هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (١٣)

  • ۲۰:۰۷

I) پیرزن با داماد و عروسش وارد شد. از لباس محلی که پوشیده بود و همین طور لهجه اش متوجه شدم که مال دیارهای اطرافه. گویا اباتمنتِ ایمپلنتش افتاده بود و چون دسترسی به دکترش نداشت و بعد از چند ماه اومده بود، روی فیکسچرش کامل با بافت پوشیده شده بود، از طرفی فک بالاش دنچر کامل بود و زخم شده بود. حالا من هر چقدر با زبون ساده توضیح می دادم که فک پایینت رو خود دکترت باید واست درست کنه من دست نمی زنم و فک بالات رو هم باید این کارو بکنی، اون کارو بکنی، فلان دهان شویه رو استفاده بکنی؛ گوش نمی داد، کلافه بود. به عروسش گفتم: فارسی متوجه میشن؟ 

-بله ولی چون فکر میکنن شما متوجه منظورشون نمیشین بی قراری میکنن

آخر زنگ زدن به جراحی که واسشون ایمپلنت گذاشته بود و قرار شد فرداش اورژانسی بیاد واسه ی پیرزن کارش رو انجام بده. من هم ده باری روند درمانی فک بالا و پایین رو آروم و شمرده توضیح داده بودم که فکر می کنم بالاخره پذیرفت و راضی شد و رفت!


II) دهان مرد میان سال که به نظر بازنشسته آموزش پرورش بود، رو معاینه کردم و طرح درمان تک تک دندونهای مشکل دارش رو توضیح دادم. بعد جرم گیری کردم. یه ریشه کوچیک مونده بود براش کشیدم و گفتم تموم شد می تونین برین

خوابیده بود روی یونیت و پا نمیشد

-بله؟

-راستش من یه کامنتی در مورد فلان دندونم ازتون میخواستم.

یه لحظه یاد وبلاگ نویسی افتادم!

 -بفرمایین.

-اون دندونم بود که گفتین فلانه ها، اگه بهمانش کنم بهتر نمیشه؟

...

از اول شروع به گفتن کردم. دو سه باری هم با حوصله برای این مرد، توضیح دادم. دهانم کف کرده بود که راضی شد و رفت


III) زن رو روی یونیت خوابونده بودم و داشتم به عکسش نگاه می کردم تا شکل کانال دندونش رو دقیق متوجه بشم که مردی مو سپید اومد بالای سرمون و بعد از کلی خوش و بش و خسته نباشید گفت: حواستون به عزیزِ من باشه ها

خنده ام گرفت: چشم

به زن گفتم: حاج آقا خیلی حواسشون بهتونه

جلسه بعد هم همین حرف ها رو اومد زد و رفت توی اتاق انتظار. البته با وجود اینکه حواسم خیلی بهش بود، یکی از کانال ها یکم اُوِر کار شد که اعصابم رو تا آخر شب بهم ریخت. بازم از استرس ها و اعصاب خردیهای اندو براتون میگم. :-/


IV) یک سری از افراد هستن (حتی لا به لای شماها که اینجا رو میخونین) که برای چندین سال دندون هاشون رو ول می کنن به امون خدا و نادیده شون می گیرن. بعد یک روز می زنه به سرشون و میرن دندونپزشکی و میگن می خوام همه دندونام درست بشه. پسرِ جوون از جمله این افراد بود که وقتی دهانش رو زیر دست دکتر کناری باز کرد، می شنیدم که دکتر تک تک دندون هاش رو با تعجب معاینه می کنه و طرح درمان پیشنهاد میده. حتی یک بار اومد و دو تا از دندون هاش رو هم من ترمیم کردم. رفت و نیم ساعت بعد زنگ زد که ترمیمم ریخته. با تعجب که امکان نداره گفتیم سریع بیا درستش کنیم. معاینه کردم دیدم دندونی که نیم ساعت پیش بهش گفتم باید بکشی رو میگه ریخته! واقعا لزوم پر کردن پرونده برای همچین وقتاییه تا نشون بدی کدوم دندون رو دست زدی، کدوم رو نه.


V) یکی دو بار اومدم غر بزنم که این دکتر جدیدی که جای من رفته شهر طرحی دیوانه ام کرده با سوال های زیادش، بعد هی زدم توی سر خودم تو هم الان که توی کلینیک کار میکنی از دکتر فلانی خیلی سوال می پرسی، بعد ساکت میشم دیگه غر نمیزنمراستی گفته بودم یه پیرمرده رفته بوده پیش خانوم نون و اصرار که روز آخر خانم دکتر با چشم گریون رفت، اون اینجا رو خیلی دوست داشت. من شوهر خوب واسش سراغ دارم که بیاد موندگار بشه اینجا و مطب بزنه؟!


VI) مرد اصرار داشت که دندون های قدامیش روکش یا کامپوزیت ونیر بشه. بهش گفتم با توجه به اینکه دندون های بالا و پایینت نوک به نوک و خیلی نامرتبن، فقط ارتودنسی و حتی ممکنه ارتوسرجری مشکلش رو حل کنه. حس کردم قانع نشده. به خانم دکتر کناری ام که هم سن مادرجان شکوه و خیلی باتجربس ارجاعش دادم. با تردید نگاهم کرد: شما دانشجویی؟

-نه فارغ التحصیل شدم.

-یعنی الان برای کارورزیت اینجا کار میکنی؟

-نه آقای محترم من چند ساله درسم تموم شده.

-آهان!


VII) زن میان سال با درد شدید آخرای ساعت کاری اومد که از دیشب تا حالا از درد خوابم نبرده. به عکس دندون عقل پوسیده اش نگاه کردم و گفتم باید بخوابی بکشم برات. دستیار ازون ور گفت: نه فردا بیاین آقای دکتر فلانی بکشن. جراحمون هستن

-خانم فلانی می تونم بکشم کاری نداره.

خوابید و سریع واسش کشیدم و دندون رو توی دستم گرفتم: ببین کامل خارج شد.

دستیار اومد جلو و با تعجب گفت: درومد؟

-بله عمده کارم توی شهر طرحی کشیدن بود مثل اینکه!


VIII) کار کردن توی شهر خودت این مسئله رو داره که وقتی فامیلت رو می پرسن، اکثر اوقات میگن: شما با فلانی که توی بهمان خیابونه نسبتی داری؟ 

پیرمرد تا جواب بله ام رو شنید، خوشحال شد: پس باید فلانی رو هم بشناسی.

-نه والا!

-اقای بهمانی چی؟

-فکر نمیکنم شاید مادربزرگم بشناسن.

-پس مادربزرگتون حتما بابای من رو میشناسن. رفت و امد داشتن.

-احتمالا.

+خانم دکتر عکسشون اومد

خداروشکر که عکس اومد وگرنه تا کل شجره نامه خانوادگیم رو نمی گفتم، ول نمی کرد!


IX) زن شصت و خرده ای ساله بود. ازون زن های مسنی که خوشبختانه به خودشون به شدت می رسن . چند واحد ایمپلنت توی دهانش بود و راهنماییش کردم دندون لترالش (شماره ٢) رو هم ایمپلنت کنه به جای مریلند بریج. دو تا از دندون هاش رو ترمیم کامپوزیت کردم. خوشحال شد که برخلاف حرفی که بهش زده بودن به عصب نرسیدن. آخرهای کارش بود که موبایلش زنگ خورد: عروسمه.

جواب داد: دندونپزشکیم بهت زنگ میزنم.

گوشی اش رو قطع کرد: هر وقت بهم زنگ می زنه یا ازم پول می خواد یا میگه ماااامان بچه ام رو نگه دارین من یه دو ساعت کار دارم.

من و دستیار به هم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده.

  • ۳۲۸
آبان ...
حواستون به عزیز من باشه ها
هوپ این جور ادم ها را که مبینم دلم می خواهد دستشون بزنم ببینم واقعی ان یا نه 
خوش به حال خانم ها شون ...
ببین من هم چقدر تعجب کردم که پرسیدم توی خونه هم انقدر هواتون رو دارن؟ 
که زن لبخند زد و دستیارم گفت همچین کسایی توی خونه بهتر هم هستن!
حامد سپهر
از اون عشقهای قدیمی دیگه گیر نمیادها:)
کار تو شهر خودتون هم کم دردسر نداره همه انتظار دارن
آره دوست داشتنی بود علاقه ی مرد به زنش
خیلی دردسرش بیشتره، هنوز به شرایط جدید عادت نکردم.
ممبر
چقدر عجیب و جالب!!! :))
چی؟
حمید آبان
قصه آدم ها
قصه هایی گاه آبی و روشن
گاه خاکستری و تیره
قصه آدم ها پر است از اسرار زندگی
اسراری به ظاهر کوچک و بی اهمیت
اما پر از درس و تجربه...

- ممنون که برای نوشتن این آیتم وقت میگذارید :)
فکر کنم شما بیشتر از بقیه ازین ماجراها درس می گیرین :-)
ممنون که میخونین
دکتر یونس
: حواستون به عزیز من باشه؟! 
- وااا. عزیزِ توئه! خودت حواسش بهت باشه.. 
احیانا همسر دومش نبود؟! برای خر کردن طرف و در شروع رابطه گویا جملات اینطکی و این حجم از لوس بازی و احساسات نمایشی کار برد داره!
شما اون ریگی و نجفی رو مد نظر داشته باش.. :)
خب آخه زیر دست من بود من باید حواسم بهش می بود دکتر جان! 
نه بابا توی سن و سال هم بودن. کلا مرده خیلی مهربون بود، واسه خودشم دندون ترمیم کردم. 
یعنی میگی عشق وجود نداره؟ 🤔😁
شارمین امیریان
سلااام.

VI) انگار خود مردم هم عادت کرده ن پیرمردها و پیرزنها براشون کار کنند😂 بعد ما هی میگیم چرا این پیرها از میزهاشون دل نمیکنند. 

VIII) من در این شرایط همیشه انکار می کنم! اونام گاهی با نگاهشون بهم میگن: آره جون خودت! ولی بهتر از اینه که هی سوال بپرسن. ^_^
سلام عزیزم
- مردم خیلی سخت به افراد جوون اعتماد میکنن. وقتایی که دکتر باتجربه باهام هم شیفت باشه، درسته از تجربیاتش استفاده میکنم ولی این مشکلاتم داره! 
-منم تصمیم گرفتم انکار کنم دیگه! چندمین نفری بود که این سوالو ازم پرسید!
گندم بانو
موقع‌هایی که بهت میگن فلانی رو میشناسی یا نه، راحت بگو نه! :)

بیا و برگرد شهر طرحی با اون شوهر خوب ازدواج کن، بذار ما خاطرات خندا‌دار بخونیم! ^__* :))))
بهترین کار همینه والا :-))))
نمیدونم چرا خاطرات اینجا انقدر کم و غیرخنده داره :-(( 
گندم بانو
خندادار چیه من نوشتم؟!! :))))))))))
فک کنم وقتی خیلی خنده دار بشه میگیم: خندادار! :-)))
دکتر یونس

عشق کیلویی چند؟! :))

هزار و پونصد :-/
x

از اون قسمت که به مریض واسه کشیدن دندون گفت فردا بیاین جراحمون هست لجم گرفت :/ 

چجوری یه دستیار به خودش اجازه میده دراین مورد دخالت کنه؟

ببین من چه حالی داشتم!
حکایت همون منشی هاییه که میگن از دکترا بیشتر رو دارن
x

هوپ از منم زیاد می پرسن با فلانی و فلانی نسبت داری ؟ جواب من :نه.  ازاین فامیل (فامیلی من) زیاد هست . 

تازه شانستون گفته مریض هاتون نصف بیشتر وقت دهنشون پره نمیتونن حرف بزن ! :)) 

پوست ماها رو کندن از بس سوال می پرسن: چندساله کار می کنی ؟! حقوقت چقدره؟ راضی هستی از کارت؟ چند سالته ؟ چرا ازدواج نکردی؟ خونتون کجاست ؟!

مدیونی فکر کنی حتی یه دونه از سوالاشونم جواب میدم:))) صرفا از سوالاتشون استفاده می کنم سر به سرشون بذارن. 

یکی از اقایون که کارمند بانکه و چهل و خرده ای سنشه چند وقت پیش برگشته میگه چقدر حقوق میگییری؟ با مکث و یه ته لبخند گفتم حقوق یه مساله ی شخصیه! همونقدر که شما میگیری! گفت یعنی سه و نیم میگیری؟

من : شما سه ونیم میگیری؟

ایشون: اره 

من: خب شما سابقه کارت بیشتر از منه انقدرمیگیری:))

واسم درس شد که یه نه بگم و ٩ ماه... :-)))))
آره واقعا خیلی اپشن خوبیه، هرچند یک سری با همون دم و دستگاه مرتب حرف میزنن! 
شما خیلی کارتون با مریض طول میکشه، درجه صمیمیتتون بیشتر میشه واسه همین این سوالا رو میپرسن. منم نمیذارم کسی انقد کنکاش کنه تو زندگیم!
خیلی خرب گفتی بهش :-)))
ربولی حسن کور

سلام

توی ولایت ما فامیل ما خیلی کمه ولی توی یکی دو تا از روستاهای اطراف خیلی زیاد.

خیلی از بیمارها وقتی مهرمو می بینن فورا میپرسن اهل فلان جایی؟

خدائی دیگه توی دلم فحششون میدم!

سلام
منم فامیلم خاصه تقریبا واسه همین هی میپرسن فلانی رو میشناسی؟ منم تصمیم گرفتم اشنایی ندم دیگه بگم نمیشناسم :-)))
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan