- جمعه ۲۴ شهریور ۹۶
- ۱۱:۴۳
و در آخر پایان نامه ام رو تقدیم میکنم به:
خدایی که آفرید،
جهان را، انسان را، عقل را، علم را، معرفت را، عشق را.
و به کسانی که عشقشان را در وجودم دمید،
مهربان خانواده ام.
بله دوستان! بالاخره شاخ غول رو شکستم! حس رهایی که الان دارم قابل توصیف نیست. روزهای آخر به قدری استرس داشتم که با کوچکترین حرفی بهم می ریختم، با داداشم که نمی تونست بیاد و یکی از بلاگرا که خودش میدونه کیه، جر و بحث کردم و سر اینکه فلانی و فلانی نمی تونن بیان دفاعم نشستم جلوی مامانم کلی اشک ریختم! ولی خداروشکر بالاخره تموم شد. هرچند غول های مراحل فارغ التحصیلی، گرفتن نظام پزشکی و انتخاب محل طرح، تازه نفس وایسادن و من رو به مبارزه می طلبن ولی آسیاب به نوبت؛ همشون رو زخمی می کنم!
خداروشکر همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت، استادهام اعتراف کردن که پایان نامه ی خوبی ارائه دادم و اون ها نقش خاصی رو ایفا نکردن و همه ی بارش روی دوش خودم بوده. داورهام نشسته بودن سر جلسه و با سوالات از استاد مشاورم، اطلاعات عمومیشون رو بالا می بردن و فقط تونستن یک ایراد از کارم بگیرن که البته اعتراضشون وارد نیست! وقتی استاد راهنمای عزیزم گفت با درجه ممتاز قبول شدم و شروع کردم به خوندن سوگندنامه، بغض توی صدام شنیدنی بود. همش به فکر توصیه ی فریبا بودم و سعی می کردم نفس عمیق بکشم و سرم رو بالا بگیرم ولی نمیشد. با هر سختی که بود قسم خوردم و رسما دندانپزشک شدم...
+ خدا جونم! خودت کمکم کن به قسمی که خوردم، پایبند بمونم.
++ مادرشوهرم، عکسم رو گذاشته پروفایلش! عمه کوچیکه هم توی اینستا پست گذاشته و کلی قربون صدقه ام رفته! چقدر ذوق کرده باشم خوبه؟!
++ قول داده بودم دفاع کنم بیان رو چراغون کنم! ستاره هایی که توی پنلتون روشن شده رو، به عنوان چراغونی قبول می کنین؟!
- ۱۳۹۹