هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت. (۴۳)

  • ۱۳:۳۰

فلروویوم- پسر یکی از دوستان پدرجان، الان به مدت دو ساله که چند ماه یک بار میاد و اصرار می‌کنه که واسش کامپوزیت‌ونیر کنم و هر بار من یه عالمه فک می‌زنم که دندونات خیلی نامرتبن و قبلش باید ارتودنسی کنی و زیربار نمی‌ره و میگه چرا دکترای دیگه قبول می‌کنن؟ و هر بار باید بهش بگم: خب برو پیش همونا، تا بعد چند ماه هم دندونات پوسیده بشن هم لثه‌هات عفونت کنه.

و این چرخه هنوز ادامه داره.


مسکوویم- بالاخره دندون شکسته برادرجان رو ترمیم کردم و یه دستی به بقیه دندون‌هاش هم کشیدم. وقتی آخر کار آینه بیمار رو دستش دادم تا خودش رو ببینه، انقدرررر ذوق کرد انقدرررر ذوق کرد که از ذوقش خند‌ه‌ام گرفت. می‌گفت: هی تو دلم می‌گفتم الان گند می‌زنه، الان گند می‌زنه. چه خوب شد ولی. بعدشم افتخار داد کلی عکس گرفت باهام.

بله در این حد قبولم داشت!!


لیورموریوم- ( به قول دکتر ربولی مثبت ١٨) دختربچه با خواهر بزرگترش که هم‌سن و سال من بود اومده بود تا دندون بکشه و خواهرش بیشتر خودش استرس داشت و هی ناناز ناناز می‌کرد. اسمش چیز دیگه‌ای بود؛ ولی گویا این‌طور صداش می‌کردن. راستش وقتی خارج شدن، خنده‌ی حبس‌شده‌مون رو آزاد کردیم. چون معمولا به یه چیز دیگه میگن ناناز. من نمی‌دونم. اصلا به من چه. 


تنسین- داشتم از مربی باشگاه در مورد روند گرفتن دستگاه پوز سوال می‌کردم که یکی از شاگرداش اومد وسط بحث و گفت: شما دنبال دستگاه کارت‌خوانین ولی این دکترای بی‌ش*ف هر بار می‌ری میگن کارت به کارت کن یا نقدی بده. چون می‌خوان مالیات ندن دزدای بی‌همه‌چیز!

من که کلا سکوت بودم. مربیش زد زیر خنده و جریان رو توضیح داد. منم خندیدم. دختره خیلییییی خجالت کشید و معذرت‌خواهی کرد و آدرس گرفت بیاد پیشم.



اوگانسون- در مطب رو بسته بودیم و داشتیم بار و بندیل رو جمع می‌کردیم بریم که در زدن. منشیم اومد و گفت یه آقایی واسه معاینه اومده. روپوش پوشیدم و رفتم به اتاق معاینه. مرد خیلی گرم سلام و احوال‌پرسی کرد. متقابلا گرم برخورد کردم و با حوصله معاینه‌اش کردم و توضیح می‌دادم. سوال کرد: قبلا کجا بودین؟ در مورد شهر طرحم و روند گرفتن امتیاز توضیح دادم. به اتاق گرافی بردیمش و همین‌طور که سر تیوب رو تنظیم می‌کردم روی صورتش واسه نرس/منشی‌م توضیح می‌دادم که مرد دوباره گفت: از فلان‌جا (شهر طرحم) راضی بودین؟

گفتم: مگه اهل اونجا هستین؟ 

گفت: نه.

گفتم: بله مردم خوبی داشت.

که گفت: می‌اومدین شرکت نفت استخدام می‌شدین.

این رو گفت و خیره شد بهم. یک لحظه قلبم ریخت. نگاهش کردم. خودش بود. پنج سال قبل هم وقتی ماهی یکی دو بار از بخش دانشکده بیرون می‌اومدم، خود منحوسش منتظرم بود تا خیره بشه و سوال‌های مسخره دندونپزشکی بپرسه و معذبم کنه. انقدر موقع حرف‌زدن به در و دیوار دانشکده خیره می‌شدم که چهرش رو فراموش کرده بودم. همون بیمار مزخرفی بود که بهم گفت خیلی خوب واسم کار کردین، بیاین شرکت نفت استخدامتون کنیم و سری آخر هر چی صبر کرد، از بخش بیرون نیومدم و حراست رو خبر کردیم بیرون بندازتش. پنج سال گذشته از روزی که از دانشکده بیرون نمی‌رفت تا بهش گفتم نامزد دارم و رفت. الان ساعت و روز و آدرسی که بتونه پیدام کنه رو داره. فشارم افتاد. رنگم پرید. رفتم اون یکی اتاق. نرسم دنبالم اومد. بهش جریان رو توضیح دادم و گفتم بهش بگه که کارش رو فلان دکتر باید انجام بده. کار من نیست. صداش میومد که اصرار داشت ویزیت بده ولی نرسم قبول نمی‌کرد. 

خدای من. باید از شنبه برم دنبال اسپری فلفل و شوکر و دوربین مداربسته.



+ چند تا خاطره دیگه هم داشتم ولیییییی! چون عناصر ١١٨ گانه جدول تناوبی، بالاخره تموم شدن، بقیه خاطرات رفتن واسه سری‌های بعدی که ایشالا به اسم شهرستان‌های ایران بشن.

  • ۴۰۳
شارمین امیریان

سلام عزیزم...

برای پوز به نظرم برو سراغ بانک رفاه. قر و قنبیل بقیه بانک‌ها رو نداره. (البته اگه قصد خریدنش رو نداری).

 

سلام جونم
راستش از یه بانک خصوصی گرفتم فکر میکردم قر و قنبیل نداشته باشه ولی همون مسئله تعداد تراکنش و اینا رو داره.
Reyhane R .

سلام هوپ (:

لیورموریوم، نمیدونم چرا حس خوبی ندارم به این کلمه.چندشم میشه بعضیا به کار میبرن 😶

اوگانسون، اوه طرف از اون سیریش هاست 🤨

 

سلام ریحان جان
آره دیگه، حتی برای اون مورد بخصوصم چندشه ولی خب میگن دیگه :-)))

به سیریش گفته زکی!
x

همه چیز خوب بود تا اینکه به مورد آخر رسیدم

آنقدر احساس ترس و منفورش برام ملموس بود که نتونستم کامنت بذارم و حالم بد شد صفحه  رو بستم و رفتم و الان دوباره اومدم

خوش به حال اونایی که اگر هم نمی خوایمشون حداقل حس خوب برامون تو ذهن می‌ذارن نه ناامنی....

ببین اون وقت من از دو روز پیش چه حالی دارم. اول رفتم خونه مامان بزرگم که نکنه دنبالم بیاد. بعد هم رفتم خونه و تا ساعت ۱ نصفه شب بدون اینکه لباس عوض کنم یا شام بخورم یه گوشه نشسته بودم.

اتفاقا صبح همون روز چنین فردی که میگی رو با مهر‌بونی رد کردم و با شوخی و خنده قبول کرد. انقد خوشم اومد شاید بعدها خودم برم بهش پیشنهاد بدم!
گندم بانو

یعنی خداییش خواهر آدم دندون پزشک باشه، حتی اگه کارشم خوب نباشه باس بذاری رو سرت حلوا حلوا کنی!:)))

 

گفتی ناناز صداش میکردن، با خودم گفتم چه قشنگ! منم دخترمو ناناز صدا کنم! که ته قصه زد همه چیو خراب کرد 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

 

و اون آقا... هیزه؟ چرا حضورش آزارت میده؟

چرت میگه بابا. غیر دندون شیری‌هاش که من هنوز دندونپزشک نبودم، همههههه کاراشو تا حالا خودم کردم. یه دندون با پوسیدگی عمیق داشت، عصب‌کشی نکردم گفتم با کف‌بندی خوب میشه ولی تا یه مدت حساسه، تا مدت کمی حساس بود و بیچارم کرد از بس غر زد. بعدشم خوب شد.

آقا ناناز نذارین رو بچه‌هاتون. مسخرشون میکنن به خدا. :-))))

گندم. نمیدونم سریال you رو دیدی یا نه؟ اگه ندیدی برو خلاصش رو بخون. داستان یه مرد استاکره. کسی که همه‌جوره و مخفیانه زندگی زن‌هایی که دوست داره رو زیرنظر داره. تو کل سکانس‌ها حس بدی از اون مرد می‌گیری بعد تصورش رو بکن کسی رو که حراست به زور بیرونش کرده بعد از چند سال محل‌کارت رو پیدا کنه و اخر شیفت و تو یه شب پاییزی بیاد پیشت و هی صمیمی برخورد کنه و تو معاینش کنی و نزدیکش بشی و بفهمی که همون مزاحم روانی چند سال قبله. نمیترسی؟!
من واقعا ترسیدم...
معلوم الحال

جدول تناوبیم تموم کردین؟ :)

خدا قوت خاتون

آره دیگه، نمیدونم سردرد نمیشین انقد من خاطره تعریف میکنم براتون؟
خاتون :-)))))))))) بهتر بانو بود
گندم بانو

قشنگ جان، من دستگاه پوز رو از کارآفرینی امید خریدم. به صورت اقساط 18 ماهه، ماهی 125 تومن. دو تا هم ضامن میخواد. دیگه هم کاری به تراکنش و اینا نداره اصلا.

آره حتما حتما یکی باید بخرم. اون که مال بانکه رو بذارم الکی باشه تا بیان جمعش کنن!
مرسیییی
ماوی

دیگه انقدر عناصر سخت سخت نوشتی که میخوام ارجاع بدم به یه بند خاص از نوشتت باید چند بار اسکرول کنم بالا ببینم کدوم عنصر بود. :))

 

 راجع به پست قبلت بسیار تبریک میگم بابت مطبت و چه کار خوبی کردی، این برهه هایی که آدم غرق کار میشه درسته که سخت و خسته کننده است اما اینکه بقیه ی ذهن مشغولیات تا حدی میره تو حاشیه و فرصت فکر کردن بهشونو پیدا نمی کنی خیلی لذت بخشه به نظرم و نهایتا اینکه بابت این جسارتت به خودت افتخار خواهی کرد. کلی آرزوی موفقیت و این حرفا. :قلب

 

اوه این آدمای استاکر خیلی حس ناامنی به آدم میدن. زمان دانشجوییم یکی از دوستام با یه پسری تو توئیتر آشنا شده بود و همو ندیده بودن و در حد مسیج و اینا با هم در ارتباط بودن، بعد یه بار من و دوستم با قطار داشتیم یه سفری می رفتیم و به دوستم از جانب این پسره مسیج اومد که دیدمت تو راه آهن فلان لباس رو پوشیدی و فلان اتفاق برات افتاد. 

خیلی برا هر دومون استرس زا بود اینکه این یارو اصلا چطور ما رو پیدا کرده (بعدا فهمیدیم که ظاهرا دوستم یه توئیت معمولی راجع به کلیت سفرمون کرده بوده).

بعد من همش تعجب می کنم از این اینفلوئنسرای اینستاگرام که کلی اطلاعات شخصی از خودشون و بچه هاشون میزارن تو پیجاشون. نمی ترسن واقعا مثلا 1 میلیون نفر آدرس مهد بچشونو داشته باشه؟

خلاصه که اینو گفتی الآن یاد این داستانا افتادم. 

خودمم خسته شدم به خدا :-))))
 درسته ولی بدیش اینه یکم بیکار شی، افکارت داغون تر و قوی‌تر برمیگردن.

ایشالا که همین‌طور باشه عزیزم :-)

من اگه چاره داشتم، همین آدرسم نمیزدم ولی نمیشه واقعا. یکم باید از فضای امن بیرون اومد ولی این عواقب رو هم داره.
ن. ..

یا فاطمه زهرا

یخ کردم :/

از شهر طرحت تا اینجا که هستی نزدیک به هم هستن؟

به پلیس زنگ بزن و بگو راهنماییت کنن که راهی هست جلو این دوپا گرفته شه یا نه، جدی میگم 

:-///

کاری به شهر طرحم نداشت این یارو، میخواست فضولی کنه این چند سال کجا بودم که نتونسته پیدام کنه!!
قرار شده باز اومد و مزاحم شد مردای خونه برن واسش!
.. میخک..

به اوگانسون رسیدیم :"")

تموم شد :-))

ماوی

نه خب تو که بحثت جداست آدرس مطب رو باید بدی مربوط به کارته.‌

من بیشتر منظورم اینفلوئنسرای اینستاگرامیه که جزئیات خیلی زیادی از بچه هاشون که آسیب پذیرترن منتشر می کنن. راجع به بیماری هاشون، ویژگی های شخصیتشون،  آدرس مهدشون، مدرسشون و ... و یه جامعه ی خیلی بزرگی از دنبال کننده ها رو دارند. 

حالا نمیگم درستیه یا غلط ولی من شخصا اگه جاشون بودم چنین کاری نمی کردم. 

درست میگی واقعا. منم خوشم نمیاد. فقط الان دو تا اینفلوئنسر دارم که یکیشون آیدا پوریانسبه و چهره فرزندش رو از دو سالگی به بعد می‌پوشونه. دومی رو واقعا نمیتونم انفالو کنم با اینکه از خودش خوشم نمیاد بخاطر بچش دنبالش میکنم :-)))
ربولی حسن کور

سلام

فلروویوم. چند سال دیگه صبر کنید دندونهاش خراب شده دیگه به فکر این قرتی بازی ها نمی افته!

مسکوویوم. پس بالاخره به توانائی تون ایمان آوردن!

لیورموریوم. فکر نمی کردم توی دندون پزشکی هم خاطره مثبت دار پیدا بشه! اما فکر کنم یه ترانه هم هست که میگه دختر مردم ناناز ناز تو نازه ناناز!

تنسین. خب شما را که جزء اون گروه طبقه بندی نکرده دیگه! اما کلا چه معنی داره آدم خودشو قاطی بحثی کنه که هیچ ربطی بهش نداره؟!

اوگانسون. من کفرم دراومد خدا به داد شما برسه. واقعا امیدوارم گذرش تصادفا به اون طرف افتاده باشه گرچه بعید میدونم. بهتره براش یه زن پیدا کنین!

امیدوارم اگه قراره اسم شهرها رو بنویسین دوستان توجه داشته باشند که مسائل نوشته شده ربطی به مردم اون شهر نداره! نیان یهو شروع کنن به فحش دادن و ...

سلام دکترجان

-مسئله اینجاست دندونهاش خیلی نامرتبه و همین الان هم نمیتونه خوب تمیزشون کنه و اکثرشون ترمیمی شدن، بعد کامپوزیت بچپونی روی این دندونها، معلومه داغون میشن. خیلی پسره قرتیه!

-شکر خدا، قراره داداچیای باشگاهشون رو بفرسته پیشم :-))))

- دیگه ایشالا از این به بعد بیشتر شه. نشنیدم اون ترانه رو ولی ناناز مورد داره! 
- همه رو جمع بست دیگه. نمیدونم جدی چرا پرید وسط؟ :-)))

- عمرا گذری اومده باشه، ولی اینطور وانمود میکرد که داشته رد میشده دیده اینجا مطبه! فکر کرده بود مدل موهاش عوض بشه، میتونه طرز نگاهشم عوض کنه و من یادم نیاد کیه! ده یازده سال بزرگتره. چی میخواد از جون من 😑

نه ایشالا! :-))) فقط شک دارم به ترتیب الفبا برم یا نه!
ربولی حسن کور

سلام دوباره

1. چرا این پست را توی گروه پستهای هوپ و بیماران نگذاشتین؟

2. نیلزبوهریوم را ننوشتین البته به اسم هانیم هم شناخته میشه (یا همون هافنیم بود که نوشتین و من اشتباه میکنم؟)

سلام :-)
- عه انقدر درگیر عصبانیت و خشم و لایه درون بودم یادم رفت! مرسی :-)))

-هافنیم رو نوشته‌ام فکر کنم. حفظین جدولو دکتر؟
ربولی حسن کور

یه زمانی بودم

صحیح :-)
نرگس بیانستان

دو تا پست آخر رو خوندم

هوپ!مطب زدی... :) 

آخ من چقدر لبخندم الان... 

باورت میشه احساس میکنم تو قلبم ۷  ۸ تا پروانه آبی دارن پرواز میکنن؟  واااااقعا چنین احساسی دارم. 

 

خیلی وقت بود انقدر عمیق وجودم لبخند نشده بود. ازت ممنونم که  این حس رو بهم دادی 

عزییییزم حتما حتما حتما پر برکت باشه برات. امیدوارم همیشه برق رضایت رو تو چشمای بیمارات ببینی. ❤

:-)
^_^
بله که باورم میشه. 
ازت ممنونم که انقدر خوش‌قلبی :-)
مررررسی ایشالا
نرگس بیانستان

شیرینی منو بده راستی :))))

چی بدم؟
بیست و دو

خدایی داشتن مزاحم و یه آدم سیریش میتونه تجربه ی خیلی تلخ و استرس اوری باشه که به نظر من شکایت قانونی کن.یعنی من بودم این کارو میکردم.

والا به اون چیزی که میگی هرکی یه چیزی میگه فلذا یه عده هم ناناز نمیگن خب:دی 

یک بار دیگه بیاد زنگ می‌زنم ۱۱۰. شوخی ندارم. 

ولی ناناز خیلییی میگن تو دختربچه‌ها :-))))
ربولی حسن کور

سلام

الان چک کردم

واقعا هانیم با هافنیم فرق داره و ظاهرا ننوشتین 

عدد اتمی ۱۰۸

عه. از دستم در رفته! یعنی ۱۱۷ تا خاطره اتمی نوشتم،
نیــ روانا

یا خدا

چقدر چندشم شد از اون یاروهه

قشنگ سکته رو زدم

امیدوارم دیگه هیچوقت پیداش نشه آشغال عوضی 

وقتی جرقه شناختنش زده شد، هی مغزم انکار می‌کرد. بعد که مطمئن شدم، چهرم و لکنتم دیدن داشت.

میاد دوباره. :-(
نرگس بیانستان

شیرینی چی بدی 

از دوست هر چ رسد نیکوست و این صحبتا خواهر :))

شیرینی مطبم این باشه که تو بنویسی :-))
ربولی حسن کور

الان باید یه پست یک موردی بنویسین!

نه دیگه. جسارتا پست قبلی یه خاطره از اولین مریض مطب بود. اختصاصی میذاریم واسه اون عنصر :-))
نرگس بیانستان

من نوشتم که :)))) 

شیرینی رو تو باید بدی. من بنویسم؟؟؟ خدایا شکرت ! 

بله من همچین آدمی هستم!
نه دیگه گفتی میخوای بری، نباید بری
نرگس بیانستان

خانم محترم شیرینی منو بدهههههه :)))))

دادم دیگه. از این به بعد میتونی بنویسی 😉😉
نرگس بیانستان

خسیس 😒

😌😌😌
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan