هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٤)

  • ۱۸:۱۷

کلر- قبلا بارها گفتم که برخلاف حافظه ی اسامی افتضاحم، چهره ها رو خیلی خیلی خوب یادم می مونه. 

 اون روز کار بیمارم تموم شد، منتظر بودم بیمار بعدی رو صدا کنن. گفتن هنوز نیومده. چشمم به صورت خانمی که توی سالن انتظار بود افتاد. البته صورت که چه عرض کنم چشم هاش، بقیه صورتش رو که ماسک پوشونده بود.

مطمئن بودم بیمار خودم بود ولی گفتن دکترش کس دیگه ایه. خلاصه مریضم اومد و کارش تموم شد. اون خانوم هنوز توی سالن انتظار نشسته بود و من لباس بیرون پوشیده از کنارش رد شدم و رفتم. گویا تا من رفتم خانمه رفته سمت پذیرش و گفته دکترم چرا رفت؟! و تازه پذیرش گیج متوجه شد که بیمار من بوده و من درست تشخیصش دادم. اما چه سود که من رفته بودم!


آرگون- دندون زن چهل و اندی ساله رو ترمیم سطحی کرده بودم. دو روز بعد یه تکه ی کوچیکش افتاده و با درد فوق العاده شدید به لمس برگشت. معاینه اش کردم، انقدر قسمت جدا شده کوچیک بود که به سختی پیدا و چک کردم دیدم این درد زیاد بخاطر همین قسمت یک میلی متری عاجِ اکسپوزه و دوباره ترمیمش کردم. 

بهش گفتم حساسیت بیش از حد دارن دندون هات. از لحاظ روحی تحت فشاری؟ چون روی دندون هات می تونه اثر بذاره...

 که یک دفعه چشم هاش پر از اشک شد و گفت: ده ماهه پسرم رو از دست دادم و از همون موقع ریختم بهم و قرص اعصاب می خورم. هفته اخیر هم استرس مضاعفی داشتم. 

هول کردم. مونده بودم که چطور آرومش کنم. خداروشکر خودش سریع اشک هاش رو پاک کرد و رفت.


پتاسیم- صدای داد و بیداد از پذیرش میومد. دیدم پسر جوونی که می گفتن قراره ادامه کارش رو به دلیل نبود دکتر خودش، من انجام بدم؛ ماسکش رو داده پایین و داره عربده می کشه که بیچارتون می کنم! رفتم گفتم چه خبره؟ 

پسر نزدیکم شد و اومد شروع کنه با هیجان و خشم حرف بزنه که گفتم: ماسکتون رو بدین اول بالا، بعد!

گفت: هفته پیش جلسه اولم که تموم شد، گفتم دکترم کی هست من بیام؟ گفتن فلان روز. منم فلان روز مرخصی گرفتم، ٣٠٠ تومن ضرر کردم و اومدم، فهمیدم دکترم نیست. اینا به من خبر ندادن.

به پذیرش نگاه کردم، گفت: خب خانم دکتر وقتی دکتر نیست و ما نوبت ندادیم به این آقا و زنگ نزدیم که چه ساعتی بیان. چرا باید زنگ می زدیم بهشون و می گفتیم دکتر نیستن؟ الان میگن باید حداقل ٢٠٠ هزار تومن بهم تخفیف بدین تا ضررم جبران شه!

با تعجب به مرد نگاه کردم: خب حق دارین عصبانی باشین ولی روند کار کلینیک اینه وقتی بهتون روز قبل زنگ نزدن و ساعت اعلام نکردن، نباید بیاین. ولی شما بگین من چه گناهی کردم که باید انقدر به شما تخفیف بدم؟!

پسر دوباره داد زد: یا تخفیف میدین بهم یا دویست تومن اضافه تر روی برگه بیمه ام می نویسین!

یکی از دستیارا اومد جلو و گفت: آقا اومدی بقالی مگه؟ یعنی چی؟ 

من آروم از اون جمع خارج شدم و گفتم: به هیچ وجه دست به دندون ایشون نمی زنم. دکتر خودش تمومش کنه. این آقا همین الان داره داد می زنه و کم مونده بیاد کتکم بزنه، بعداً هم میاد شاکی میشه میگه درد دارم و پولمو بدین. سری که درد نمی کنه رو دستمال نمی بندن.


کلسیم- آقای میانسال از راه اومد دو تا دندون کف برش رو نشون داد گفت میخوام سریع واسم پست و کور و روکش کنین. بهش گفتم: این اصطلاح رو از کجا بلدین؟

بی تربیت درومد گفت: از شوهرعمه بزرگوارم یاد گرفتم! 

به قدری توی این دو سه هفته اذیتم کرد این مرد و غر زد. زود باش زود باش گفت که چندین بار خودم و چندین دفعه هم نرسم باهاش دعوامون شد. جوری که شیرینی عصب کشیِ دو کانال دندون یک و دو پایینش رو زهر کرد بهم. 

 امروز که قالب گیری روکش هاش رو انجام می دادم. بعد از اینکه برای دهمین بار گفت خیسم کردین، سرما می خورم و من هر بار گفتم: روپوش خودم هم خیس میشه توی تراش دندون های قدامی، دیگه عصبانی شدم و گفتم: خسته نمی شین انقدر غر می زنین؟! واقعا خدا به داد خانوادتون برسه.

گفت: اگه داد هم نزنیم که ازمون حساب نمی برین، میشیم زن!!

با افسوس نگاهش کردم و تراش رو ادامه دادم.

بعد از پایان کارش به پذیرش گفتم: دندون های دیگه اش رو بذارین برای آقای دکتر بهمانیان. روکشش رو تحویل دادم دیگه اصلا نمی خوام ببینمش.


اسکاندیم- پذیرش یکی از کلینیکا جنوبیه و عاشق عود روشن کردن. هر وقت حس می کنم بوی گلاب میاد، می فهمم که دوباره این دختر زده تو کار عود. اون روز بوی عود رو با شدت بیشتری حس کردم و سرم در جا درد گرفت. برگشتم دیدم با شیطنت پشت سرم عود به دست ایستاده و میگه بیمار معاینه ای دارین. آروم اضافه کرد: فقط قبلش صلوات بفرستین. 

فکر کردم بخاطر فضای معنوی که ایجاد کرده می گه، بلند گفتم: زیارت امام رضا می خونم و برگشتم دیدم بیمار معاینه ای، آخونده! 

هم خندم گرفته بود از شیطنتش هم خجالت کشیده بودم، نیشگونش گرفتم و به فیلمی که مرد روحانی از توی گوشیش نشونم داد نگاه کردم و گفتم: باید معاینه کنم اینطوری معلوم نیست.



تیتانیوم- دستیار اومد و گفت بیمار بعدیتون یه پسره است. حواستون بهش باشه. 

گفتم: چرا؟ 

گفت: والا دوست دخترش اون روز اومد گفت که حواستون بهش باشه. خیلی شره و میخواد بیاد دعوا راه بندازه و پولتون رو نده.

آهی از سر ناامیدی کشیدم: دوباره بیمار بی اعصابا رو واسه من گذاشتین؟ بابا من خودم بی اعصاب عالمم!! 

بعد پاشدم و قایمکی به اتاق انتظار نگاه کردم و با تعجب گفتم: این پسر رو میگی؟ اینکه بیمار ثابتمه. 

نگاه کرد: آره خودشه.

-این که خیلی آقا و محترمه. من هیچ بدرفتاری ازش ندیدم. هر بار کلی تشکرم کرده. ببینم دختری که این حرفا رو زد خودش نرمال می زد؟

یکم فکر کرد: راستشو بخواین نه! 

توصیفاتی از دختر کرد که من سانسور می کنم. 

سر تکون دادم: خدا به داد این پسر برسه که دختره همه جا میره واسه انتقام ازش، آبروش رو می بره.



وانادیوم- توی یکی از کلینیک ها که سیستم پخش دارن، دخترهای کلینیک گوشیشون رو وصل می کنن و رمیکس های شادی که من کانالش رو معرفی کردم بهشون می ذارن. اون روز می گفت: این آهنگ ها رو فقط وقتی شما هستین، میذاریم. اینطوریه که اندی و شهرام شپره و شهره و امثالهم می خونن و من کار می کنم!

تو اون یکی کلینیکه، از اون جایی که استادم گفته باید فول آلبوم های استاد شجریان رو گوش کنی و گوش هات رو ورزیده کنی و برای اینکه عذاب وجدان کلینیک قبلی رو خنثی کنم، با گوشی خودم آهنگ سنتی پخش می کنم. سری قبل انقدر کارم طول کشید که رفت روی آهنگ قری خاطرخواه عهدیه! یهو فهمیدم نرسا دور و برم نیستن. سر برگردوندم و دیدم جفتشون دارن پشت سرم قر میدن! غش کردم از خنده.


کروم- واسه حاج خانومه سه جلسه کار کردم تا دندون های ترمیمیش تموم بشه و بره واسه قالب گیری دندون پارسیل ( دندون تکه ای مصنوعی). کارش که تموم شد، بعد از تشکر گفت: ایشالا با هم بریم مکه و کربلا.

خندیدم گفتم: شما دعا کن کرونا بره آزاد شیم.

از ته دلش گفت: ایشالا


منگنز- خانومه روی یونیت خوابید و گفت این دندونم رو قبل کرونا می خواستم درست کنم، نکردم ریخت. 

نگاه کردم و گفتم: متاسفانه کشیدنیه. ببینم عکستون رو.

گرافی opg رو به دستم داد. هی با تعجب به عکس نگاه کردم هی به دندون های زن نگاه کردم: خانوم چطور امکان داره دندونی که توی این عکس فقط پوسیدگی مختصر داره توی یک سال اینطور کشیدنی بشه؟ نه این عکس مال شما نیست.

قسم و آیه خورد که مال خودمه.

چند تا نشونه توی عکس تعیین کردم و دیدم توی دهانش اینطور نیست، قاطع گفتم عکس شما نیست. زن قبول نمی کرد و کرونا رو نفرین می کرد که دندون هاش رو داغون کرده. یک دفعه چشمم به اسم بالای عکس افتاد: علی فلانی! 

زن تا اسم رو شنید زد زیر خنده و گفت: عهههه مال پسرمه پس، عکس خودم رو هنوز نگرفتم!

قیافه من دیدن داشت!


آهن- دندونپزشک طرحی بودم. کاروان دندونپزشکی جهادی، واسه چند روز اومدن توی شهر طرحی من. منم از طرف شبکه مون مأمور شدم تا برم کمک دانشجوهای دندونپزشکی که اون موقع سال های آخر بودن. یادمه به یکی از پسرهای خیلی محجوب پالپوتومی اطفال یاد دادم و اولین بیمار اطفال عملیش رو زیرنظر من کار کرد، چون هنوز بخشش رو پاس نکرده بود. 

حس عجیبی داره بعد از سه سال، توی یه کلینیک مشترک کار کنیم و کیس اندویی که دو جلسه روش وقت گذاشتم و یکی از کانال هاش به شدت کلسیفیه بود و باز نشد رو بهش ارجاع دادم و به نحو عالی انجامش داد.

  • ۵۹۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٣)

  • ۲۲:۴۵

اکسیژن- دفعه اول که دختر ١٣ ساله دهانش رو باز کرد، از اون حجم پوسیدگی و التهاب لثه هاش شگفت زده شدم. وقتی دندون های قدامی اونقدر شدید از طوقشون پوسیده باشن، نشون دهنده بهداشت فوق العاده ضعیفه. بهش گفتم میری عکس می گیری و اول از همه با جرم گیری شروع می کنیم و تا لثه هات و بهداشت دهانت خوب نشه، دست به دندون هات نمی زنم. 

نوبت اول جرم گیری رو در دریایی از خون، انجام دادم.حتی بخشی از لثه هاش رشد کرده و داخل حفره دندون رفته بودن، کمی از قسمت های اضافه لثه رو برداشتم. با تحکم و با مهربونی بهش گفتم چطور مسواک و نخ رو استفاده کنه و مجبورش کردم نوبت بعدی با مسواکش بیاد تا ببینم یاد گرفته یا نه. 

سری بعد حال لثه هاش با توجه به اینکه دهانشویه هم استفاده کرده بود، خیلی بهتر بود. با اینکه دندون های خلفی پوسیده ای هم داشت، حس کردم نیاز به انگیزه بیشتری برای همکاری داره، پس با دندون های قدامیش شروع کردم. دو تاشون رو ترمیم و دو تای دیگه رو پالیش کردم و گفتم حالا پاشو خودت رو ببین. وقتی دهانش رو شست و دوباره اومد پیشم به وضوح ذوق زده بود. گفت: ٤ تاشو درست کردین؟ 

گفتم: نه دو تا.

نوبت بعدی هفته بعد بود ولی دو روز بعد اول صبح با مامانش توی کلینیک بود با این شکایت که نوک اون دندونی وسطی که درستش نکردین، پریده. نگاه کردم دیدم بخشی از دندون شکسته از شانسش و اونقدر توی همون دو روز با دندون های جدیدش اخت شده که نتونسته بود تحمل کنه تا هفته بعد و اصرار داشت دندون سوم رو هم همین امروز ترمیم کنم. خنده ام گرفته بود. دستیارم می گفت: نه به اون موقع که دندون هات اونطور خراب بود و عین خیالت نبود، نه به الان که این یه تیکه کوچیک رو مخته. 


فلوئور- برای زن شیرده اوایل بهمن پارسال، عصب کشی کرده و قالب گیری پست و کور انجام داده بودم. سر نوبت بعدیش نیومد و همون طور که می دونین کرونا شد و من هم یادم رفت بیمار رو. 

زن بالاخره تصمیم گرفت بعد از یازده ماه بیاد. کلینیک پستش رو تهِ یکی از کشوها پیدا کرد و خب طبیعتاً ننشست و البته که مجبور شدم دوباره عصب کشی کنم دندونش رو، تا بیاد و دوباره قالب گیری کنم.


نئون- آقو ما یه شیفت فقط رفتیم توی یه کلینیک و انقدر بلا سرمون اومد اعم از غش کردن بیمار و شکستن ریشه دندون و بچه غیرهمکار و بی حس نشدن دندون و ... که گفتیم دیگه نمیایم. البته جَوِ اونجا رو هم دوست نداشتم.

بعد امروز نرس جدیده هی واسم آشنا میزد و یادم نمی اومد کجا دیدمش. آخر سر خودش دید نه بابا من اونقدرام دکتر بدی نیستم، لو داد که یادتونه فلان روز فلان کلینیک اومدین و بهمان اتفاقات افتاد و دیگه نیومدین؟! 

گفتم آره انقدر نحسی آوردم اون روز که عطاش رو به لقاش بخشیدم. اینجا چیکار میکنی شما؟

-بستن اونجا رو مگه خبر ندارین؟

+ نه!


سدیم- مرد میانسال جوری قبل باز کردن دهانش و اجازه برای معاینه گفت: فقط اومدم چکاپ بشم و برم بعد کرونا بیام که تا دیدم سه تا اندویی و شیش تا ترمیمی عمیق و پریودنتیت و تحلیل لثه پیشرفته داره، شوکه شدم و بهش گفتم: کرونا حالا حالاها نمیره ولی دندون های شما داره از دست میره، باید دست بجنبونین. 


منیزیوم- تا بود حواسم به ابروها و سیبیل و حلقه های مردم زیر دستم جلب می شد؛ تازگیا حواسم به ناخن هاشون پرت میشه. 

مثلا اون پسر خوش تیپه، احتمالا گیتاریست بود!


آلومینیوم- آخر وقت بود و من یک ربع بیشتر وقت نداشتم و اگر معطل می کردم، با توجه به طرح منع تردد حتما جریمه می شدم. 

مرد درشت هیکلی (شما بخونین تپل!) با درد شدید دندون هفتش اومد و عکسش رو نشون داد. به کاغذ توی دستش نگاه کردم و گفتم هیچیش معلوم نیست باید دوباره عکس بگیرین. جلوی چشمم پاره اش کرد و گفت باشه فقط نجاتم بدین. 

عکس جدیدش رو دیدم و سریعا مشغول شدم و پالپکتومی مختصری کردم تا دردش بخوابه. انقدر با وجود درد زیادی که داشت، من رو خندوند که حد نداره. 

جلسه بعد نگاه مرد بهم نگاه کسی به منجی ش بود! 

-دستت درد نکنه دکتر، چه کردی با من؟! خواب نداشتم چند روز. دردش خوابید راحت شدم. به خودم گفتم این خانوم دکتره اون روز مثل یه مرررد موند و دندون من رو عصب کشی کرد! 

اخم کردم: چرا مثل یه مرد؟!

سریع حرفش رو عوض کرد: نه نه مثل یه شیرزن! 

+ حالا شد!


سیلیسیوم- از زندگی مردم خبر ندارم ولی دلم میخواست کتک بزنم مردی رو که با چهره ی خونسرد بی توجه به درد زنش می گفت: دندونش رو بکشین میخوام جاش دندون بکارم!

 زیر بار حرف من نرفت که نرفت که دندون خانمتون باید عصب کشی بشه و قابل نگه داریه، و هزینه ایمپلنت ٣ برابر عصب کشیه. 

زن مظلوم پا شد و حین رفتن گفت: همه دندون هام رو همین طور مجبورم کرد بکشم.

من حواسم پرت فک گله به گله خالی از دندونش بود. هر چند من مدتی هست که نمی کشم و گفتم اینجا کارش انجام نمیشه. اینم دلیل اصلی اینکه انقدر اصرار دارم مستقل بشن خانم ها و دستشون توی جیب خودشون باشه به جای اینکه طفیلی شوهرشون باشن. 


فسفر- شیفت شب جمعه بود و خلوت! در باز شد و زن همراه دختربچه ای که ماسک صورتی با برچسب اِلسا روش بود، وارد شدن. 

مادرش سلام نکرده گفت: بهش قول دادم یه خانوم دکتر مهربون واسش کار میکنه.

ابرو بالا انداختم: از کجا معلوم جای من یه آقای دکتر نباشه. چون من استثنائاً امروز این شیفت اومدم. حالا از اون گذشته از کجا معلوم من مهربون باشم؟

مادره بیچاره موند چی بگه! 

ولی خدایی با اینکه بچه فوقِ لوس بود، نهایت تلاشمو کردم تا خانم دکتر مهربونه باشم براش و مامانه بدقول نشه.


گوگرد- به پسربچهه زیر دستم میگم: میخوای چیکاره شی؟ 

میگه: مهندس 

میگم: مهندس چی؟

میگه: راه و شهرسازی.

 آقا این دهه نودیا چرا اینطورین؟ من فقط بلد بودم بگم می خوام دکتر بشم و منظورم همون پرستارا که آمپول توی باسن میزنن بود!


  • ۴۳۰

اونی که میاد، یه روزی هم میره، پس گریه نکن

  • ۱۷:۱۷

داشتم برای دردانه کامنت می نوشتم که متوجه شدم خیلی طولانی شد. از اونجایی که این روزها موضوع کم دارم برای نوشتن، تصمیم گرفتم در همین باره بنویسم و پستش کنم.

وقتی شباهنگ سابق این پست های یلدایی رو شروع کرد، بهش گفتم ازت می ترسم و چقدر سختگیری؛ ولی بعد فکر کردم و متوجه شدم من هم ایده آلم برای همخونه داشتن همین اتاق شماره چهاره که ازش یاد کرده. 

اوایل طرح و رفتن به پانسیون شهر طرحی و همخونه داشتن، خیلی اذیت شدم. چون تجربه زندگی خوابگاهی رو نداشتم. 

  • ۴۴۲

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٢)

  • ۲۰:۵۰

هیدروژن- جمله برتر هفته که یه لبخند گنده روی صورتم نشوند که البته چیزی ازش مشخص نبود، تعلق می گیره به اون خانومی که جلسه بعد از عصب کشی دندونش اومد و وقتی طبق معمول از دردش پرسیدم، گفت: اصلا درد نداشتم. دردم خوابید. زندگیم مختل شده بود. ممنونم. حیف که کروناست وگرنه ماچت می کردم!

(همون خانمی که مهمون واسش اومده بود و جلسه دوم دیر کرد! این بار سروقت برای ترمیم اومد.)


هلیوم- اون خانومی بود که دو سه تا از دندون های جلوییش رو ترمیم کردم و کلی ذوق کرد؛ بعد از چند ماه پیشم اومد و دیدم یکی از ترمیم ها ریخته. گفتم: چی شد؟ خندید و گفت: نوه ام خیلی شیطونه، بغلش کرده بودم، با لگد زد تو دندونم کنده شد!


لیتیوم- خانم میانسال روی یونیت خوابید و با تعجب به من که از سمت چپ نزدیکش شدم، نگاه کرد و آخر طاقت نیاورد و گفت: میگم اونور یونیت نشستین، سختتون نیست؟


برلیوم- دختر جوون جلسه ی دوم خیلی دیر کرده بود. وقتی بالاخره با کلی تاخیر رسید، معذرت خواهی کرد و گفت: از شهر بغلی که میخواستیم وارد بشیم، ماشینمون رو توقیف کردن و بردن پارکینگ.

من که هنوز توی حال و هوای روزهای اول طرح ممنوعیت بودم با تعجب گفتم: چراااا؟ خب فقط جریمه می کردن.

خندید و همزمان بوی سیگاری که کشیده بود، از اون ماسک ضخیمم رد شد: آخه با آدامس تغییر داده بودیم شماره ها رو که بتونیم وارد شهر بشیم، فهمیدن!


بور- تجربه شد برام ارجاع بدم بیماری رو که از اول میگه دندونم رو بکش، ولی بعد از شنیدن توضیحاتم با اکراه، حاضر میشه به عصب کشی و نگه داری دندونش و حتی بین جلسات هم کلی غر می زنه که درد داشتم خیلی و می پرسی چقدر؟ میگه ٢٤ ساعت ( که طبیعیه بعد از عصب کشی حداقل ٤٨ ساعت درد زیاد داشته باشی!) 

مرد هیکل درشت رو با بهترین اندویی که امکان داشت، راهی خونه شون کردم. بعد از پنج ماه عرق ریزون، گیج و ویج، شدیدا شاکی و عصبانی، با حالتی که کاملا کم حالی و مریضی درش هویدا بود، اومد توی کلینیک که: اون دندونم بود عصب کشی کردی، بخاطر اون آبسه می کنه صورتم و باد میکنه و حالم خیلی بده، چرکش خالی میشه توی دهانم.

اولش حواسم به علائم بالینی دیگه اش نبود. دهانش رو معاینه کردم. هیچ شواهدی از آبسه نبود. گفتم: کجا دقیقا؟ 

تورم خفیف غده های لنفاوی زاویه فکش رو نشون داد که با دندون موردنظر حداقل ٥-٦ سانتی متر فاصله داشت و می تونست ناشی از کشیدن دندون عقلش باشه که اخیرا جراحی کرده تا دندون شماره ششی که من عصب کشی کردم. گفتم: امکان نداره ولی باشه یه عکس بگیرین چک کنم.

عکس رو دیدم و با عکس پنج ماه قبل مقایسه کردم. عفونت دندون واضحا کمتر شده بود و خداروشکر باز هم دیدم اندوم هیچ مشکلی نداره. این رو به مرد گفتم و اونجا بود که حواسم به سایر علائمش جلب شد: آقا من فکر می کنم شما کرونا داشته باشین.

شروع به انکار و با خشونت حرف زدن کرد که من همیشه عرق می کنم و من رد کردم و گفتم شما چله تابستون عرق نمی کردی توی این سرما اینطور خیس شدی و داغه بدنت. ازش خواستم بره پیش پزشکی که گفته مشکل از دندونته، بگه از دندونت نیست و لطفا مریض مشکوک رو نفرستین برای ما. وقتی خودتون اصلا توی این شرایط ریسک نمی کنین و ته حلق مردم رو نمی بینین!

اگر فکر کردین ماجرا تموم شد، خیال خامه. هفته بعد روزی که من نبودم با دعوای زیاد اومده بود که به چه حقی دکترتون به من گفته کرونا داری؟ (انگار که انگ بی ناموسی بهش چسبونده باشم!) دندونم درد نداره ولی من می دونم عفونت داره! چند تا دکتر دیدن گفتن باید دوباره عصب کشی بشه. ( نمی دونم این قسمت رو راست گفته یا نه، ولی بله هستن افرادی در حرفه ما که الکی پشت سر همکاراشون صفحه می ذارن و مریض رو علیه ما می شورونن!)

دکتر شیفت هم عکس عصب کشی من رو دیده و گفته اصلا اینطور نیست و به نظرم هیچ مشکلی نداره. ولی حالا که قبول نمی کنین، برین پیش فلان متخصص اندو، ایشون نامه بزنن که این عصب کشی مشکل داره، ما هزینه رو بهتون برمی گردونیم.

الان دو هفته گذشته و از مرد خبری نیست.



کربن- نزدیک یونیت معاینه شدم و به زن میانسال گفتم: مشکلتون چیه؟

چشماش گرد شد: مشکلم؟! خیلی مشکلاتم زیاده، منظورتون چیه؟

خندیدم: فقط مشکلی رو بگین که من دندونپزشک می تونم حلش کنم. بقیه اش از دست من برنمیاد!

اون هم از بهت خارج شد و دندون جلوییش رو نشون داد.



نیتروژن- دخترک لباس پر زرق و برق عشایر رو پوشیده بود. ریزنقش و بسیار زیبا بود. بینی ظریف، چشمان درشت که خط چشم قشنگی روی پلک هاش با مهارت تمام کشیده بود، ابروهای نازک مداد کشیده شده، موهای بلند بافته شده که وقتی چادر مشکیِ نازک گلگلی توریش میوفتاد، معلوم می شد. روی یونیت خوابید و گفت: این دندونم رو بکشین درد دارم.

دندون شش بالاش بود. گفتم: چند سالته؟

گفت: هجده

یه نگاه اجمالی به کل دهانش انداختم و در کمال تعجب دیدم هیچ دندون شماره هفت یا مولر دومی نداره، ولی لثه کناری دندون های ششمش متورمه. گفتم: نه هجده سالت نیست. سن دندونیت کمتر از چهارده ساله. اگه هجده ساله ای پس دندون کناریاش کو؟

گفت: چرا هست. همش خراب شد کشیدم.

-من این دندون رو نمی کشم عزیزم. اصلا متولد چه سالی هستی؟ 

با من و من گفت: نمی دونم هجده سالمه!

باورم نشد. فرستادم از دندون دردناکش عکس بگیره و بله دندون شماره هفت منتظر رویش بود! و دخترک حداکثر دوازده سیزده ساله بود که به هیکلش هم می خورد. شواهد نشون از کودک همسری داشت وگرنه چرا باید سنش رو مخفی می کرد؟ اصرار کردم که دختر به این قشنگی باید دندونش رو نگهداری کنه و نباید بکشه وگرنه لپ هاش گود میشه. ( بله نتونستم سر حرفم بمونم و کسی که میگه دندونم رو بکش ارجاع بدم واسه کشیدن. واقعا حیفم اومد!)

  • ۴۰۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣١)

  • ۱۶:۴۸

هرمس- می دونین انگشت اشاره ی دست چپ ( دست غالبم) درد می کنه. یک درد مزمن که موقع فشار آوردن اذیتم می کنه و باعث شده اصلا نتونم دیگه دندون دائمی بکشم و وسط کار بدم بیمار رو به همکارم ( که اصلا ازش خوشم نمیاد و یه بار هم دعوای چتی کردیم با هم!) . حتی نخ دندون هم برای بیمارهام سخت می تونم بکشم! 


هفائستوس- خانمی با شوهرش اومد با این شکایت که باید این چیز توی دستمال کاغذی رو(یه تیکه امالگام قدیمی) به دندونم که ١٥ سال پیش درستش کردم بچسبونین تا روکشش کنم. هرچقدر با زبون ساده توضیح میدادم ( باور کنین بالای ٥-٦ بار) که نمیشه و دندون خیلی تخریب شده و پست و کور و روکش باید بشه، اصلا دندون سالم، امالگام رو سمان نمیکنن؛ شوهره زیربار نمیرفت که من می دونم میشه! 

گفتم: شما دندونپزشکین مگه؟ 

شروع به داد و بیداد کرد که فکر کردین ما حالیمون نیست؟! 

آخر دیدم واقعا قانع نمی شن، ول کردم رفتم سر مریضم! 


آپولو- خب درسته که میگیم ماسک بزنین، ولی روی یونیت که می خوابن مردم باید ماسکشون رو بدن پایین و اگه بخوایم براشون کار کنیم، ترجیحا باید دربیارن تا خیس و غیرقابل استفاده نشه. زن ماسک رو درآورد، حواسم بود که از سمت رو به خارج تا کرد و اومد سریع بذاره داخل کیفش. بهش گفتم: اشتباه تا زدین. 

گفت: چه حواستون هست! تا به حال دقت نکرده بودم.



هستیا- دریچه کولر خونه رو هیچ جوری نمی تونستم ببندم و سردم بود. زنگ زدم صاحبخونه و همسرش اومدن کمک. نوه های شیطونش هم ریختن تو! مادربزرگشون دعواشون کرد که: خانم دکتر دندوناتون رو می کشه ها! برین پایین. 

داشتم توضیح می دادم که هیچ وقت از ما نترسونینشون که بچه سرتق گفت: من اصلا از دندونپزشکی نمی ترسم! 

خیلی دلم می خواست که لااقل این چند تا بچه ازم حساب می بردن و انقدر سر و صدا نمی کردن یا وقت های استراحتم با یه قندون پر از قند می رفتم دم واحدشون، ولی هی کظم غیظ می کنم! 



آرس- یه آقایی هم هست که امیدوارم فردا آخرین باری باشه که می بینمش. روکش هاش رو تحویل بدم. آخرین ترمیمش رو هم انجام بدم و بره که نبینمش! 

یک فرد وسواسی ( همون فردی که دستکش ونیل آورد داد دستم!) که اولین روز اوایل شهریور که یادمه خیلی شلوغ بود اومد برای معاینه و یه قیمت حدودی بدون روکش دندون هاش بهش گفتیم و رفت. بعد بماند که بیچاره شدم سر اندوی سه تا دندونش مخصوصا دندون شش پایین چهار کانال کلسیفیه اش که دو جلسه فقط روی همون وقت گذاشتم تا به طول کامل برسم. دو تا از دندونهاش هم تخریب زیاد داشت و پست و کور شد. بعد جلسه قبل داشتم با وسواس این سه تا دندون رو تراش می دادم برای روکش. یهو نشست و گفت نمی خوام اصلا کار کنی برام! چقدر طول می دین؟ فلان دکتر رفتم قبل شما گفت کل دندون هات رو توی دو جلسه سرویس می کنم، شما این همه به من گفتی برو بیا برو بیا! من قبلا روکش گذاشتم اینطور نبوده! 

آه کشیدم. شیلدم رو دادم بالا. به دو فک گُله به گله خالی از دندونش اشاره کردم: کو روکش؟! من چرا نمی بینم؟

سر تکون داد که: خراب شد کشیدم!! اینجا چون از بقیه مطب های شهر تمیزتر بود اومدم. دیدم همون دکتر دستش رو از دهن یکی کرد تو دهن من! 

گفتم: خب جوابتون رو خودتون دادین. 

منشی هم گفت: فلانی رو می گی که دندون هایی که دست زده هی داره میاد اینجا برای عصب کشی دوباره؟! 

خلاصه سرتون رو درد نیارم؛ قالبگیری کردم، روکش موقت گذاشتم براش و رفت برای حساب کردن که دیدم داره با منشی دعوا می کنه.

که چرا قیمتش از اونی که من فکر می کردم بیشتر شده و نمی خوام و پول دارم و مشکل مالی ندارم ولی نمی دم. میخوام بگم درسته که توی اون شلوغی معاینه مشکل از ما بود که بهش نگفتیم دندون هات با روکش فلان قیمت میشه؛ ولی بعضاً با چنین افرادی سر و کار داریم که دلم برای اون آقا قلدر هیکل درشته تنگ میشه!! لااقل اون فقط سر نوبتش چونه می زد.



آفرودیت- گفته بودم مامان پسربچه ماسکش رو جلسه سوم داد پایین تعجب کردم از صورت سوخته اش. برعکسش هم ممکنه که یک فردی خیلی معمولی به نظر بیاد و بعد از مدتی که ماسکش رو بده پایین ببینی چقدر خوشگله!



آرتمیس- خانمِ میان سال، بسیار امروزی و شیک پوش بود. به محض خوابیدن زیر دستم، آروم گفت: من تریاک مصرف می کنم. ولی فقط خودتون بدونین. کسی نفهمه. گفتم: باشه اشکال نداره.

سوسکی و آروم رفتم یه دستکش دیگه هم پوشیدم و شروع به کار کردم. اواسط کار بود و داشتم براش توضیح می دادم: عصب کشی دندونتون الان تموم شده و دارم پین می ذارم و بعدش ترمیم می کنم که گفت: عه چه جالب! منم رشته ام مرمت آثار باستانیه. کارتون به ما شباهت داره و توی درددل هاش یهو آروم گفت: با فلان سال سابقه، چون شبیهشون نبودم عذرم رو خواستن و به این وضع دچار شدم که برای رهایی از شیشه، تریاک می کشم و ... .

 


هرا- دختر جوان هنوز با مادرش وارد نشده گفت: من هر بار بعد از آمپول زدن غش می کنما! خیلی می ترسم. صندلی رو نخوابونین. حالم بد میشه. 

گفتم باشه. همون طور که ژل بی حسی می زدم براش، نگاهم به پیرسینگ لبش افتاد و گفتم: جانم؟! می ترسی و پیرسینگ لب زدی؟

گفت: چون خیلی دوست داشتم بزنم، حالمم بد نشد.

یکم سر به سرش گذاشتم و گفتم: حالا چشمات رو ببند می خوام تزریق کنم. مطمئنم حالت بد نمیشه. 

نشد. نه اون جلسه نه جلسه بعدی! 



هادس- عزیزان دندانپزشک به معاینه بقیه اعتماد نکنین و خودتان هم قبل از اینکه خوشحال بشین، یه ترمیم کامپوزیت کلاس سه قدامیِ نه چندان عمیقِ هلو به تورتون خورده؛ بافت نرم اطراف دندون رو نگاه کنین که بیمار دقیقه نود یادش نیاد این دندون مرتب آبسه می کرده و شما لبش رو بدین بالا برای تزریق و بگین بچه ها عکس بگیرین، سینوس ترکت داره! ظاهر شدن گرافی همانا و معاینه دقیق تر دندان که لقی گرید یک داره و کیس ضرب خوردگی و نکروز عصب دندان باشه و درمان تغییر کنه به عصب کشی و تجویز آنتی بیوتیک! فکرش رو بکن فقط ترمیم کرده بودم و رفته بود!!



تمیس- بله با شرایطی مواجه هستیم این روزها که تک و توک نوبت می دیم؛ بیمارِ ساعتِ ٤/٥ نیم ساعت دیر کرده و من نشستم در و دیوار رو نگاه می کنم. زنگ میزنن که کجایی؟ مادرش میگه کم کم داره میاد. زنگ می زنن به بعدی که زودتر از ٥/٥ می تونی بیای؟ میگه من زیر دوشم و ٥/١٥ اونجام! و ساعت یه ربع به ٦ میاد!! ولی کار می کنم براش که گناهی نداره به ربع دیر کرده فقط، سومی و چهارمی هم تموم داره میشه کارشون و می خوام برم خونه که بیمار ساعت ٤/٥، زحمت می کشن ساعت ٨/٥ بالاخره میان! و البته همون طور که منو می شناسین واسش کار نکردم. 

البته برای اون خانمی هم که یک ساعت دیر کرد و در واقع وقت من رو هدر داد و با بعدی رسید که: مهمون رسید برام باید جلوشون چای می ذاشتم؛ هم کار نکردم و گفتم بهش بگن: الان که توی این شرایط مهمون بازی دارین، برین به ادامه مهمونیتون برسین، من نمی تونم بیشتر بمونم، باید برم خونه. 


  • ۴۲۱

هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت (٣٠)

  • ۱۹:۳۰

آفتاب‌گردان: منشی مطب که یه دختر فوق شیطونه، دو سال ازم کوچیک‌تره و طبیعتا اون هم دهه هفتادی محسوب می‌شه. اون روز می‌گفت که در عین‌حالی که شیطنت داری، خیلی خانوم‌وار رفتار می کنی و اصلا رفتارت به دهه هفتادی‌ها نمی‌خوره!  من هم برای اینکه ثابت کنم حرفش درسته، وقتی گفت: خانم صاحبخونه‌ات ازم خواستگاری کرده، ولی روم نشد جواب درستی بهش بدم! بعد از اتمام کارم رفتم دم واحد صابخونه و در رو زدم و گفتم: صداتون وقتی داشتین خواستگاری می‌کردین از منشیم میومد داخل اتاقم. روش نشد شماره بده. این شماره پدرشه. خواستین با پدرش صحبت کنین. 

فقط واس من زبون داره!


راه شیری: دختربچه سراپا صورتی‌پوش بود. به محض خوابیدن گفت: مامانم گفته واسم روکش صورتی می‌ذارین، آره؟ شاکی‌طور به مامانش نگاه کردم و گفتم: نه صورتی نداریم. نقره‌ایِ براقِ ستاره‌ای داریم. می‌خوای؟ 

می‌خواست!


سیه‌چشم:دخترِ جوون با نامزدش اومده بود. حالت صورتش نشون می‌داد که درد شدیدی داره. به دندون قدامی دردناکش نگاه کردم. توی عکس opgای که آورده بود، چیز خاصی مشخص نبود. ترمیم قدیمی بدون پوسیدگی و حساسیت مختصری به سرما داشت ولی شدیدا به دق و لمس حساس بود. گفتم مشکل از ریشه دندونه. عکس پری اپیکال گرفتیم و دیدم بله! شکستگی ریشه. ازش تاریخچه گرفتم تا متوجه بشم کِی ضربه خورده ولی چیزی به خاطر نمی‌آورد. از دوست متخصص ریشه‌ام پرسیدم. گفت: الکی میگه. کتک خورده. 

ارجاع دادمش به دانشکده و بخش اندو.


آندرومدا: دوستِ اول دبیرستانم با استرس پیام داد که: هوپ! امروز وقتی داشتم به دخترم غذا می‌دادم، یه استخون توی کامش لمس کردم. واااای چیکار کنم؟ وااای جراحی باید بشه؟ واااای بی‌حسی بهش می‌زنن؟! فقط 13ماهشه...

از من اصرار که چیزی نیست و از اون انکار که مطمئنم استخون وسط کامشه! دخترک سرتقش هم اجازه نمی‌داد عکس بگیره و برام بفرسته. با بیست سوالی فهمیدم که اون جسم سفت وسط کامش نیست و با دندون d که به تازگی داره درمیاد (چهارمین دندون شیری از خط وسط)، 7-8 میل فاصله داره. بهش اطمینان دادم بخشی از دندونه و شکل دندون آسیاب شیری فرق داره با قدامی‌ها. کمی آروم شد.

فردا صبح دیدم که پیام داده: بالاخره تونستم عکس بگیرم. 

خودش بود. کاسپِ پالاتالِ دندونِ دی!


بچه قورباغه (کمی تا قسمتی تخصصی دندونی!): پسرک تپل و بامزه ده ساله رو پارسال معاینه و دندون های قدامیش رو ترمیم کرده بودم و برای روت‌کانال دندون چهارمش که توی اون سن به محض رویش به عصب رسیده بود و اپکسش (ته ریشه)هنوز تکمیل نشده بود، به متخصص ارجاع داده بودم. انقدر می‌ترسید که دست‌دست کرد و نرفت تا کرونا اومد و اخیرا بالاخره دوباره دیدمش. مامانش گفت: عصب‌کشی شد. ترمیمش دست خودتون رو می‌بوسه.

به دندون کف‌بُرشده خیره شدم. باید چطوری بدون پست و کور و روکش حداقل تا 18 سالگی نگهش می‌داشتم؟! زنگ زدم به یکی از اساتیدم و طبق نظرش تصمیم گرفتم با دو تا پین در دو تا کانالش، کامپوزیت بیلداپش کنم. جلسه اولم به کنترل خونریزی ناشی از برداشت مختصر لثه مزیال و دیستال گذشت. جلسه بعد پین‌ها رو سمان کردم (یکی کمی بالاتر که گیر بیشتری بگیرم) و روکش موقت الومینیومی رو که از اکلوزال تراشیده بودمش، روی دندون گذاشتم و با هزار بدبختی کور کامپوزیتی ایجاد کردم. بعد برش داشتم و به جاهایی که نیاز داشت باز هم اضافه کردم و در نهایت از اکلوژن آفش کردم. ایشالا که بمونه و بتونه بعد از 18 سالگی درمان بهتری بگیره یا نهایتا ایمپلنت بشه.

چیزی که من رو خیلی خندوند سر این پسر این بود که مرتب زیر دستم می‌گفت: من یه گربه‌اممم! من خیلی شجاعم! بعدا که از مامانش پرس‌وجو کردم فهمیدم که بچه عشق گربه است و براش نمی‌خرن و فکر می‌کنه خیلی گربه خفنه!


مردِ برزنجیر- مرد میان‌سال حقیقتا خیلییی درشت‌هیکل بود. جوری‌که پذیرش و دستیارهای کلینیک با نگرانی به یونیت قدیمی نگاه می‌کردن. صندلیم رو بالاترین حد ممکن تنظیم می‌کردم تا بتونم به دهانش دید داشته باشم. یک گرافی opgی ناواضح دستش گرفته بود و مرتب می‌گفت: من وقت ندارم. همه‌ی کارهام رو می‌خوام یکی انجام بده که بدونم طرف حسابم بعدا کیه؟! در درجه‌ی اول به دکتری که معاینه‌اش کرده بود و بعد به پذیرش و بعد به خودم لعنت فرستادم که چرا قبول کردی واسش کار کنی؟ کوچک‌ترین مشکلی ایجاد بشه، تو رو اعدام می‌کنه! همون اول کار گفت: من مشروب می‌خورم. به پوسیدگی‌های فراوان طوق دندون‌هاش نگاه کردم و گفتم: قابل حدسه. بخواین ترمیم کنم باید هم مصرفش رو کاهش بدین و هم روش مسواک زدنتون رو تغییر بدین.

بماند که توی این چهل روزی که درمانش رو شروع کردم، هر وقت بخواد بدون نوبت میاد و با قلدری نوبت می‌گیره از پذیرش که: دکترم چون هست باید واسم کار کنه و اونا هم گول ظاهرش رو می‌خورن و خیلی ازش حساب می‌برن و یه جوری با جابه‌جا کردن نوبتا جاش می‌دن؛ ولی خدایی سایر رفتارهاش مخصوصا با من خیلی محترمانه است. فردا آخرین‌باریه که میاد پیشم و بعد از سه تا اندو، یه پست و روکش، دو تا اکس و هفت تا ترمیم، آخرین دندونش رو هم سرویس می‌کنم.

احتمالا دلم براش تنگ بشه!


+این هم از این سری. می‌دونم به نسبت قبل کوتاه شد. 7-8 تا خاطره ی دیگه هم دارم ولی واقعا نمی‌رسم بنویسم. این پست رو بخاطر گلِ روی مانته‌نیا نوشتم. تا بعد بازم بیام و ادامه اش رو بنویسم... 




  • ۴۶۳

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٩)

  • ۱۳:۲۱

عطارد- کیانای سه سال و نیمه و مادرش، خواهر بزرگترش رو همراهی می کردن. مرحله ی اول عصب کشی دندون خواهرش رو انجام داده بودم که مادرشون خواست دندون های کیانا رو هم چک کنم و اگه کاری داره انجام بدم. با شک و تردید قبول کردم. معاینه اش کردم، تصمیم گرفتم اون روز فقط جلسه معارفه با وسایل باشه، بیش از حد ذوق داشت. هفته بعد اول خواهر کوچیکه رو خوابوندم و الله الله از این همه همکاری بچه؛ پالپوتومی و ترمیم دندونش سر جمع یک ربع طول کشید. خانوادش اومدن سر زدن و از آرومی طفل معصوم بیشتر از من تعجب کردن. خواستم جلسه بعدی دو سه هفته بعدی باشه که خسته نشه. هفته گذشته دوباره اومدن. حواسم به ماسک قرمزِ پر ستاره اش بود که مادرش گفت: بیچاره مون کرد از بس گفت کی میریم پیش خاله دندونم رو درست کنین؟ 

دستش رو گرفتم و روی یونیت خوابوندمش. گفتم: یادته وسایلمون رو؟ برخلاف جلسه قبل این بار بلبل زبون شده بود: آرررره! همشون خیلی باحالن! 

پوآر آب و هوا رو پاشوندم بهش، از ذوق جیغ زد و گفت: خدایا خیلی باحاله!! 

دیگه نتونستم تحمل کنم، دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و خووووب چلوندمش! پذیرش هم ازونور اومد و لپش رو کشید و رفت. بعد از بی حسی خندید و گفت: میدونم سوزن زدین ولی دردم نیومد! دومین و آخرین دندون خرابش رو پالپوتومی و روکش کردم. موقع چک کردن روکش اذیت شد و کمی مظلومانه گریه کرد. رفتم سراغ تکنیک جوراب. پامو آوردم بالا: ببین تو لباست توپ توپیه من جورابام فیل فیلیه! فیل های صورتی رو نگاه. گریه اش بند اومد. 

+ ولی خاله جون به کسی نگیا مسخرم می کنن! 

با وجود رول پنبه توی دهانش منظورش رو رسوند: مگه خنده داره؟ خیلیم قشنگه! چرا باید بخندن؟!

و اونجا بود که دوباره لپ هاشو چلوندم. آخرین ذخیره برچسب های جایزه ام رو بهش دادم و دست مامانش سپردمش. مادرش گفت: خانم دکتر می دونم کارش تموم شده، ولی اگه روزی دلش تنگ شد براتون، میشه بیارمش؟ 

کیلو کیلو قند تو دلم آب کردن: حتما بیارینش. حتما!


زهره- حالا بشنوین از آویسای تپل و خوشگلِ هفت ساله ای که بعد از کیانا اومد پیشم. گویا مسافر اون شهر بودن و عمه اش همراهش بود که به شدت لوس کرد بوده بچه رو. به خدا رسوند من رو. آخرش عمه خانوم بالای سرمون ایستاد و یه ریز قربون صدقه اش رفت تا به زور اجازه داد براش کار کنم. 


زمین- خوبه جلوی روی خودشون دستکش رو عوض میکنم و حواسم هست به جایی نخوره غیر دهانشون، ولی فکر نمی کردم وقتی انقدر حواسم هست و به همه تذکر می دم ماسک بزنین و بیاین و به محض اینکه معاینه شون می کنم یا کارشون تموم میشه میگم ماسک رو بدین بالا؛ اون آقای محترم جلسه ی دومی که برای ادامه درمانش میاد توی یه پلاستیک یه جفت دستکش ونیل شفاف باشه و بگه لطفا این رو دست کنین! البته که توضیح دادم دستکش هایی که من دست میکنم تمیزتر ونیل گل و گشادیه که برای من آورده ولی بهم برخورد واقعا!

یا وقتی که می خواستم دندون پسربچه ای رو معاینه کنم و مادرش گفت: دستکشون رو عوض کردین؟

خندیدم و گفتم: به نظرتون از دهن یکی دستم رو میکنم مستقیم تو دهن بچه شما؟ واسه خودتون هم بعد از پسرتون بخوام معاینه کنم عوض میکنم.

معذرت خواهی کرد و گفت: به خدا از کرونا می ترسیم.

اوج کار پسربچه بود که بعد از این مکالمه پرسید: آینه تون تمیزه؟ 

گفتم: بچه جون بله یه بار مصرفه!


مریخ- دختر جوون هم سن خواهرم بود، آخر وقت و با درد شدید اومد. واسش پالپکتومی اورژانس کردم تا دردش بخوابه و بعدا کامل کنم کار رو. یادمه با وجود سن کمش، کانال هاش بسته بود و با کلی کلنجار و سر حوصله بازشون کردم. دو هفته ای سراغش رو گرفتم و بچه های پذیرش گفتن نمی دونیم کدوم بیمار رو میگین و نیومد و یادم رفت. دیروز که داشتم دندون دیگه اش رو معاینه می کردم، پرسیدم دندون شش ات رو تازه اندو کردی؟  توضیح داد اول پیش خودتون اومدم، ولی بعد گفتن تا یک ماه دیگه نوبت نداریم و منم ادامه کارم رو رفتم جای دیگه. تازه بخاطر آوردم همون مریض گم شده است. اعتراف می کنم لجم گرفت که دکتر بعدی هلو برو تو گلو شده براش! ایش!!



مشتری- از وقتی که خانم جوون ( یکی تذکر داد چرا میگی زن و مرد! نمیگی خانم و آقا!) خوابید روی یونیت، تا وقتی که اجازه داد به دندونش دست بزنم، فکر کنم بیست دقیقه ای طول کشید، از بس دلش از همه پر بود و به همه دکترهای قبلیش فحش داد و استرس داشت. ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ دارویی مصرف نمی کنی؟ اول سر تکون داد و گفت: نه! ولی بعد مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه اومد حرف بزنه که گفتم: قرص اعصاب مصرف می کنی نه؟ خندید گفت: بله، دپاکین می خورم. 

توی دلم گفتم: درست حدس زدم. هوپ گاوت زایید. 

با توکل به خدا و ائمه و به بهترین نحوی که میشد ترمیمش رو انجام دادم ولی تا یک ساعت بعد صداش رو می شنیدم که داشت مخ دخترهای پذیرش رو می خورد و از خاطرات دندونپزشکیش حرف می زد! ( یه حسی بهم میگه بازم میاد توی خاطرات هوپ و بیماران!) 


زحل- قیافه این مرد رو یادم نیست که جرئیات بیشتر خاطره رو بگم، فقط یادمه هیکلی داشت واسه خودش ولی حین کار مرتب می گفت: خانم دکتر حرف بزن باهام! استرس دارم.

منم یکم حرف می زدم و توضیح می دادم، بعد حواسم پرت فایل و فِلر کانالهای دندونش میشد و ساکت میشدم باز!


اورانوس- فکرش رو بکن زن میانسال رو توی اولین و آخرین روزم توی یه کلینیک دیدم و آخرش دعوامون شد که بماند سرِ چی و ادامه کارش رو به دکتری که دوستم بود واگذار کردم. چند ماه بعد کلینیک دیگه ای بودم که گفتن معاینه دارین. چهره اش واسم آشنا بود تا اینکه دهان باز کرد و دندون هاشو دیدم و فهمیدم همون فرده. خداروشکر که با اون لباس و دم و دستگاه، کسی از دیگری قابل تشخیص نیست ولی صدام رو بم کردم و گفتم کار فلان دکتره من نمی تونم. قایمکی به دستیار کلینیک گفتم جریان رو. صدای جر و بحثش بعد از شنیدن تعرفه میومد و گویا رفت. البته انگار شک کرده بود به من و پرسیده بود دکتر هوپی ندارین؟ اون ها گفته بودن: نه! 

خب دروغ نگفتن دیگه هوپیان دارن!


نپتون- کاری ندارم به اینکه پسربچه به هیچ صراطی مستقیم نبود و اجازه نداد دست بهش بزنم ولی وقتی وارد شدم و سلام کردم بهش، رفتم سمت دستکش ها و به محض برگشتن سمتش گفت: پخخخخخخ و پرید توی دلم! و من ترسوترین دکتر جهان بودم و ترسیدم (مثلا!) .


سرس- یعنی زشت بود وقتی دختر جوون با موهای بلند و فِر پایینْ آلبالوییش وارد شد با ذوق گفتم: چه موهای قشنگی و بعد خواستم ازش جمعشون کنه تا خیس نشن؟ جلسه بعدی بافته بودشون. :-))


پلوتون- روکش بیمار همکارم ( اینجا بیماری که خوبه و همکاری میکنه منظورم نیست، یعنی بیماری که همکارم واسش قالبگیری کرده!) رو سمان کردم. بماند که چقدر حرص داد توی همون چند دقیقه، بعد پاشد اومد بالا سر بیمار بعدی که آقایی سی و اندی ساله مثل خودش بود و خندید: رفیقمه! بدون بی حسی واسش کار کنین. 

چیزی نگفتم. بعد از دقایقی دیدم واقعا وایساده و نمیره: کارتون تموم شد دیگه، لطفا بیرون باشین شما. 

سری بالا انداخت و گفت: میشه بمونم یاد بگیرم، دندونای بعدیش رو خودش عصب کشی کنم؟! 

گفتم: خیر. بیرون. ماسکتونم بزنین!



هائومیا- فکرش رو بکن بعد از دو شیفت کاری و کلی رانندگی با چشم های ژاپنی طور، ساعت یک ربع به یازده شب وارد خونه شدم و افتادم دم خونه به تمیز و ضدعفونی کردن وسایلم و تو فکر این بودم چی واسه شام بخورم و زود غش کنم که پدرجان پرسید: هوپ زن فلانی رفته بهمان جا ایمپلنت کردن و اونطور شده، یعنی چرا؟ 

داشتم توضیح می دادم که گفت: صبر کن صبر کن با خودش صحبت کن و قبل از اینکه بتونم مخالفت کنم که الان دیروقته و خسته ام، گوشی پدرجان دم گوشم بود و بیست دقیقه بعدی رو به آروم و متقاعد کردن زن دوستش گذروندم که: بابا پیش متخصص معروف کار کردی، خیلی بیشتر و بهتر از دکتر قدیمی شهرتون که سی سال قبل فارغ التحصیل شده، میدونه و دوباره این سیکل تکرار می شد و بالاخره راضی به خداحافظی شد. چشم غره های مادرجان به پدرجان دیدنی بود!


ماکی ماکی- به دستیارم گفتم عکس با زاویه دیستالی بگیر. تلفن همون موقع تماس گرفت. عجله داشتم، خودم گرافی رو تنظیم و عکس گرفتم. وارد اتاق شدم و به بیمار گفتم: گرافی کو تا بدم ظاهرش کنه؟

-انداختمش!

+کجا؟

-تو سطل آشغال!

+ اون وقت چرا؟

-نمی دونم! 

+ :-/ 


اریس- دخترِ چشم قشنگ، هم سن خودم بود. طرح درمانش رو توضیح دادم و گفت: مطمئنین دیگه دندون خراب ندارم؟ عجله دارم!

 +باید گرافی بایت وینگ هم بگیرم، دو تا از دندونات مشکوکن. چرا عجله داری؟

-می خوام باردار شم. شوهرم هی غر می زنه میگه کِی کار دندونات تموم میشه پس؟!

خندیدم: اگر انقد عجله دارین باردار شو. اون دو تا مشکوک ها نهایتا در حد مینا پوسیده شده، چیزی نمیشه تو ٩ ماه.


توئیت هفته: امروز یه مریضم اومد مطب کارش رو انجام دادم رفت. (ببخشید به دلیل حفظ اسرار بیمار چیز بیشتری نمی‌تونم بگم)

#پسرک



  • ۶۰۲

تو تنهاییات،تو تنهاییام/ خودت با خودت، خودم با خدام

  • ۱۱:۳۵

یه روزی میگفتم: من باشم، تو باشی، ایضاً هات چاکلت هم باشد.

الان کاری به آیسد موکایی که برام درست کردی و در  کمال تعجب خوشم اومد ندارم؛ ولی فکرشم نمی کردم من، دختری که به زور سالی یه فنجون چایی میخورد و تنها نوشیدنی کافئین داری که دوست داشت نهایتا هات چاکلت بود، بعد از طرحش به قدری خمار چایی بشه که روزی توی خونه خودش، پاشه برای دم کردن چایی هل دار. 

آدم ها به صورت ترسناک و دلنشینی تغییر می کنن. 


پی نوشت ضروری (برای جلوگیری از ذوق زدگی شما دلبندان) : خونه مجردی برای بخشی از روزهای هفته، نه خونه بخت! 

پی نوشت بعدی: مثل اینکه یه سری جور دیگه ای ذوق کردن! لا اله الا الله! 


عنوان: سادس از امیرعباس گلاب

  • ۱۵۰

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٨)

  • ۱۲:۴۸

سامسونگ_ اولین چیزی که موقع دیدن مرد به ذهنت می رسید این بود که: چقدر مشکیه! چقدر پشمالوعه! ریش بلند و مشکی، موهای مشکی انبوه! خوابید روی یونیت و گفت دندونم عصبی شده. خندیدم و گفتم درد دارین یعنی؟ تایید کرد.

معاینه اش کردم و متوجه شدم دفعه اولیه که اومده دندونپزشکی؛ گفتم: دندون شماره چهارت عصب کشی نیاز داره. برخلاف همیشه که اول عکس می گیرم و دندون رو بررسی می کنم و بعد بیمار رو قبول میکنم، چون به نظر خودم دندون ٤ دندون خوبیه بی حسی رو زدم و گفتم برو عکس بگیر بیا. عکس اول رو گرفتن و کن کات شد و چیزی پیدا نبود. گویا سرش رو تکون داده بود. رفتم داخل اتاق گرافی که متوجه شدم سر مرد گیج میره و داره فینت (غش) می کنه. به دستیار گفتم برو آب قند آماده کن، من حواسم هست و تنها شدم با مریض که یکدفعه شروع کرد به لرزیدن و سرش کج شد. ترسیدم تشنج کنه، کمک مردونه برای کنترل بدنش نیاز داشتم، جیغ زدم آقای دکتررررر بیاین کمک! همکارم اومد و خداروشکر لرزیدن مرد تموم شده بود و به هوش اومده بود. دوتایی زیر بغلش رو گرفتیم و روی یونیت خوابوندیمش. پرستار کلینیک اومد، نبض و فشار مرد رو گرفت، خوب بود. مرد فقط میگفت: دندونم خیلی درد میکنه از درد اون اینطوری شدم. 

پرسیدم: بار اولیه دندونپزشکی میای و بیحسی میزنن برات؟

گفت: بله! 

پرستار خندید: پس واسه همون اینطوری شدی. همه چی طبیعیه ولی خانم دکتر به نظرم امروز واسش کار نکنین. چون حس ضعف داری بیا تا برات یه سرم بزنم.


سونی اریکسون_ دفعه اولی که بچه های کوچیک زیر ٦ سال میان پیشم، اگر کار اورژانس نداشته باشن، با ترمیم ساده یا فلوراید تراپی و معرفی وسایل شروع به کار میکنم تا اعتماد ایجاد بشه. فاطمه کوچولوی خوش زبون ٥ ساله هم ازین دسته بود که جلسه اول یه ترمیم ساده براش انجام دادم تا بتونم جلسه بعد دندون دیگه اش رو پالپوتومی و روکش کنم. موقع چک کردن اس اس کراون اکثرا بچه ها خسته میشن، فشاری که به فکشون میاریم اذیتشون میکنه و گریه می کنن. فاطمه ی ناز هم برخلاف جلسه پیش اون روز از اول هی گریه می کرد و میگفت: دیگه تحمل ندارم کی تموم میشه؟ و دل من رو ریش می کرد. بالاخره روکشش رو چسبوندم و مرخصش کردم. دهانش رو شست و به اصرار پدر محترمش اومد و ازم برای اون ناآرومی کردنش معذرت خواهی کرد. عزیزززززم


نوکیا_ واقعا نمی دونم چرا مرداد ماهم انقدر پر بود از حوادث پشت سر هم کاری؟ گل سرسبدشون هم وقتی بود که زن با استرس دراز کشید و گفت: من قرص اعصاب میخورما. همه دندونام هم درد میکنه.

پیش خودم گفتم: خدا به خیر بگذرونه؛ که نگذروند!! کلا واسه اینطور مریضاست که اکثر حوادث غیرمترقبه اتفاق میوفته.

دندون تک کانال پنج بالاش نیاز به اندو داشت. آخرهای کار بودم که گفتم بذار یکم با هیپوکلریت (همون وایتکس ولی رقیق شده) هم شستشو بدم خیالم راحت بشه و کارش رو تموم کنم که گویا سوزن توی کانال دندون لاک (قفل) شده بود و من متوجه نشدم و خیلی خیلی کم هیپو از ته ریشه رد شد. زن یک دفعه همه چیز رو کنار زد و نشست و از درد نالید و گفت: اصلا نمیخوام کار کنی واسم، میخوام برممممم.

هرطوری بود خوابوندمش و به دندونش نگاه کردم. خدای من... دندونی که آماده برای اتمام کار بود، الان قل قل خون ازش میزد بالا. شوکه شده بودم. چی شد الان؟! پرفوره نکردم که؟ نکنه حادثه هیپو رخ داد؟ پس چرا صورتش متورم نشد؟ اینکه چطور بیمار رو منیج کردم و بعد با استرس با چندین اندودنتیست حرف زدم که چرا اینطوری شد و چه خاکی بر سر بریزم از حوصله شما خارجه ولی از استرسش چند روز نشستم تو خونه و سرکار نرفتم!!


آیفون_ این که میگن توی این روزها که همه ماسک میزنن عاشق نشین راست گفتن ها! از شوخی بگذریم مادرِ فرهاد کوچولو، سه جلسه برای دندون های پسرش اومد و من تصور دیگه ای از چهرش داشتم تا اینکه سری آخر ماسکش رو برداشت تا دندون های خودش رو معاینه کنم و دیدم مادر از نظر اسکلت بندی صورت کلاس توعه ( فک پایین عقب رفته یا فک بالای جلو اومده) و اطراف دهانش شواهد سوختگی و جای اسکار وجود داره. 


هوآوی_ زن بیمار قدیمیم بود و حتی اخیرا دندونی براش ترمیم کرده بودم. دختربچه اش هم از خوبان روزگار بود که عاشق این هستم براشون کار کنم انقدر که همکاری میکنن. مادر گفت: دهانش چند وقتیه بوی بد گرفته. میخواد بره مدرسه دیگه مجبورش کردم که بیاد دندونپزشکی. از کرونا میترسه نمیاد!

خندیدم گفتم: باریکلا از خودتون بیشتر رعایت میکنه.

لبخند دخترک معلوم نبود زیر ماسک ولی چشم هاش خندید! معاینه اش کرد و دیدم دندون شیری روکش دارش لق شده و بوی بد از همونه. براش سریع خارج کردم و گفتم: می تونی ماسکتو بزنی!


موتورولا_ داداشم پریده نصفه شبی تو اتاقم. قلبم اومد تو دهنم. گفتم: چی شده؟! 

با رنگ و روی پریده گفت: واااای دندونم لبش پریده. چیکار کنم؟ 

وقتی سکته رو رد کردم و قلبم آروم گرفت، دندونش رو دیدم. گفتم مهم نیست جای تخمه هاییه که شکستی. یه دکتر خوب برات پیدا می کنم بری پیشش.

گفت: یعنی به درد درست کردن یه دندونم نمیخوری؟

گفتم: فراموش نکن گفتم دیگه دست به دندونات نمیزنم!

به زور راضی شد بره بخوابه :-|


توئیت پسرک: موقع کار بعضی حرفایی که می‌خوام مریضم نفهمه رو به دوتراکی میگم به منشیم، متاسفانه مریض امروزمون کال دروگو بود و به ** رفتیم.


توئیت زِ: امروز بچه گفت برام یه «سرزمین دندون‌ها» بکش. حقیقتا بی‌سلیقه‌ایم که به سرزمین دندون‌ها میگیم دهان.


  • ۶۱۹

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٧)

  • ۱۳:۱۲

آی- لذت بخش تر از اینکه وقتی زن بعد از دو هفته برای پالیش کامپوزیت ونیرهای زیباییش اومد، دیگه هنگام خنده جلوی دهانش رو نمی گرفت و بی دغدغه می خندید هم مگه هست؟!

چهره اش کاملا ازین رو به اون رو شد. میگفت شوهرم میگه عالی شدی ولی این کارا رو باید خونه بابات میکردی، منم جواب دادم: نصف پولشو خودم دادم، ایششش!


تو آی- کیا دخترِ خوشگلِ انگشتر قشنگ رو یادشونه؟ بعد از ده ماه اومد با این شکایت که از کنار ترمیمی که برای من انجام دادین، نخ رد نمیشه، نخ دندون رو برداشتم و یادش دادم که به راحتی هم رد میشه. گفت: وای ده ماهه اینجا رو نخ نکشیدم.

گفتم: خب دختر خوب! وقتی دیدی رد نمیشه هفته بعدش میومدی نه تقریبا یه سال بعد.

داشت میگفت خانوم دکتر شرایط زندگیم بهم ریخت و حواسم پرت شد... که یهو چشمم به انگشت خالی از انگشترش خورد و دلم مچاله شد...


تیری آی- تیپ و چشم های درشت و مژه های اکستنشن شده زن جوون سی و یکی دو ساله خیلی تو چشم بود. بهش اومده بود. به روش آوردم، ذوق کرد و بعد یهو انگار غم عالم ریخته شده باشه تو دلش، با غم ماسکش رو داد پایین و با کمی تقلا بریج لق شده ی قدامیش رو درآورد: چند سال پیش تصادف کردم و دندونم لق شد و افتاد، مجبور شدم بریج کنم. میشه بچسبونین برام؟

زیر بار سمان روکش و بریج دکترای دیگه نمیرم چون ممکنه دردسر بشه برام؛ ولی وقتی چشم هاش پر اشک شد که: میخوام ازدواج کنم و اینطوری خیلی زشت میشم، گفتم باشه. سمان کردم و کلی دلداریش دادم روکش هاش طبیعیه و تابلو نیست و بعدا که جشنت رد شد بیا درمان اساسی کن با ایمپلنت.


آی وی- کانال های دندون شماره ششِ مرد جوان بازو تتویی، به قدری کلسیفیه و بسته بود که فایل ده نیمه های کانال شکست. نفسم رو حبس کردم و با تقلا مسیر رو باز کردم و فایل بای پس شد ولی متاسفانه خونریزی کانال های دیگه بند نیومد و خشک نشد و مجبور شدم پانسمان کنم برای جلسه دوم، که مرد گفت مسافره به تهران و دیگه نمیاد به این شهر!! 

در لحظه لحظه ای که نامه ارجاع به دندونپزشک بعدی رو برای ادامه کار می نوشتم، حرص داشتم ازین که انقدر برای این دندون زحمت کشیدم و برای دندونپزشک بعدی هلو برو تو گلو شده!


وی- دخترک ماخوذ به حیا و درشت هیکل از جزوه و کتاب هایی که همیشه قبل از شروع شدن سانس ورزش دستش می گرفت، مشخص بود که هنوز دبیرستانیه. بالاخره بعد از چند ماه دلش رو به دریا زد و ازم پرسید: شما دندونپزشک هستین دیگه؟ - بله عزیزم! - دندون چند ساله است؟ کسی بخواد دندون بخونه باید چه خصوصیاتی داشته باشه؟

منم گفتم: شیش ساله است. باید بی رحم باشی، از خون ریختن خوشت بیاد! کار دستت خوب باشه، حوصله و اعصاب پولادین داشته باشی و ...

خندید گفت: حوصله ام نمیکشه پس!


وی آی- زن رو چند ماه قبل وقتی همراه پسرش بود، دیده بودم و صورت با لکه های خاکستری وسیعش به چشمم اومده بود. این بار برای خودش اومد. به نظرم لکه های صورتش کمرنگ تر شده بودن. توی شرح حالش گفت که لوسمی داشته و شیمی درمانی شده. بافت های دهانش زخم و ملتهب بودن بخاطر اثرات شیمی درمانی. با چه استرس و وسواسی قالب گیری کردم از دندونش، نهایت تلاشم این بود به لثه هاش نخورم و التهابشون رو تشدید نکنم. خیلی گناهی بود. :-(


وی تو آی- وارد کلینیک شدم و هُرم گرما توی صورتم خورد. مثل اینکه کولر خراب شده بود و منتظر تعمیرکار بودن. شر شر توی اون لباس ها عرق می ریختم و دستیارم پنکه رو جلوی روم تنظیم می کرد که صدای تعمیرکار از دریچه کولر شنیده شد: آبو بزنین! حالا موتور رو بزنین! 

موتور رو زد. انگار که طوفان راه افتاده باشه، از دریچه های کولر خاک بیرون زد و سرتا پای ما و زمین و یونیت با خاک یکسان شد. شروع به سرفه کردم. گوش هام میسوخت. اصرار داشتن شیفت رو کنسل نکنم ولی وقتی دیدم دستیار روی یونیت دستمال کشید و گِل شد، گفتم کار نمیکنم کنسل کنین و با سرفه شدید لباسم رو عوض کردم و برگشتم.


+ این سری خیلی کوتاه شد خاطرات، دو سه روز نوشتن رو به تعویق انداختم ولی قحطی ماجرا پیش اومده بود انگار. دوست نداشتم باز هم صبر کنم. نوشتمشون. این بار عفو بفرمایین! 


  • ۵۱۶
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ . . . ۹ ۱۰ ۱۱
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan