یهو صدام می کردی و چلیک ازم عکس می گرفتی؛ وقتی با هزار کلک گوشیت رو می گرفتم می دیدم که روی چشم هام زوم کردی. تو چشم های سبزِ من رو می پرستیدی. بعضی وقت ها به طرز عجیبی ساکت می شدی و با سماجت نگاهم می کردی. نگاهت از چشم چپم به چشم راستم می رفت و میومد و توی هپروت غرق می شدی. دستم رو جلوی چشم هات تکون می دادم ولی نگاه خیره ات رو از چشم هام بر نمی داشتی. اعصابم به هم می ریخت، چون درست شبیه وقت هایی که فوتبال تماشا می کردی و حواست شش دونگ بهم نبود، می شدی. آره من به چشم هام هم حسودیم می شد!
یادته اون اوایل یک بار از نگاه عاشقت سرخ شدم، چشم هام رو بستم و سرم رو زیر انداختم؟ اون وقت دستم رو گرفتی و انگشت کوچیکه ام رو فشار دادی، چونه ام رو دادی بالا و توی چشم هام خیره شدی و گفتی: ( قول بده که هیچ وقت نگاهت رو ازم نمی گیری.) لپ هام گُر گرفتن و دوباره سرم رو زیر انداختم. باز هم وادارم کردی به چشم هات نگاه کنم. چشم در برابر چشم: (آخ که چقدر من این تیله های سبزِ چَمنی رو دوست دارم. ) چشم هام از تعجب گرد شدن. به خودم گفتم این پسر تعریف هم بلد نیست بکنه ازم. خندیدی و گفتی: ( تعجب نکن. از منی که از بچگی عشقِ توپ و چمن و فوتبال بودم، انتظار بیش تر نداشته باش. آخ که هیچ چمنی به سبزیِ چشم های تو نیست. ) قلبم توی قفسه ی سینه ام جا نمی شد از بس خودش رو به در و دیوار می کوبید. توی چشم های رنگِ شَبت اشک غلطید: (ای پدرسوخته با اون چشم هات... ای جانم که هر کدوم مثل یک نیمه ی زمین فوتبالن واسه من. قربونشون برم که واسه اولین باره که نمی دونم طرفدار کدوم تیم ام. ) ساکتِ ساکت شده بودم. حرف هات به عمق دلم رخنه می کرد و احساس می کردم هر لحظه از لحظه ی قبل بیشتر دوستت دارم. تا اینکه تیرِ خلاص رو زدی و گفتی: ( اصلا می دونی چیه؟ چشم هات جام جهانیه منه. )
عزیزِ گریزپای من، این روزها جام جهانی بعدی در راهه، نمی دونم زمان تماشای عشق بچگیت یاد دخترِ چشم چمنی هم می کنی یا نه؛ ولی می دونم دیگه فوتبال رو با چشم هام طاق(تاخت) نمی زنی. تو هم بدون اینجا دختری هست که از هر چه آینه و نگاه سبز درونشه فراریه...
+ چشم هایش
++ چشم های من سبز نیست!
+++ چالش جام جهانی چشم هات