- پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸
- ۲۲:۵۹
مثل دیوونه های احساساتی وقتی استوری و پست های دوستای پزشکم رو می بینم، می زنم زیر گریه و میرم بهشون التماس می کنم اول از همه مراقب خودشون باشن. از تک تکشون قول می گیرم بعد از تموم شدن این بحران، همو ببینیم. یک نفرشون گفت: این بحران کی تموم میشه؟ بعد از اتمامش کی زنده است کی مرده؟
اون یکی دوستم پیام داده و از دندون شکسته و آبسه ناله می کنه. عکس دهانش رو دیدم و توصیه های لازم رو کردم و بهش گفتم اگه اوضاع آبسه ات بدتر شد برو فلان جا، دندونپزشک آنکال داره. میگه از دردش کلافه هم بشم از خونه بیرون نمیرم؛ اگه مریض بشم بمیرم، بچه ام بی مادر میشه و من دوباره اشکم سرازیر میشه و سعی می کنم آرومش کنم و می گم نهایتا اگه دندونت کشیدنی بشه جاشو با ایمپلنت پر می کنی.
بعد از سه هفته قرنطینه محض، برای کار اورژانسیِ یه مریض نوجوان رفتم و با ماسک ffp2 و عینک و شیلد محافظ و آستین یک بار مصرف کارش رو انجام دادم و گفتم بقیه اش بمونه واسه بعد از حل این وضع. پدرش گفت: کی؟ اول اردیبهشت؟ گفتم: معلوم نیست. به محض رسیدن تو خونه ماشین رو ضدعفونی کردم و لباس هام رو هم شستم. با این همه رعایت باز هم از دیروز از اعضای خانواده دوری می کنم و همش این سوال تو مغزم خاموش روشن میشه که اگر پرستار و پزشک بودم، اونقدر از خود گذشته بودم که برم سرکار؟
بعد موندم چطور یک سری هنوز جدی نگرفتن؟ چطور اون خانم می خواست بچه اش رو ببره کربلا و وقتی بهش اعتراض کردم گفت: خانم دکتر خدا اگه نخواد برگی از درخت نمی افته، شما فعلا دارو بنویس اگه دندونش درد گرفت بهش بدم! چطور هنوز تو خیابون ها مردی رو می بینم که دست هاش پر خریده و بچه اش رو به دنبالش می کشه و هیچ کدوم ماسک و دستکش ندارن. از طرفی کارگرهای روزمزد سر میدون ها هم دلم رو یه طور دیگه فشرده می کنن که نمی تونن بمونن توی خونه.
هر کار کنیم. هر چقدر حواسمون رو پرت کنیم به کتاب و فیلم و آشپزی و ویدئوکال های فامیلی. حال دلمون خوب نیست آقای خدا. استرس داریم. نمی دونیم چی میشه؟ کی تموم میشه؟ خدایا! التماست می کنم خودت تمومش کن.
*عنوان درد از سارن
- ۴۹۲