گِتینگ بَک تو رییِل لایف

  • ۱۹:۱۱

دوری ناخواسته از پیلاتس و مربیِ عشقش، از سخت ترین مسائلی بود که طرح باعثش شد. توی شهر طرحی کلاس ورزشی پیدا کردم که اسمش ایروبیک بود ولی در واقع ترکیبی بود از تربیت بدنیِ یکِ دانشگاه ، که دور از جون شما فقط مثل اسب یورتمه می رفتیم ، و کمی تا قسمتی ایروبیک و پیلاتس. چند ماهی جسته گریخته خودم رو مجبور کردم ورزشم رو قطع نکنم حتی اگه کلاسم رو دوست ندارم. ولی خستگی زیاد بعد از شیفت هام و خواب آلودگیم و مهم تر از همه اینکه همخونه هام اهل ورزش نبودن و راحت می خوابیدن و به اونها حسودی می کردم، باعث شد رهاش کنم و بیشتر از یک سال ورزش نکنم. توی این مدت عذاب وجدان داشتم و سعی می کردم خوراکم رو کنترل کنم تا هیکلم بهم نریزه؛ ولی هر چقدر هم حواست باشه، بعد از شیفت هات تویی و همخونه هات و پانسیون که محبوب ترین سرگرمیش خوردن و خوابیدن و غیبت مسئولین شبکه است

این شد که اولین کاری که بعد از ساکن شدن توی شهرمون انجام دادم، ثبت نام دوباره توی کلاس دوست داشتنیم بود و خودم رو مجبور کردم با وجود ماه رمضان حتما شرکت کنم. وااای نگم از حس خوب دیدن هم باشگاهی های سابق. خیلی خوشحال شدم که من رو یادشون بود و تک تکشون می گفتن جات واقعا خالی بود که اون جلو بایستی. ازم خواستن باز برم ردیف اول ولی قبول نکردم و کماکان تا پایان خرداد، ردیف سه به بعد می ایستم. پاهام بعد از دو هفته هنوز که هنوزه ضعیفه. عضلات پام حین حرکات زود خسته میشن و مقاومتشون کم شده، فردای هر جلسه از بدن درد راه نمیتونم برم؛ ولی جالبه برام که تقریبا قدرت دستهام کم نشده و حتی راحت تر دمبل میزنم، بالاخره اون همه کشیدن دندون توی طرح بی فایده که نبوده

پایان جلسه ی اخیر در حالی که نفس نفس می زدم و خیس از عرق بودم، با حالت زار پیش مربی رفتم و نالیدم: راستشو بگین من ضعیف شدم یا حرکاتتون سنگین تر شده؟ ماه رمضون هم تموم شد و من هنوز فشارم میوفته حین حرکات.

مربی خندید و گفت: جفتش! نسبت به دو سال پیش حرکات رو پیشرفته تر کردم و اینکه تو هم ضعیف شدی، کم کم بهتر میشی، یادته اوایلی که پیلاتس رو شروع کرده بودی، غر میزدی چرا نمیتونم فلان حرکات رو بزنم؟ ولی ماه های آخر به قدری خوب شده بودی که من بهت پیشنهاد دادم بری تو خط مربی گری؟ صبور باش.

حرف هاش مثل همیشه انگیزم رو برد روی هزار و به خودم قول دادم این بار اگر از خستگی ناشی از کار رو به موت هم بودم، ورزشم رو رها نکنم.



+ دوباره این لینک رو می ذارم: پیلاتس چیست؟

+ بهترین فیلمی که روی پرده های سینماست در حال حاضر، " شبی که ماه کامل شد" ه. اگر روحیه ی حساسی ندارین برین تماشا کنین و لذت ببرین. البته من روحیه ام حساس بود و دیدم و در عین لذت بردن، روح و روانم متلاشی شد

در ضمن دیگه هیچ وقت فیلمی که "حمید فرخ نژاد" بازیگرش باشه رو نمی بینم. بعد از افتضاحِ "خانم یایا"، "سامورایی در برلین" هم با اون پایان بندیِ مسخره اش فاجعه بود


  • ۶۶۴
آبان ...
دلم برای باشگاه تنگ شد 
اون بازه زمانی که می دویدم تا برسم به باشگاه خیلی حس خوب بهم میداد...
این امتحان های لعنتی که تمام شه ..خواهم رفت ..
البته پیلاتس دوست ندارم ..
بدنسازی :)
خب من خیلی وقته از فیلم های ایرانی قطع امیدکردم . 
من بدنسازی رو نتونستم ادامه بدم. ورزش جمعی رو بیشتر دوست دارم. 
حتما ادامه بده ورزش رو

آخه تک و توک خوب هم پیدا میشه بینشون
Merida aa
خیلی خوبه که ورزش میکنی دستت رو سر من :))
بی ربط به متنت هوپ یه دندونپزشک داریم تو بیمارستان اول که میره تو هرکس بهش نگاهم نمیکنه میگه برو یه عکس او پی جی بگیر بیار
بعد این جوانمرد یه کاری کرده اون قسمت رادیولوژی بیمارستان شبیه استادیوم آزادی شده :))همش یاد تو میفتم میبینمش
بعد از دو سال مجبور میکنم خودم رو که برم. وگرنه نمیرم!
:-))))))
من اینطوری نبود. ولی حداقل نصف بیمارایی که واسه ویزیت میان عکس رو نیاز دارن. گفته بودم که رادیولوژی بیمارستان رو شلوغ کرده بودم :-)))(
نسر ین
چقدر خوبه مداومت در ورزش الهی به من انگیزه بده لطفا، این تنبلی رو کنار بذارم.
حمید فرخ نژاد شورش رو درآورده قبلش هم با تگزاس و قبل تر با گشت ارشاد 
ببین انگیزه و اینا رو اولش بی خیال شو. اول باید عادت کنی به عنوان یک برنامه روتین. وقتی عادت کنی کم کم لذت میبری و انگیزه هم پیدا میکنی.
ببین گشت ارشاد باز یکم خنده دار بود. الان مرتب داره این نقش رو تکرار میکنه به صورت کاملا مسخره!!
صخره نورد
دلم برای باشگاه و هم باشگاهی ها تنگ شد. حیف که فعلا نمیتونم برم :(
جلسه بعد یه دمبلم به یاد من بزنید :))

عه، کاش به زودی کارت راس و ریس شه بتونی بری
بااااشه حتما :-)))
x
کاش میشد ادرس حجیی که میری رو بگی
حرکاتتون بدون وسیله اس برای پا؟
خیلی دلم میخواد کلاس ورزش برم گاهی تو خونه با اپلیکیشن ها ورزش می کنم ولی به دلم نمی چسبه شور و نشاط کلاسای بیرون رو نداره
کش و توپ داریم. 
من ام دقیقا همینم، باید توی شور کلاس باشم که ورزش کنم.
شارمین امیریان
شارمین هستم؛ یک تنبل در ورزش! =/




ببین اگه یک ترم مرتب توی یه کلاس شرکت کنی بعدش خودت معتادش میشی. تنبلیم می ذاری کنار
گندم بانو
اینجام یه کلاسی بود که اسمش ایروبیک بود ولی در واقع فقط آهنگ میذاشتن و وول میخوردن! :)))
منم یه چند مدت رفتم بعد دیگه گفتم حال نمیده ولش کردم و خودم تو خونه ورزش میکنم.
من میخواستم به اون مربیه بگم اسم کلاس رو عوض کن بذار: آمادگی جسمانی!! 
خیلی خوبه که تنهایی خودت رو میتونی به ورزش کردن وادار کنی.
نیلوفر زیبا
من خودم به تنهایی ورزش میکنم اونم در خونه. ولی قطعا حال و هوای باشگاه خیلی بهتره. اون حس بعد ار پایان ورزش خیلی عالیه و با شاید با هیچ کار دیگه ای در آدم ایجاد نشه.
ورزش چه تو خونه و چه باشگاه عالیه. ولی کسایی مثل من که با حضور بقیه انگیزه میگیرن و تنهایی تو خونه ورزش نمیکنن، باااید برن ورزش گروهی توی باشگاه.
دقیقا عاشق اون حسم
مهربان
نکشیمون بدنساز
بابا گلدون
بابا هیکل
کیبورد از تایپ سایر چیزایی که میشه گفت شرم دارد
چی بگم بهت؟!
محیط اینجا فرهنگیه، الفاظ نامبارک رو بعدا بهت میگم! :-//
گندم بانو
قبلا نمیتونستم. ولی الان چون میدونم که برای رسیدن به هدفم بدنم باید سالم و قوی باشه ، و وقتی کارم شروع بشه فقط صبحا میتونم ورزش کنم و اینجام که خانما اکثرا تا ظهر خوابن و کلاسا همه بعد از ظهره، الان انگیزه کافی دارم برای اجبار خودم به ورزش :)
من هم دقیقا از وقتی فهمیدم کارم داره روی بدنم تاثیر میذاره و بدن قوی نیاز دارم، و از طرفی اثرات روحی ورزش رو دیدم نتونستم دیگه رهاش کنم. 
آفرین کسی که تو خونه ورزش کنه واقعا ایولا داره.
مهربان
مگه تعارف داری باهام؟. هرچی دوس داری بگو
در مورد اطرافیان اینو بگم
در دوران مزخرف سربازی که من هر ماه دو هفتش رو پادگان بودم. بچه های درمانگاه با من عصرا میومدن باشگاه یعنی قشنگ هر شب هفت هشت نفر رو با فحش میبردم باشگاه. نه اینکه فکر کنی فحش الکیا واقعا فحش میدادم و بهشون توهین میکردم اونام میومدن
اون دو هفته ای که من نبودم و اونیکی پزشکه درمانگاه پادگان رو کاور میکرد همون بچه هایی که با من میومدن باشگاه با جناب دکتر سیگار میکشیدن
بترس از تاثیرات دوست ناباب
یادت بمونه اولین بار کی سیگار دستت داد
خیر! اینجا نمیشه! 
یعنی ببین وقتی رفیق خوبشون تو باشی، رفیق نابابشون کی بوده دیگه!
بعد ازون طرف ببین من چقدررر مثبتم که رفیق نابابم تویی :-))))
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
من که می‌گم حتی اگه امکانات باشگاه رفتن رو ندارین خودتون توی خونه نرمش کنید، پیاده روی کنید و ایمان بیارید که این چنین فعالیت‌هایی حالتون رو خوب میکنه
مسلما همینه. ورزش به هر نوعی که باشه حال دل و جسممون رو دگرگون میکنه.
Zar
ورزش،نرمش،سلامتی:)
باشد که رستگار شویم-_-
تو دوسال اخیر تنها فعالیت ورزشیم پیاده روی بوده که اونم کاشف به عمل اومده چون طبق اصول نبوده بیشتر از اینکه تاثیر مثبت بذاره منفی بوده(البته با فاکتور گرفتن تاثیرات روحی.پیاده روی حکم ارامبخش رو  داره واسم:/)
پ.ن:هوپ جان شنیدیم که هرکی طرحش تمام شه و شیرینی بده گلی از گلهای بهشته😍😋🤭🙄😉
دیگه خوددانی😬😶🤦🏻‍♀️
پ.ن تر:تبریکات ما را با کلی تاخیر پذیرا باشید دکتر جانم❤💚
ان شاء الله پله های ترقی رو شیش تا یکی طی کنی😍😊
شعارت عالی بود :-))
پیاده روی هم خیلی خوبه، به شرط اینکه کیف سنگین دنبالت نباشه، آب همراهت باشه، قدم هات رو نسبتا سریع برداری و حتما کفش مناسب بپوشی.

پ.ن: پاشو بیا بهت شیرینی بدم :-)))
مرسی عزیز جان
شیش تا یکی یعنی به کجا برسم؟ /-)))

واران ..
حتی اگر روحیه ای حساسی هم داشتین ببینن فیلمو :)
چون حیفه این فیلمو از دست بدن واقعاا فیلم قشنگی  بود من احتمالا برای بار دوم این فیلم رو با دوستانم یا اقوام دوباره  ببینم :)


سلام :)
 
سلام علیکم
آره دیگه دیدمش و واقعا لذت بردم. باز هم دلم میخواد ببینمش :-)
واران ..
منم تو جشنواره دیدمش :)
رای من یکی از همون رای های بود که باعث شد این فیلم جز بهترین های  جشنواره فیلم فجر بشه :دی 
ببین اصلا رای من باعث بردشون شد  😉😀

انصافا فیلم خوبی بود :)
بیش از یکبار این فیلمو باید دید :)





من هفته ی پیش دیدم به جشنواره نرسیدم.
آفرین با رای خوبت :-)
واقعا دوست دارم باز ببینمش
ابوالفضل ثابت
متنتون زیاد بود نخواندم حالا چی چی بود 
برای اینکه متوجه بشین چی چی بود، باید متن رو بخونین!! 
مهربانو
هوپی جونم چقدر خوبه که بعد از دوسال برگشتی کلاس ورزشت و دوستای قدیمیت رو میبینی این نشون میده  کسانی هستند که در ورزشت مداومت بخرج میدن چیزی که من آرزو دارم برام اتفاق بیفته :((
شبی که ماه کامل شد فوق العاده ست .. من ایام جشنواره رفته بودم چند روز پیش هم با نفس رفتیم . یواش یواش به این نتیجه رسیدم که خیلی خوبه فیلما و نمایش های خوب رو دوبار ببینم . 
باور میکنی یه وقتایی با خودم تنها نشستم یهو فکر آزاردهنده ی حمید فرخ نژاد ارتفاع پست و عروس آتش که امروز خانم یایا و سوامورایی بازی میکنه میاد سراغم ؟؟:((
عززیزم چرا اصلا میری ببینی .. بعضی از فیلم ها رو ندیده میتونی تشخیص بدی محتوا شچیه .. یا اصلا محتوی داره یا نه 
یک سریاشون نیستن ولی هفت هشت نفرشون هستن و خیلیییی خوبه! اگه تایم ورزشت رو یه سانس خوب انتخاب کنی که مربیش رو هم دوست داشته باشی، تداوم پیدا میکنی حتما عزیزجان *_^
من واقعا دوست دارم دوباره بیینم 
از اتفاق منم هی داشتم فکر میکردم این همون فرخ نژاد عروس آتشه؟! این چیه بازی کرده
دیگه به هیچ وجه فیلمای طنزش رو نمیبینم.
دکتر یونس
به نظرم اونجایی که حمید داره با لهجه پشت تلفن با برادرش حرف میزنه و یه سری دیالوگ میگه و همزمان هم به تمساحا غذا میده از فاصله یک متری! تمرکزش و اینکه تونسته سه نوع لهجه رو حرف بزنه ، اصلا شجاعت غذا پرت کردن برای تمساح از اون فاصله با یه دست و یه دستم گوشی و گفتن دیالوگ.. قطعا بی نظیره.. همه شون عالی ان ولی هوتن شکیبا شایسته سیمرغ بود الحق والانصاف!
اینکه این فیلم یه اتفاق وحشتناک و تلخ رو اینقدر عمیق و زیبا روایت کرده بود و شخصیتها میتونستن عواطف تماشاگر رو اینقدر درگیر کنن یه دلیلش اینه که کارگردان یه زنِ که تبحر خوبی در نوشتن داره! واقعا هربار که فکر میکردم این فیلم رو که فطعا جزو بهترین فیلمهای این 40 ساله یه زن ساخته ، خیلی خیلی خوشحال میشدم.. 
روایت زنانه ای از یه تراژدی بود دیگه.. منم فیلم رو خیلی دوست داشتم.. 
میدونی هندیا هم یه کارگردان نرگس آبیار طور دارن. یه فیلمشم دیدم. اونم قشنگ بود:)  
کاملا باهات موافقم دکتر جان :-) کم پیدایی؟
چون تا این حد عواطف ما رو درگیر کرده بود، وقتی به پایانش رسیدیم شوکه شدیم. :-//
عاشق فیلم های نرگس آبیارم! عاشقا!
فتاح
من سال 89 باشگاه می رفتم 
دیگه نرفتم!
نزدیک یک دهه است ها!
دکتر یونس
خوش سلیقه ای خب:) میدونی یه ظرافتی تو نماهای فیلمهاش هست، یه روحِ جزئی نگر و لطیف که قطعا از یه نگاه و روح زنانه ای میاد.. آبیار قبل از کارگردانی یه نویسنده بوده و قدرت فیلمهاش از اون فیلمنامه ای میاد که با دقت و ظرافت نوشته شده.. ما ضعف فیلمنامه داریم برای بسیاری از فیلمهامون. اینکه تو بتونی یه داستان واقعی پر از خشونت رو اینطوری روایت بکنی که طی دو ساعت بیننده بتونه کاراکترهات رو باور بکنه و تغییرشون رو بفهمه و باهاشون همراه بشه و حتی نتونه پلک بزنه ، قدرت کمی نیست. حالا البته این روایت کشش داستانی و فراز و فرود بالایی داشت ولی من قبلن "شیار" و "نفس" رو هم دیده بودم و فقط خدا میدونه چقدر اونها رو هم دوست داشتم. خب تا حدی اون فیلمها قهرمانش یه زن و دختر بودن و میتونستم بپذیرم برای نرگس آبیار نویسنده ساختنش راحت بوده اما ساختن یه فیلم اکشن با این حجم از کار به این خوبی یعنی سینمای ایران یه کارگردان فوق العاده عالی داره. 
یه زن کارگردان تو این 40 سال رشد کرده و قدم به عرصه هنر گذاشته که فارغ از دعواهای فمینیسیتی و شعارهای توخالی مرد و زن ستیزانه و ادای حمایت از حقوق زن (کاری که بقیه کارگردانای زن مثلا خواستن انجام بدن و تهش تولید فیلمهای بیمحتواشون شد) اما آبیار  با وجود بی نظیر و درخشان خودش، با هنر بی رقیب خودش داره از جایگاه متعالی و موثر زن در سینما دفاع میکنه و نماینده شایسته ای هم هست. خدا کنه همیشه همینطوری در اوج بمونه. 
منم فیلماش رو دوست دارم. :)
میدونی "نفس" رو چند بار دیدم و هنوز واسم جذابه؟ 
منتظرم که نمایش "شبی که..." تموم بشه تا اون رو هم چند بار ببینم. و به این فکر کنم چی میشه که از اون عشق به چنین جایی رسیدن؟
کاملا باهات موافقم دکترجان، تازه خوشگلم هست نازه دوستش دارم :-)))
دکتر یونس
میدونی من اگر بخوام راجب این فیلم بنویسم میشه مثل نقدم بر تنگه ابوقریب! 
ولی یه سرچ بکن. من قبلا میدونستم این اتفاق افتاده. یعنی همون وقت که این بابا رو گرفتن و اعدام کردن قصه اش رو شنیدم. بعد یه کم سرچ کردم. واضحه که همه قصه اینی نیست که روایت میشه. یه لایه های پنهان و رمز آلودی داره که به نظرم نرگس آبیار هوشمندانه بهش یه گوشه ای زده.. 
میدونی حتی تو سرچ ها و مقالات و حرفای خانواده فائزه متناقضه. چیزی که باعث میشه به اون سمت قصه کمی شک کنی. بار روانی و گناه قصه فقط رو دوش حمیده؟ کی میدونه؟! شایدم نع! 
ببین در اینکه حمید در ابتدا حقیقتا عاشق و دلباخته ی دختره شد شکی نیست. اونقدر عاشق که رفت و یه دختر شیعه ساکن تهران از یه مادر قمی و یه ناپدری از سادات موسوی رو عقد کرد و با خودش برد سیستان! کی ؟ دختر کسانیکه اونا ادعا دارن یکیشون رو بکشی بهشت بهت واجب میشه!! این دختر رو برد تو اون دم و دستگاه ریگی! از این سرشکستگی بالاتر برای اونا چیزی بود؟! 
ریگی خیلی تلاش کرده بود تا دختره رو از میون برداره. حتی وقتی دوقلوها رو حامله بوده ازش کار میکشیدن و گویا از پله ها پرتش میکنه پایین! 
اما اینی که میگن دختره اغفال شده به نظرم دروغ محضه. نمیدونسته اینا کی ان و چی ان. دروغه. ریگی رو تو پاکستان نع، همینجا دیده بود. تو سیستان. 
به مساله شیعه و سنی بودن شون و اینکه از ابتدا همین عامل مرگ دختره شد نپرداختن. چون صلاح نبود. ما الان احتیاج به وحدت داریم و نرگس آبیار خیلی هوشمندانه از این ماجرا گذشته بود.. 

اینا برای یه سفری میرن سیستان و میرن بازار و اونجا از مغازه حمید یه کرمی میخرن که گویا خراب بوده یا هرچی. چند ماهم گذشته بوده. باز که ناپدری دختره میره سیستان، مامانه میگه کرم رو ببر پس بده فکر نکنن سر ما کلاه گذاشتن و هیچی حالیمون نیست! 
بعد باباهه میره اونجا (تو کار طب سنتی و اینجور کاراست) حمید بهش میگه من صورتم جوش میزنه و برای درمان بیام پیشتون و اینم آدرس خونه ( و نه مطب!!) اش رو میده به پسره. اینم پامیشه میاد تهران! میگه من دخترتون رو میخوام! اینام از خدا خواسته موافقت میکنن چرا؟! 
حالا این برداشت منه. شاید چون دختره نقص حرکتی داشت و میلنگید. حاضر میشن دختر شیعه کمی معلولشون رو بدن به یه پسر سنی وهابی! شاید از ترس اینکه کیس بهتری گیرشون نیاد! اون موقع فائزه 14 یا 16 ساله بوده. بعد همون وقت بعد عقد دختره رو برمیداره بی اطلاع خانواده میبره سیستان و بقیه ماجرا.. اصلا عروسی نگرفته برای این بنده خدا.. 
تو سیستانم فائزه میفهمه اینا کی ان چه کاره ان منتها به نظرم اونم عاشق حمید میشه. واقعا عاشق میشه که میتونه چشمش رو روی همه این جنایتها ببنده. از نظرش دزدی و قاچاق و فروش مواد مخدر اصلا ایرادی نداشته وقتی جنایتهاشون بین المللی و فراگیر میشه و پای قتل داداشش میاد وسط تازه احساس خطر میکنه. درحالیکه خیلی زودتر میتونست خودش و یه مملکتی رو نجات بده.. حمید همون موقع میگفته سر مامان و داداشت رو میبرم و ال و بل.. اما کاملا آگاهانه به زندگیش کنار اونا ادامه میده.. دخترا هم ایران به دنیا میان. منتها ما اینو شیفت به بعد از درگیری بیمارستان دیدیم که خودش انتخاب کرد که برگرده پیش اونا.. 
این خانومه(مامان فائزه)  از همسر دومش هم چند تا بچه داره. الان پسر و یکی از دخترای فائزه برگشتن پیش مامان بزرگه. و برام جالبه که پسرش میگه من تا امسال نمیدونستم همچین اتفاقی برای مادرم افتاده!! یعنی اینهمه اتفقا رو از سر گذروندن میگه نمیدونستم مامانم اینطوری مرده!! پس بابات رو برای چی اعدام کردن؟!! فکر کن..
 بابا دیگه به این پسره و نوه هات راستش رو بگو تا باز با توهم تنفر از حکومت و اینکه پدرش رو اعدام کردن کار دست خودشون و بقیه ندن! هرچند یکی از دخترا هنوز پیش هموناست یعنی برگشته پیش همونا.. 
لحظه ملاقات مامان فائزه با حمید تو آپارات هست! دلش رو داری ببین. 
چقدررر جالب رفتی همه ی منابع و داستان ها رو خوندی و تفسیر کردی. توی فیلم ولی مظلومیت فائزه خیلی به چشم میخورد. من اصلا از اصل ماجرا خبر نداشتم. از طرفی حمید رو هم کمتر از واقعیت بی رحم نشون دادن. یه طورایی بیان شده بود که با ایمان به برادرش همه کار میکنه.
هیچ چیز بهتر از گفتن حقیقت نیست. مخصوصا که الان فیلمشون ساخته شده.
امان از چشم های بازیگر عبدالمالک... از خود ریگی وحشتناک تر بود.
فکر نکنم دل دیدن اون کلیپ رو داشته باشم
دکتر یونس
آخ آخ آخ .. نفس رو که نگو.. من اونجاش که بمب افتاد اینقدر گریه کردم... نوع روایتش، زاویه دیدش، اون قسمتای کارتونی و انیمیشناش خیلی نازه.. خیلی دخترونه است! اونجاش که میگه گیلاس که نمیشکنه! :) یعنی میخواستم به اینهمه طنازی هزار آفرین بگم.. کتاب خوندنای دختره مثل من بود منم یه گوشه گیر میاوردم و تو کتابا غرق میشدم و خیال پردازی میکردم! فقط خدا رو شکر مادر آقایی نبود که کتکم بزنه!:)
حالا فیلم آن 23 نفر رو هم ببین. از کتابش هم قشنگتره. خواستی البت قبلش میتونی کتاب "23 نفر" و "ملاصالح" رو بخونی. ولی من اون فیلم رو هم خیلی دوست داشتم. یه جاش اینقدر خندیدم داشتم میمردم. نگو یکی از اون 23 نفر رو افتخاری آورده بودن سینما و پشت سرما نشسته بود!! شرمنده شدم:((
من هم از بچگی سرم توی کتاب و مجله های بزرگسالان بود واسه همین خیییلی با قهرمان داستان همذات پنداری داشتم. من هم خیلی از داستان های بزرگسالان رو متوجه نمیشدم و یه جور دیگه توی ذهنم واسه خودم داستان میساختم. مثل اینکه خود بازیگرش هم نمیدونسته بعد از سکانس تاب بازی چه اتفاقی واسش میوفته و توی اولین اکران فیلم متوجه میشه و از گریه کبود میشه بچه!
آن ٢٣ نفر رو هم خواهم دید. ممنون از معرفیت
دکتر یونس
مظلوم تر از "زنِ عاشق" مگه داریم؟! 
 این بُعد از زندگی و قدرت عشق و مظلومیت فائزه است که بهش شجاعت و جنون ادامه زندگی با اونا رو میده.. تباه میشه.. میسوزه.. میمیره.. و میدونه همه ی اینا رو.. با دستای خودش عشقِ یه آدمِ اشتباهی رو انتخاب میکنه و سرنوشتش رو اینطوری رقم میزنه.. وحشتناکه.. وحشتناک
(حالا خوبه دست و دلم به نوشتن نمیرفت!) الان دیدم بعد از مدتها چقدددددر نوشتم:) فکر کنم یه روز کلن گذاشتم واسه سرچ درباره این بنده های خدا . دیگه من اینم! باید تا تهِ یه چیزی رو دربیارم وگرنه فولدر اون مطلب توی مغزم باز میمونه! 
یه کتابم هست درباره "تاسوکی" جنایتی که گروه ریگی مرتکب شد و من همون موقع چاپش خونده بودم و تقریبا میدونستم اینا چه جور آدمایی هستن. اون کتاب خیلی تلخ و وحشتناکه. خاطرات یکی از گروگانهاست که زنده میمونه و مبادله میشه.. همون که حمید فیلمش رو برای فائزه گذاشته بود ببینه! بعد فیلم یه بار دیگه رفتم و خوندمش. چقدر باز حالم گرفته شد ://
خیر :-(
به نظرم کلیه ی کامنتات به من رو کپی کن و یه پست کن و بالاش بنویس خطر اسپویل البته! 
اصلا و ابدا نمیتونم چنین کتابی رو بخونم. همین فیلم رو هم چون عشق داستان و تلطیف کرد تونستم تحمل بکنم...
آرمین جی اف ایکس
موفق باشین
پیش ما هم بیاین... :)
سپاس
راتا
سلام من خواننده ی خاموشتون بودم تا حالا،، من این فیلم شبی که ماه کامل شد رو ندیدم ، اما خب ازین قضیه ی عبدالمالک و برادرش و فایزه خبر دارم کاملا به خاطر یه سری دلایل،  چیزی که توی گوگل نوشتن راجبشون و توی کتابا روایت کردن اصلا نتونسته شناختی از این فرقه بده به مخاطب و فقط افرادی که تو بطن ماجرا بودن میدونن و میشناسنشون،،،  اینک فایزه مجبور ب موندن بوده دلیلش عشق نیست  ترسه ... چون از جنایناشون میدونسته و از جون خونواده و بچه هاش میترسیده و کاملا هم حق داشته اونایی که طرف حسابش بودن ادم نبودن یه مشت جونور وحشی بودن  و واقعا سر بریدن و قتل از عادی ترین کاراشون بوده عجیبه که تونستن ازین قضایای وحشتناک فیلم نسبتا عاشقانه ای بسازن .... باید ببینمش حتما . .. 
 من فیلم کامل یکی از بدترین جنایتاشون که تاسوکی بود رو دیدم از اول تا اخرش ،ینی فیلمی که خودشون گرفته بودن از کاراشون و بعدم پخشش کردن 
هر چی بیشتر  از این قضیه بدونید بیشتر متوجه میشید که همه ی این ماجرا فقط وحشت بوده و شاید دلیل قبول کردن حمید از طرف خونواده ی فایزه  شناخت ناکافیشون بوده چون فک میکردن این یه ادم سنی معمولیه 
حرف زیاده ولی خب قابل گفتن نیست فقط میخاستم بگم که ازین چیزایی که سرچ کردین نتیجه عشقولانه و رمانتیک یا هر چیز دیگه ای نگیرید قضیه واقعا هولناکتر از این حرفاست  
سلام ممنون که روشن شدین
بله دکتر یونس تا حدی گفتن که اون عشقی که به این ماجرا اضافه کردن برای جذابیت بیشتر فیلم بوده و قضیه از اینی که نشون دادن خیلی وحشتناک تر بوده. 
از اتفاق من اصلا فکر نکردم بخاطر عشقش موند. مجبور بود واسه بچه هاش بمونه. یعنی فیلمم همین طور نشون میداد. 
وای ناسوکی رو اصلا دلم نمیخواد ببینم توی فیلمم یکم اشاره کرد بهش.
این فیلم رو با عشق قاطی کردن که مردم بشینن پاش به نظرم
راتا
بله عزیزم متوجه  برداشت شما از فیلم شدم با خوندن جواباتون به کامنت دکتریونس،،،اما ایشون نوشته بودن از یه جایی به بعد فایزه هم عاشق حمیدشده که باهاش ادامه داده یا اینکه خونوادش حرفشون متناقضه و دخترشون چون میلنگیده دادنش به عبدالحمید...و اغفالش نکردن  و مقصر تمام ماجرا عبدالحمید نیست...
حالا این بحثیم که میگن حمید اولش عاشق فایزه بوده ک رفته خاستگاریش باز پشتش یه مساله ی جداست و اتفاقا اینم سیاستی داره ک خانواده ی بنده خدا خبر نداشتن و البته هنوزم ندارن قطعا  همینطور ک بقیه نمیدونن جریانو و فک میکنن از عشق بوده حتما مثل دکتر یونس.نه تنها حمید ریگی بلکه افراد مشابه زیادیم این کارو هم چنان دارن انجام میدن و پشتشم دلایل خیلی محکمی دارن .... میتونم توضیح بدم اما خب بعید میدونم بشه همچین بحثیو اینجا بازش کرد و البته ک صلاحم نیست...
ببخشید من بابت این موضوع زیاد پرحرفی کردم :)) 
حالا روشن نشدم وقتیم ک شدم مونده بود که سر قضیه ی عبدالحمید ریگی روشن بشم :)))
دیگ باید از یه جایی شروع میکردم و الان اینجوری جرقش خورد :))
اوه اوه... قضیه وحشتناک تر شد که!! :-/
خوب کردین روشن شدین :-))))
دکتر یونس
آقا من باید برم تمام کامنتام رو جمع بزنم و یه پست بنویسم! منتها با روح خداحافظیم منافات داره ولی شدیدا دارم قلقلک میشم که اینکار رو بکنم! 

@ راتا:
خب من این دو تا کامنت اخیر راتا رو خوندم و اگر جسارت نباشه دلم میخواد بدونم اصل ماجرا چیه؟! 
به عنوان کسی که میگید بخش دیگری از حقیقت رو میدونید این وظیفه شما و حق ماست که ازش آگاه بشیم. هوم؟! 
من کتاب تاسوکی رو خوندم. همون تازه که چاپ شده بود. هلاک بودم از کشیکای بیمارستان و جنازه و له داشتم خیابون 4 راه شهدا رو میرفتم پایین که جلد خییییییلی قرمز کتاب میخکوبم کرد! رفتم تو و در کنار همه بدبختیایی که داشتم کتاب رو خریدم و یک نفس خوندم و تازه فهمیدم همچین چیزایی وجود داره.. 
کتاب برای منی که داشتم تو بخش روان با انواع بیمارای بخش سرو کله میزدم و از دست استادا و اوردرهاشون و از دست همکارهای دو در بخش به ستوه اومده بودم شاید یه مسکن بود که شاکر باش! وضع میتونه بدتر از اینام باشه! 
اونقدر کتاب برام جذابیت داشت و سرنوشت راوی برام مهم بود و حیرت زده بودم که از لالوی صفحات کتاب وبلاگ نویسنده رو پیدا کنم و براش کامنت بگذارم و ازش بپرسم الان خوبی؟! اینا واقعیت داشت؟! 

1. من یه چیزایی شنیدم درباره ازدواج مردای اهل سنت بلوچ با زنهای شیعه و اینکه میخوان حتما یه همسر شیعه داشته باشن و بسیار به فرزند آوری تاکید دارن و با همین رشدی که اون مناطق از نظر جمعیتی داره احتمالا پترن جمعیتی به سمت سنی شدن میره تو برخی مناطق. همچین چیزی مد نظرتونه؟! 

2.یه دختر 14 ساله برمیداره با پسری که تازه عقدش کرده بدون اطلاع حتی به مادرش میره سیستان! بابا اولش دیگه یه محبتی بود دیگه! نبود؟! یه جاذبه و کششی بین هر مونث و مذکری ابتدای ازدواج هست! میخواهید بگید اینم نبوده؟! خب چرا بعدش سه تا بچه آورد؟! 

3. طرف برداشته یه دختر شیعه اونم از خانواده سادات از چند صد کیلومتر اونورتر رو عقد کرده. علیرغم مخالفت خانواده و همه کس و کارش. و از اون ابتدای امر در مقابل خانواده اش از دختره محافظت کرد. نکرد؟! بابا دیگه عشق ابتدایی حمید رو هم دارید منکر میشید؟! قطعا یه محبتی بود ولی با تعالیم برادرش اون شعله کم فروغ و خاموش شد! 

4. فائزه میترسید؟! از جونش؟ چرا لوشون نداد؟ اینهمه جنایت کردن اینا در طول اینهمه مدت اطلاعات و همه ارگانها تو بیابونها دنبال اینا میگشتن، چرا کمک نکرد بگیرنشون؟ میدونست که حکم همه شون اعدامه. حتی آزاد هم نمیشدن که بخوان بعدا بلایی سرش بیارن.. فقط یه تماس تلفنی میخواست. زخمتش یه تلفن زدن بود! اینکارم نکرد.. میترسید بمیره؟ خانوادش رو بکشن؟.. بچه که نیستیم بابا..
بعد قتل داداشش چرا ول نکرد اونا رو؟ میدونست که اونا بچه های خودشون رو نمیکشن.پس نگرانی برای جون بچه هاش بی معناست. تو بیمارستان میتونست بره با اون اطلاعاتیا. داداششم که اونطور .. چرا نرفت؟! میترسید؟! بسه بابا.. 

5. یه جایی فکر کنم تو حرفای یکیشون بود خوندم میگفت فائزه فکر میکرد اینا از قاچاق و مواد مخدر و اینا پول درمیارن، نمیدونست اینا آدم میکشن! ببخشید قاچاق و گروگانگیری ایرادی نداره؟! پولش مباحه؟! فقط سربریدن بده؟! طرف به زندگیش راضی بود و داشت ادامه میداد. یه کم اون ریگی بزرگه تو خونه مایه عذابش بود و زندگی رو براش سخت کرده بود( طرف رو از پله ها پرت میکنه پایین وقتی حامله بوده). نه بابا! میخوای برات اسفند دود کنن؟! طرف عقیده اش اینه که یه شیعه بکشه بهشت براش واجب میشه بعد ریخت تو رو شب تا صبح داره تحمل میکنه! واقعا اون روزا کی مانع ریگی ها بود که کار فائزه رو یکسره نکنن؟! کسی غیر از حمید؟! بعد حمید چرا باید بخواد به هر قیمتی این دختره رو نگهداره؟! بابا دوست داشت دختره رو.. ولی بین اعتقاداتش و دلش مونده بود.. 
یه آدم وحشی هم قلب داره. اتفاقا اینا بیشتر و نیازمندتر از هرکسی هستن.. چون روحی که اونقدر جنایت میکنه بیشتر از هر روحی زخمی و مجروحه و نیاز به التیام داره.. شاید محبت فائزه براش یه جور راه دررو بود که کمی از اون دنیای کثافت خودش فاصله بگیره..

6. من خانواده و فرهنگ قمی رو میشناسم. اینا همین الانش دختر رو 13 سالگی شوهر میدن و براشون ازدواج مهمتر از هرچیزی هست! حتی آب خوردن! طرف دو دو تا 4 تا کرده دیده دخترش این ایراد رو داره و یه پسر صحیح و سالم!! حالا سنی میخوادش! ازدواج براشون اینقدر مهمه که میگه اکی بیا.. کی؟ قمیا که هر ماه روضه خونگی شون ترک نمیشه! ازدواج اینقدر مهمه که چشمشون رو به سنی بودن طرف میبندن.
اینکه چراغ سبز نشون دادن خانواده فائزه رو از تو حرفای خود مامان فائزه میگم. هرچند خیلی رفتار این خانواده متناقضه.. اینکه چرا رفتن سیستان و بعد چرا ناپدریه آدرس خونه رو داد به حمید؟! میدونست که حمید از فائزه خوشش اومده.. این یعنی چی؟! یعنی بیا دختر منو بگیر دیگه..!
7. کلن خانواده مبهمی هستن! مامانه ابتدا گفت من از آبیار شکایت میکنم و این فیلم رو چرا ساختن و فلان.. بعد تو جشنواره جیغ میکشید که دختر و پسرم زنده شدن و خانم شاکر دوست باید بیاد من هر بار ببینمش..
یه جا میگه دخترا رو بردن و فلان.. بعد میگه برگشت گفت منو نگه میداری؟ بعد معلوم میشه یکی از دخترا مجددا برگشته پیش ریگی ها.. پسره میگه من تا الان نمیدونستم مامانم چطوری مرده!! مگه میشه؟! بابا تو توی بغل ریگی بزرگ شدی تو اون بیابونا باهاشون بودی.. یعنی هیچی یادت نیست؟! هیچ سوالی هم نداری؟! 
 یه ذره رفتاراشون غیر طبیعی و نمایشی میاد به نظرم.. 
نمیدونم. من اونجا نبودم و خیلی چیزا رو هم نمیدونیم. اما با همین مدارکی که هست اینطور میشه فهمید. اگر چیزی هست دوستدارم بدونم. لطفا بگید. 




خانم راتا بیاین ببینی دکتر یونس طوفان به پا کردن!
:-)
راتا
خدای من چه کامنت بلند بالایی :))
ای کاش وبلاگ قابلیت ویس فرستادن داشت ...
 راجب مورد اولی که نوشتید بله کاملا درسته  چیزی که شنیدید ،بلوچای اهل سنت  به شیعه دختر نمیدن در عوض فتوای یه سری از مولوی هاشون اینه که به خیال خودشون با دختر گرفتن از شیعه ها نسلشون بیشتر بشه و جمعیتشون افزایش پیدا کنه همونجور که میدونید هم زادو ولد رو وظیفه اصلی خودشون میدونن و بدون هیچ فکر و مسوولیتی بچه دار میشن و ولشون میکنن ،هر کدوم چنتا زن دارن و تعداد زیادی بچه ، که البته نه تنها این مساله ازدواج با دختر شیعه باعث مخالفت خونواده شون نمیشه بلکه استقبال هم میشه مخصوصا از طرف مولوی هاشون، 
مورد دومم که خوبه خودتون نوشتید بچه ی 14 ساله، فک کردی بچه ی 14 ساله رو نمیشه خر کرد و تحت تاثیر قرار داد؟یا با وعده و وعید راضیش کرد؟تازه شوهرشم بوده دیگ چه مانعی میتونه باشه ...واقعا اعتقاد دارید هیچ اغفالی نیست؟راستی جالبه اینم بدونید که بلوچای بلوچستان هیچوقت دختر فارس و شیعه ی سیستانی نمیگیرند و اگر با دختر فارسی ازدواج کنند حتما برای شهرای دیگست دلیلشم اینه ک مردم بقیه شهرا شناخت زیادی از بلوچاو طوایفشون  اداب و رسوم و اخلاقیاتشون ندارن و سخت گیری انچنانی نمیکنن  و دختر میدن بهشون .... واقعا فک میکنید دلیلش عشقه؟
بعدشم چطور میکنه یه ادم عاقل و بالغ صرفا بخاطر حرفهای برادرش چشم و گوشش رو ببنده رو همه چیز و جنایت های این مدلی بکنه؟به نظرتون تموم کاراش بخاطر تاثیر برادرش بوده و خودش ادم نرمالی بوده؟ واقعا خرده میگیرید به اون زن که چرا باردار شده؟حتما چون علاقه داشته؟ راستی چیزی از طلاق بلوچا میدونید؟فک کردید مثل طلاق ماهاست؟  همه چیو تو شرایط عادی تصور نکنید .... 
مورد بعدی ک گفتید میتونست لوشون بده و همشون دستیگر میشدن و کسی کاری به کارش نداشت ... مگ اینا تعدادشون کم بوده ،خب یه سریا دستگیر میشدن بقیه چی؟اونا نمیتونستن ب خودشو خونوادش اسیب بزنن؟  جالبه که بدونید گروهک جندالله با اعدام عبدالمالک هم  از هم نپاشیده و اعضای باقی مونده دوباره مسیر رو ادامه دارن میدن اما تا جایی ک من میدونم اسمش تغییر کرده یه نفر دیگ هم رهبر گروه شده بعد از عبدالمالک .... 
برادرشو کشته بودن ،پدر و مادر نداشت مگه؟ دلیل اینک حمید چرا نگهش داشته هم خب کاملا واضحه به خاطر اینک از خیلی از مسایل اطلاع داشته و یه خطر محسوب میشده و دلیل نکشتنشم واضح تره چون باردار بوده و اگه دوستش داشته خب چرا باید بعد به دنیا اومدن بچه هاش میکشتش؟کسی ک اون مدت تونسته زنشو از شر برادرش حفظ کنه مگ بعدش نمیتونست؟پس چرا کشتش؟
نتهدیداشون واقعا خطرناک و کارساز بوده و منطقیم هس ک دستوپای اون دختر بسته باشه ، ندونسته تو راهی پا گذاشته که هیچ برگشتی نداشته چون راحت ولش نمیکردن شرایطم گلوبلبل نبوده ک این بنده خدا بتونه تجزیه و تحلیل کنه تو اون شرایط 

راجب بچه هاش اتفاقا منم با شما موافقم و به نظرم حرفاشون خنده دار بود و با عقل جور در نمیاد  مگ میشه اطلاعی نداشته باشن، و اینک بچه هایی که شخصیتشون با این ادما شکل گرفته بهتر از اون پدر نمیشن و از کجا معلوم همین الانشم کینه ای ندارن از اعدام پدرشون 
راجب مادرشم من تو کامنت قبلیم گفتم که ،کلا نه این فیلم رو دیدم نه اطلاعی دارم ازین قضایا

حرفاتون قابل تامله! 
دکنر یونس تحویل بگیر
دکتر یونس
@راتا 
ممنون از توضیحاتتون. ولی من جواب سوالام رو نگرفتم. اول فیلم رو ببینید. اینطوری من فکر میکنم سر ِ یه قبر خالی دارم بحث میکنم و روضه میخونم! :) 
آقا من یه پست اساسی خواهم نوشت در این باره و بیش از این وبلاگ هوپ جان رو شلوغ نمیکنم. ولی خداییش سناریوی شما با اتفاقاتی که افتاده نمیخونه. 
دیگه بدتر از اینی که شد نمیشد که؟ میشد؟! فائزه میتونست حتی شده با یه تلفن اینا رو لو بده. چرا هیچ کاری برای عوض شدن شرایطش نکرد؟!
آقا اصلا دور و برش که پر از انواع سلاح و مهمات بود. میزد اینا رو میکشت. نع؟1 ریگی بزرگه رو میکشت. نع؟! همه شون رو میفرستاد هوا.. نع؟! لا اقل حمید رو میکشت. بابا آدم برای کشور و دینش نع، برای حفظ جون خودش که یه تلاشی میکنه. ببو گلابی واینمیسته که..
من اصلا نمیتونم با این بی عملی (نه اینی که تو فیلم نشون داده که اتفاقا میخواد خودش و شوهرش رو از مهلکه در ببره) با اینی که در واقعیت و لالوی حرفای خانواده اش هست کنار بیام. 

دور از جون شما جای فائزه چکار میکنی؟! 
هوپ! تو جای فائزه چکار میکنی؟! 

فائزه وقتی شوهر کرد 14 سالش بود بعدش چی؟! کسی که میتونه وسط اونا با اونهمه سختی تو سیستان زندگی کنه و سه تا بچه به دنیا بیاره دیگه بچه نیست! 
چرا همش میخواهید بگید فائزه یه دختر بیچاره چشم و گوش بسته بوده؟! که اغفال شده!! 
شما مستند دختر بچه های ایزدی که دست داعش اسیر بودن رو ندیدید؟ چطور خودشون رو از دست اونا نجات میدن؟! چطور به اون بردگی و اسارت و تجاوز خاتمه میدن؟! یکیشون نارنجک رو تو صورت خودش منفجر میکنه تا بمیره و از دست اینا خلاص بشه.. 
آدم اگه یه زندگی رو نخواد ادامه اش نمیده. اون هم یک زن! شما احتمالا یک آقا هستید و با روحیه زنها غریبه.. 
من همراهی فائزه رو نمیتونم بذارم فقط به پای ترسش.. همین. قصه با عقل جور درنمیاد. بعدشم اعترافات خود حمید هست. بعد از فائزه یه جورایی به هم میریزه که دولت پاکستان اون رو تحویل ایران میده.. خب یه آدمی که اینهمه جنایت کرده و یه آخ نگفته چرا با یه آدم کشی اینقدر به هم میریزه؟! نگید چون زنش بود! اینا زن و بچه مردم رو تو تاسوکی قتل و عام کردن و چند تا بچه کشتن اونجا.. پس فقط بحث احساسات نیست.. 
منم که گفتم اونقدر فشار فکری و روانی و شست و شوی مغزیش قدرت پیدا کرد که بالاخره تسلیم خواست برادرش شد. 
قبل از اعدام همین حمید رو به خواست خودش میبردن برای جوونهای بلوچ حرف میزد و از خطر وهابی شدن و سلفی گری و شستشوی مغزی برای جوونها میگفت! به خواست خودش. میدونست که اعدام میشه و در حکمش تجدید نظر نمیشه. چرا اینکار رو میکرد؟! چون بهتر از هرکسی میدونست با این تعالیم و افکار چه چیزهایی رو از دست میده و تا چه حد سقوط میکنه.. 
احساس خسارتی که داشت باعث میشد بره و به قول خودش برای جوونها روشنگری کنه تا پا جای پای او نگذارن. چرا اینقدر پشیمون شده بود؟! 

میشه یه کم راجب بلوچای سنی و آداب و رسومشون بگید؟ مگه بعد طلاق چی میشه؟! میخوام بدونم چرا دختر شیعه از همونجا بهشون نمیدن؟! 
من کرمانی ها رو دیدم که اهل کویرن و بسیار قانع و با محبت و بساز. نظرم نسبت به اهل کویر مثبت بود واقعا.. چون دوست سنی کرد هم دارم ، واقعا به وحدت بین شیعه و سنی معتقدم و مشکلی باهاشون ندارم. اما انگار از اونسمت همچین حسی نیست. درسته؟! 
من اگه جای فائزه بودم و انقدر عاشق بودم به عشقم امید داشتم که نجاتم بده. ولی وقتی اون فیلم رو میدیدم امیدم قطع می شد و تلاش می کردم هر طوری هست فرار کنم. فائزه هم تلاش کرد یک بار که نتونست و گرفتنش. ولی به نظر از بعد دیدن فیلم، این ترس بود که فلجش کرد. این نبودن بچه اش و اسیر بودنش بود که نذاشت کاری بکنه جز اینکه بگه به داداشش بگه فرار کن.
راتا
دلیل اینک شما متوجه حرفهای من نمیشد و قابل درک نیس واستون اینه که با پیش فرضهای  ذهنی خودتون دارید به این قضیه نگاه میکنید، اتفاقا برخلاف تصورتون من یه خانومم و خیلی بیشتر ازشما میتونم احساسات یه خانوم رو درک کنم و خیلی بیشتر از شما هم خانواده ی ریگی  و بلوچ ها رو میشناسم  ،،، اصلا بحث اختلاف شیعه سنی مطرح نیست،،اتفاقا منم دوستای کرد زیادی دارم و یا دوستای سنی از بقیه مناطق و خب هیچ مشکلی نیست  و هیچ کدوم کاری به اعقاید اون یکی نداریم ، اونجا بیشتر بحث فرهنگ مطرحه نه صرفا شیعه و سنی و بحث دیگشم اینه که خودشون با شیعه ها کنار نمیان و مردم شیعه ی اون منطقه کم اسیب ندیدن از این تفکرات ....میگم ک اصلا قضیه مذهب نیست و بحث فرهنگ و عقاید مردم بلوچه،،،،
من نمیدونم چجوری باید به شما یه دید واقعی بدم ازین موضوع و ازتون بخام با فرهنگ و عقاید و  دیدگاه شخصی خودتون  نگاه نکنید همه ی پیش فرضاتون رو پاک  کنید و بعد نتیجه گیری کنید... چی میگی برادر من وسط یه مشت تروریست تلفن  میدن بهش اخه؟سلاح میدن ک بیاد بکشتشون؟ تموم حرفهای شما  نشون میده ک بیرون گود وایسادین و بدون ذره ای شناخت دارید نظر میدید .... 
در ضمن حرفهای من بخاطر یه دوره زندگی  در کنار بلوچا  و معاشرت باهاشون هست  و امخصوصا توی اون دوره درگیری ها ک همش به تاسوکی ختم نشد و ادامه دار بود زاهدان زندگی میکردم 
اتفاقا یکی از دوستان من از اقوام همین عبدالمالک ریگی بود 
اصلا توی فرهنگ اونا کلمه ی زن به معنی کلفت و دستگاه جوجه کشیه و هنوزم که هنوزه خانوماشون اختیاری از زندگی ندارن  در حدی که یه بار یه بچه کوچولوی دختر بغل من بود و یه خانوم بلوچ بهم گفت ینی واست مهم نیست ک این یه دختره و پسر نیست؟چرا بازی میکنی باهاش؟واقعا فرقی نداره دختر و پسر؟
دلیل اینک مردم اون ناحیه دخترشون رو به بلوچ نمیدن اینه که زندگی دارن میکنن باهاشون و میشناسنشون توی کامنت قبلیمم گفتن ...

واقعا شما چرا فک کردی اونا به بچه های خودشون اسیب نمیزنن و جون بچه های فایزه در امان بوده؟مگه  عبدالمالک یکی از برادرای خودشو قربانی نکردتوی سراوان؟اونوقت به برادر زادش رحم میکرده؟ 
شما میتونید حس مادرانه رو درک کنید؟یا حس نگرانی یه زن برا خونوادش؟یا حس وحشت یه زن رو؟مگ اینا یکی دوتا بودن ک بکشتشون ، تروریست بودن ها در جریانید؟
 من نمیخام بگم فایزه دختر چشم و گوش بسته ای بودا اما میگم راهی ک توش قدم گذاشته بی برگشت بوده  و اونم یه قرباتی بوده ولی اصرار شما به اغفال و شستشوی مغزی حمید و بیگناه و عاشق بودنش عجیبه.... 
من دارم راجب واقعیت حرف میزنم بعد شما میگید اول فیلمو نگا کن؟مگ شما از روی فیلم نتیجه گیری کردید اخه؟ درسته که موضوع اصلی فیلم براساس واقعیت بوده اماهمه چیش ک واقعی نبوده یه قسمتایی برای جذب مخاطب تغییر کرده تا یه فیلم بشه، وگرنه اسمش میشد مستند دیگ فیلم نبود 





والا من دیگه قاطی کردم شما دو نفر بهتر میتونین با هم صحبت کنین. من گوش میدم فقط.
دکتر یونس
@راتا
کامنت های قبلی منو با دقت خوندید؟ من ادعا نکردم که فیلم همه حقیقته. اتفاقا اولین نفری بودم که گفتم به نظرم فیلم لایه های پنهانی داره. و به نظر نمیاد همه قضیه این باشه. بعد بحث شیعه و سنی بودنشون رو گفتم که در فیلم هیچ اشاره ای بهش نشده بود و برای حفظ وحدت خب بهتره که نشه. 
من که گفتم اونجا نبودم و نمیدونم اصل قضیه چیه و حرفای خانواده فائزه هم در مصاحبه های مکتوبی که هست طی این سالها متناقضه. نگفتم؟
کتاب تاسوکی رو که خوندم برام اینقدر متناقض بودن افکار سلفی و وهابی عجیب بود که دو بار کتاب رو خوندم.. مثلا اونها یه عده آدم بیگناه رو اونطور قتل و عام میکنن و میدزدن و برای آزادیشون پول میخوان. بعد همونا میگن ما با اسیرمون تو یه ظرف غذا میخوریم چون سنت پیامبر بوده.. یه جایی میگن ما از اسیر کار نمیکشیم چون سنت پیامبر بوده اما کار و حمالی نیست که از اون اسیرای بیچاره نخوان و مجبورشون نکنن.. 
افکار داعشی های الان هم از شدت تناقض دیگه احمقانه شده.. 
من اصرار ندارم بگم چطور بوده یا هست. بر اساس چیزایی که دیدم و خوندم فقط بلند فکر کردم و چون مستنداتم کامل نبود اتفاقا ازتون سوال پرسیدم. 
اصراری ندارم بگم چطور بوده چون خدا میدونه و بس. ولی این اتفاق فارغ از اسباب و عللش میتونه عبرت آموز باشه. 
الان تو موزیک ویدئویی که از فیلم پخش شده تقریبا قسمت اعظم لحضات عاطفی بین حمید و فائزه و حتی پایان فیلم رو حذف کردن! خب چرا؟! شما در بستر یه کار فرهنگی و با زبان هنر بهتر میتونی فرهنگسازی کنی و به جوونها و نوجوون ها هشدار بدی یا به ضرب و زور و قانون و پلیس؟! 
متاسفانه بی سلیقگی فرهنگی در سطح کلان آسیبهای جبران ناپذیری به ما زده و فرصتهای طلایی رو از دست میدیم. خطر سلفی گری به خاطر مشکلات معیشتی اونقدر پررنگه که همین پارسال چند تا جوون با اسلحه مردم اهواز رو به خاک و خون کشیدن. چطور میشد جلوی این فاجعه رو گرفت؟! راه پیشگیریش جز آگاهی بخشی و همین فیلمها چی میتونه باشه؟! سینما یه هنره که میتونه موثر باشه. ولی آقایون فقط لوازم قهری و قانونی رو بلدن و اعمال میکنن. 

من گفتم فیلم رو ببینید چون اصلا بحث ما در نقد فیلم بود!:) و گفتگو حول محور اون شکل گرفت. 
علی ایحال هرکی در اون موقعیت باشه به فراخور "توانایی و نوع نگاه و طرز فکرش" یه تصمیمی میگیره. من وقتی یه کتاب و فیلم میخونم یا میبینم به این فکر میکنم که اگر من جای اونها بودم چه میکردم؟! 
همین به فکر فرو رفتن رسالت یه فیلم میتونه باشه. 
علی ایحال من هم احساسات زنانه رو تا حدودی میفهمم و به اندازه خودم سرد و گرم روزگار رو چشیدم. نمیتونم همه گناه رو بندازم به گردن حمید یا کلن فائزه و خانواده اش رو مبرا بدونم.. یه حادثه دو کفه داره. هیچکس صددرصد گناه کار یا بیگناه نیست. یه طیفه از صفر تا صد هست که هر کسی سهم خودش رو در این پازل بازی میکنه و داره. حرفم همین بود. هیچکدومشون بیگناه یا گناهکار مطلق نیستن. 
من خیلی دوست دارم این آدم کش ها یا مجرمین حرفه ای در این سطح قبل از اعدام یه روانکاوی مفصل و اصولی بشن. یه مطالعه روانشناسی روشون انجام بشه تا ابعاد روانشناسانه اش (چه در مجرم و چه در کسی که آسیب دیده) بررسی بشه.. این مطالعات و تحقیق ها خیلی میتونه کمک بکنه به دستگاه قضایی و امنیتی. البته اگر به فکر پیشگیری از وقوع جرم یا بررسی عوامل ایجادش باشن. 
مطمئنم مفصل از ریگی ها بازجویی شده اما کار روانشناسی؟! نمیدونم.. پایه نگارش فیلم هم گویا همون اعترافات اونها و فکتهایی هست که دستگاههای امنیتی به آبیار دادن. چون مادر فائزه ابتدای امر شاکی بود که اینا اصلا با ما مصاحبه نکردن و فیلم دختر منو ساختن!!! میخواست از آبیار شکایت هم بکنه اما بعد نظرش عوض شد!! 

عجب!
راتا
من با این کامنتتون موافقم  برخلاف کامنتای قبلی مخصوصا این فرهنگسازی از طریق رسانه ،و بحث من اصلا درباره ی فیلم نبود، و از اولم عرض کردم اینو ک من فیلمو ندیدم و فقط دارم راجب اصل موضوع حرف میزنم،فقط گفتم براساس این فیلم و چیزای مختلفی که توی گوگل هست نتیجه ای راجب واقعیت ماجرا نگیرید، و براساس تجربه و اطلاعاتی ک ازین قضایا داشتم خواستم با دیدگاهی نزدیک تر با اونچه ک در واقعیت اتفاق افتاده  به این مساله نگاه کنید ،همین ... ! حالا نمیدونم واقعا ،به دردتون خورد و تاثیری توی نگرشتون داشت یا نه 
چقد جالب که بدون حرف زدن با خونواده ی فایزه فیلم رو ساختن :-/ حق داشتن شاکی بشن خب...

توی پست قبلیتون گفتید اگه جای فایزه بودید چیکار میکردید ،باید بگم من الان از کامنتای خودمم ک درباره ی یسری از بلوچاست (منظورم همشون نیست :|||||) میترسم  واقعا ودیگ شبا نمیتونم راحت بخوابم :)) یهو دیدین یه کله خر پیدا شد اینارو خوند 
چه برسه میخواستم جای اون زن بیچاره باشم 



یا خدا در این حد خطرناک؟! :-/
راتا
نه مردم عادیشون ک ادمای خوب و شریفین...و تا کسی پا رو دمشون نذاره کاری بهش ندارن 
ولی خب من فک کنم لی لی بازی کردم این وسط  :) البته ک چیزی که دیدم رو گفتم ! ولی راجب همشونم صدق نمیکنه 
و فارس و بلوچ دارن کنار هم زندگی میکنن بدون اینک مشکلی داشته باشن با هم :) بقول دکتریونس وحدته باید حفظ بشه تا دچار بحران نشیم 
والا ما هم کاری نداریم بهشون :-(((
وحدت کلمه را حفظ نومایید
ختم جلسه :-)))
simin

 SALAM man az avalesh peygir bahse dr yunes o rata budam ,ba harfhaye rata ta hodudi movafeqam vali ba in cm akhar gorkhidam ....migam hop, yeho  Weblaget  o khanandehash hame ba ham narim hava

rata vase toam negaran shodam

فکر نمیکنم اتفاقی بیوفته ولی بحث جمع بشه بهتره دیگه!
راتا
من از اولشم گفتم اینجا جاش نیست :))

ختم جلسه :)))
تا مبحث بعدی شما را به خدای منان می سپاریم!
مهربانو
بابااا خوشتیپ کوجااایی شوماااا؟؟
همین دور و برام مهربانو جان :-*
سیمین
انقد کامنت خوندم که ملب شما رو فراموش کردم 
باشگاهم خوبی اما من نمی رسم که برم!
آره کامنتای این پست از خود مطلب بیشتر بود!

به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan