر به چای نبات او خیره شده بود، دقیقه ای بعد نگاهش را از نبات ته فنجان برداشت و گفت: می تونم رک صحبت کنم؟
- البته.
سریع گفت: شما ویرجین هستین دیگه؟!
دختر یخ زد... از شرم سرش را به زیر انداخت... چطور روی اش شد با این صراحت سوال کند؟ با دستانی لرزان، بقیه چای یخ اش را سر کشید تا بتواند زبان خشکش را تکان دهد... ناخودآگاه اخم کرد... نفهمید چه جوابی داد، ولی جمله ای در ذهنش خاموش روشن می شد: جسمم یا روحم؟!