- سه شنبه ۱۵ تیر ۹۵
- ۰۳:۱۷
یک دفعه موضوعش پیش اومد، داشتیم بازی های والیبال رو نگاه می کردیم و طبق معمول حواسمون بیشتر به بازیکن ها بود تا خود بازی!! نگاهمون به بازوهای زایتسف* افتاد... خالکوبی سبزرنگی کل بازوش رو پر کرده بود و روی اون خطوط مشکی جدیدی دیده میشد...
خواهری: میگم خالکوبی چیز جالبیه ها...
من: کجاش جالبه؟ درک نمیکنم چجوری دردش رو تحمل میکنن و بعد دستشون رو انقدر زشت میکنن!
- ولی به نظر من کوچیکش پشت گردن، ساق پا یا روی مچ دست خوشگله خیلی.
کمی فکر کردم: فقط یه پروانه کوچیک پشت کتف چپ... اوووم... خیلی هیجان انگیزه... ولی با یه برچسب آدامس خرسی هم کارم راه میوفته یا با حنای تزئینی!
- بی سلیقه! فکرش رو بکن ازدواج که کردم ، میخوام اسم شوهرم رو دور انگشت حلقه ام خالکوبی کنم...
با قیافه ی پوکر فیس: بعد اگه خدای نکرده نساختین با هم چی؟
- میرم با خالکوبی روش خط خطی میکنم...
من خیره به دوربین :|
پ.ن1: جالبه دیشب پس از دیدن خالکوبی بارکد روی گردن، میلاد و حامد** جو زده شده و عجیب دلم شبیهش رو خواسته!
پ.ن 2: بالاخره بعد از تقریبا یک هفته رمان بربادرفته رو تموم کردم، الان من دلم رت باتلر خواسته، باید چیکار کنم؟ :|
پ.ن3: یکی بیاد من رو بشونه سر مقاله های پروپوزالم، خیلی عقب افتادم و میلی به خوندشون ندارم :|
پ.ن 4: دوست دارم رمان "شوهر آهو خانم" ام رو از عمه جانم بگیرم، قبل از عید وقتی با ذوق رمان جدیدم رو نشونش دادم، در حالیکه 30 صفحه بیشتر ازش نخونده بودم، ازم گرفتش و یک دفعه همه دخترعمه ها و عمه ها با هم گفتن لازم نیست تو این رمان رو الان بخونی، اعصابت به هم میریزه :|
پ.ن5: ماهی سیاه کوچولومون، دو هفته پیش مرده بوده و من تازه دیروز تنگ خالی اش رو دیدم... دلم براش تنگ شده...
پ.ن6: پیش به سوی آخرین سحری امسال... خدایا یعنی سال دیگه ماه رمضون چه حالی دارم؟ میشه حال بهتری باشه؟ :)
* بازیکن تیم ملی ایتالیا
** فیلم بارکد
- ۳۴۲