هیهات اگر ارتش موهاتو نبندی...

  • ۲۲:۲۶

 خواهر داشتن یعنی لمس لحظات خاص دخترونه. یعنی وقتی که خواهرجانت از شدت درس خوندن به سرش می زنه و یک دفعه میاد توی اتاقت، پشت سرت می شینه، کله ی متعجبت رو با تشر بر می گردونه و بدون مقدمه شروع می کنه موهات رو تیغ ماهی بافتن!

++ پیشرفت یکی از دوستان از مرحله ی پرسیدن اینکه ((شوهر نکردی؟)) در هر باری که من رو می بینه یا بهم پیام میده؛ به مرحله ی سوال درباره اینکه ((سرکار نمی ری؟)) را به جمیع دل سوختگان تبریک عرض می نمایم!!

+++ همچنین پیشرفت خودم در مراحل پایان نامه نویسی رو هم به خودم تبریک جانانه عرض می کنم.کی بشه تموم شه، کل بیان رو چراغون کنم!! ؛))


* عنوان بخشی از آهنگ دیوانه از گروه داماهی

  • ۱۰۵۷

اینجا همه چی درهمه! (2)

  • ۱۲:۰۹

1. دختر 30 ساله ی دوست داشتنی، مثل ذکر تسبیح این جمله رو مرتب تکرار می کرد: " خانوم دکتر! به خودا حالم بهم میخوره!" و جلوی دهانش رو میگرفت؛ من هم که می دیدم کوچکترین نشونه ای از حالت تهوع نداره، به شوخی می گفتم: " ناخن هاش رو! " خجالت می کشید و دست هاش رو از روی دهانش بر میداشت و داخل جیب مانتوش می کرد تا ناخن های بلند یک سانتیش رو قایم کنه. دهانش رو باز می کردم و کار خودم رو میکردم و هیچ وَقَعی نمی نهادم (خیلی این فعل رو دوست دارم!). وقتی اِلواتور نزدیک ریشه های دندون هاش می شد، جیغ و داد بود که به هوا می رفت: " دردت میگیره عزیزم؟ " ابرو بالا می انداخت " نه. به خودا حالم بهم میخوره. " با قربون صدقه رفتن و کمک خاله اش که بیچاره با دیدن خون حالش بد می شد، سریع 4 تا ریشه های قدامیش رو کشیدم. ریشه هایی خیلی کوتاه.  " ببخشین خانوم دکتر اذیتتون کردم! ولی به خودا حالم بهم میخوره... "

 محبوبه جان مبتلا به سندروم داون بود. به نظر استاد، به خوبی منیجش کردم.

2. از بیمار تخت مجاور تخت پدرش سوال می پرسم و درحالی که حواسم هی پرت میشه که چقدر چشم های این مرد میان سال با این رنگ آبی تیله ایش خاص و عجیبه، جوری که انگار ته چشم هاش هم پیداست؛ می بینم که مرتب سراغ پدرش میره و آروم میگه: " برو دندونادا نشونش بده. " پیرمرد مقاومت میکنه ولی پسر اصرار: " طوری که نی، ضرری که ندارِد مفتیِس! " جلوی خنده ام رو به سختی می گیرم و ادامه سوالات رو از مرد چشم تیله ای می پرسم.

3. بعد از رکودی دو ماهه، که خرابی لپ تاپ و اذیت کردن مسئولین ذیربط پایان نامم باعثش بودن؛ دوباره چند روزی هست که درگیر جمع آوری داده و نوشتن شدم. نوشتنش سخت نیست، ولی حوصله ی زیادی میخواد. 

4. قضیه کل کل من و برادرجان تمامی نداره. روم به دیوار بعد از یک دعوای لفظی و کل کل شدید، برای تنبیه کردنش کیبورد کامپیوترش رو برداشتم و جایی قایم کردم که عقل جن هم نمیرسید. اون هم وقتی من توی سرویس بهداشتی بودم، گوشیم رو از توی شارژر کشید و قایم کرد! اما اگه فکر کردین من کسی بودم که اول کوتاه اومد، اشتباه می کنین!! الان هم مثلا قهریم، ازون قهرهایی که وقتی حواسمون نیست، با هم حرف می زنیم. :))))

5. آدم باید توی هر صنفی آشنا داشته باشه تا در مواقع اورژانسی سریع مشکلش حل بشه. از آرایشگر آشنا گرفته تا صافکار آشنا! :-/ حالا قضیه اصلا حاد نبود، ولی برای قایم کردن از پدرجان لازمه!  

6. روی صندلی نشسته ام و کفش سرمه ای رو امتحان می کنم. پیرمرد و پیرزنی وارد میشن. مرد با دقتی عجیب به تک تک کفش ها که همگی زنونه هستن، نگاه می کنه و میگه: " نپسندیدم. بریم مغازه بعدی" خانم فروشنده با خنده میگه: " ماشالا حاج خانم قدر شوهرتون رو بدونین که دنبالتون واسه ی خرید کفش اومدن. " زنی تقریبا 40 ساله از اون ور مغازه میگه: " والا شوهرهای ما که حوصله ندارن بیان دنبال ما بازار." پیرزن به جدی و شوخی اخم می کنه و میگه: " حاج آقا بیا بریم تا از راه به در نشدی. "  و بعد سریع دست شوهرش رو می گیره و از مغازه فرار می کنه.

7. گاهی اَبَرجوشی روی صورتت ظاهر میشه که به اضلاع صورتت اضافه میکنه؛ اونم به صورت کاملا شیک و مجلس پسند! خدایا شکرت.

8. این روزها از همه جا صدای حامد همایون میاد؛ از تک تک ماشین های پشت چراغ خطر گرفته تا مغازه های مختلف و رستوران و ... . جالبه بعضی از سایت های دانلود آهنگ اینجوری طبقه بندی کردن آهنگ هاشون رو: سنتی، غمگین، شاد، حاووومد هماوویون! من که خیلی وقته از آهنگ هاش سیر شدم و سریع میزنم ترک بعدی!

9.  وقت هایی هم هست که گوشیت از بی شارژی خاموش شده و حال دلت خرابه و نمی دونی با کی درددل کنی. اینجور وقت ها یه دفترچه یادداشت بردار و بشین همه ی حرف هات رو به خدا بزن. مثل یک دوست خیلی صمیمی. وقتی به خودت بیای می بینی چندین و چند صفحه رو پر کردی. ولی بعدش یا سربه نیست کن دفتر رو یا جایی قایم کن که کسی پیداش نکنه! :)))

#توییتر نوشته: قدیما وقتی احساست را روی کاغذ می‌نوشتی می‌شد مچاله‌اش کرد.کاغذ‌ها مچاله شوند بهتر از این است که درد دل کردن‌های اشتباهی مچاله‌ات کند  *پرنیان*


+ از عنوان مشخصه، از هر دری سخنی هست در این پست. پس به دنبال پیدا کردن ارتباط بین شماره های مختلف نگردین. با تچکر ؛)

  • ۸۴۱

اورکا! اورکا!

  • ۱۱:۵۳

یادمه پارسال این موقع ها، مادرجان شکوه رو بردم بخش تا دندونش رو ترمیم کنم. کارش ترمیم کامپوزیت و خیلی سبک بود، زود تموم شد. کلی از زمان بخش مونده بود. آینه و سوند رو برداشتم و شروع کردم به اکتشاف در جای جای دندوناش و فهمیدم دندون عقل بالاش پوسیدگی سرویکال( روی طوق دندون) داره! حالا از من اصرار که خودم میخوام کار کنم... من می تونمممم... و از استاد انکار که کار تخصصیه و نمیشه... میدونین؟ من هر چی نداشته باشم، اعتماد به نفسم خوبه! اینکه با چه بدبختی و آه و ناله و دهان و لپ درد و زخم گوشه ی لب مامان و کمک استاد کار جمع شد بماند؛ چون دندونش خیلی عقب بود و برای تراش باید لپ مامان کامل کنار زده می شد و صورت کشیده مامان به سخت تر شدن اوضاع کمک میکرد! حالا دقیقا در این لحظه که کتاب جلوی روم بازه کلید حل مشکلم رو پیدا کردم و اورکا اورکا گویا پریدم توی کوچه... عه نه! توی وبلاگم که بنویسم:

( زود از عکس رد بشین، زشته! عیبه! )

دسترسی ب سطح فیشیال (لپی) آسیاهای بزرگ فک بالا به دلیل نزدیکی زائده ی کرونوئید به این سطح محدود است و بیمار با نیمه باز نگه داشتن دهان و منحرف کردن فک پایین به سمت دندان مورد درمان، می تواند به حل این مشکل کمک کند.

نکته ی اخلاقی این پست هم اینه که اگه به درس دل بدی، هر بار یه نکته ی جدید و کاربردی توی کتاب هات پیدا میکنی. بله! پس دخترم پاشو برو سر درست، دهه!

  • ۹۶۳

لب جوی نشین و باقی قضایا!

  • ۱۶:۵۷

1. اسکار بهترین بازیگر نقش اول هفته تعلق می گیره به پسربچه ی خجالتی که با نگفتن اینکه دستشویی داره و استفراغ های پی در پی، یونیت و در واقع بخش رو به گند کشید!  :-/ 

و اسکار درخواست نابه جای هفته هم تعلق میگیره به منشی بخش که توقع داشت خودمون یونیت رو تمیز کنیم نه خدمات دانشکده! 

-_- 


2. زمان خیلی سریع میگذره لامصب! چشم به هم بزنی می بینی 12 سال گذشته از وقتی که اولین دندونت رو پر کردی اون هم زیر دست دندونپزشکی که دهانش بوی کله پاچه میداده! از وقتی که به این نتیجه رسیده بودی که از دندونپزشکی متنفری ولی امروز تو، روی همون یونیت دندون کس دیگه ای رو ترمیم میکنی.

شاعر میگه بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟! چی؟ نه اشتباه شد منظورم این بود گهی پشت به زین و گهی زین به پشت یا در کل روزگار غریبیست نازنین!


  • ۷۲۶

ما که میزنیم به بی خیالی ولی خدایی 'بعضی حرفا میسوزونه قلب آدمو! '

  • ۲۰:۰۲

1. بدشانسی یعنی چند سال توی نوبت بخش ارتوی دانشکده دندونپزشکی بمونی تا دندون هات رو با قیمت پایین تری مرتب کنی؛ ولی وقتی داری به نوبتت نزدیک میشی، بخوری زمین و یکی از دندون های جلوی فکت بیوفته بیرون و دندون بغلی هاش هم لق بشن و یکیشون خورد بشه ( دندون های شماره 1 و 2 و 4 بالا به ترتیب)


2. خدایی دل شیر میخواد وقتی با رزیدنت ارشدت توی یک پاویون هستی، از کشیکت جیم بزنی و به دوست هات بسپاری وقتی رزیدنت سراغت رو گرفت که کجایی؟ بگن توی بیمارستانی؛ داد و فریاد رزیدنت ارشد اینترن های اطفال شنیدنی بود ؛))) ما هم زیرزیرکی می خندیدیم و می گفتیم چقدر خوبه رزیدنت های ما همه پسرن و از جیم زدن های ما با خبر نمی شن :دی 


3. من میگم اکثر این جماعت مذکر پررو ان، شما مخالفت می کنی هی! پسره از شدت خون ریزی از بینی عمل شده اش در حال فینته(غش)، بعد رزیدنت ارشد ما رو دیده میگه بگین ببینم کدوم شبکه ی مویرگی باعث این خون ریزی شده؟ نمی دونه آناتومی رو خدا پاس کرد و ما جز حفره دهان دیگه چشامون چیزی رو نمی بینه!  پسره میزنه پقی میزنه زیر خنده و میگه آقای دکتر اینا پرستارن؟! انگار نه انگار با این خنده خون قل قل از بینیش میریزه توی دهانش. دکتر هم میگه نه اینا سوسولای دندونپزشکن! :-/ راستش دلمون خنک شد وقتی پسره گوشیش رو درآورد که عکسی نشون رزیدنت بده و رزیدنت ازش پرسید: عکس از خودت میخوای نشون بدی؟ گفت: هه نه پس! عکس شما رو میخام نشون بدم! و  لبخندی که روی لب رزیدنت خشک شد! 


+ شاد باشین همیشه، گور بابای هر چی بدبیاری و ناراحتیه، خب؟! ؛-)


# عنوان آهنگ فکرشم نکن از محمد علیزاده
بعدا نوشت: وقتی خوندن کتاب بیشعوری تو رو به فکر می اندازه و دیگه نمی تونی بی شعوری یکی از اطرافیانت رو تحمل کنی، نتیجه اش میشه طغیان! دیگه این بار کوتاه نمیام...
  • ۷۴۲

وقتی لولو می شوم :|

  • ۱۹:۴۰
ایام انت.خابات بود، نمیدونم چرا اون وقتا جوگیر شده و طرفدار پر و پا قرص یکی از نامزدها شده بودم... دستبند رنگ اون نامزد رو می بستم و بحث سی.اسی می کردم. جالبی ماجرا این بود که رای نمی تونستم بدم و کاسه داغ تر از آش شده بودم! الان واقعا دیگه توی اون حال و هوا نیستم و حتی از کسی که طرفدارش بودم هم بدم میاد! 
ماجرایی که حواس من رو یکم پرت می کرد از اون حال و هوا، ذوق دیدن نوزاد های دوقلوی یکی از نزدیکانم بود. خونشون نزدیک دبیرستانمون بود، انقدر دوستشون داشتم که هفته ای حداقل دو بار رو به دیدنشون می رفتم. دوقلوها ناهمسان بودن؛ یکی بزرگتر، سفید، تپل و خوشگل و یکی ریزه میزه، پرمو، سبزه، به شدت لاغر و تا حدی زشت! دخترک تپل خوش اخلاق و آروم بود و خواهر کوچولوش به شدت ناآروم و بداخلاق!
 مادرجان شکوه میگفت قل بزرگه شبیه نوزادیه تو ئه. سعی می کردم علاقه قلبیم به قل بزرگتر رو قایم کنم ولی نمیشد، خیلی ناز و مامانی بود... خواهرم میگفت قل کوچکتر رو دوست داره و فقط اون رو بغل میکرد... گذشت و دوقلوها بزرگ شدن و روز به روز شیرین تر شدن... موهای صورت قل کوچیک ریخت، یکم تپل شد و تازه قیافه ی ظریفش مشخص شد... ناز شد، زیبایی خاص خودش رو داشت، شیرین زبون و حاضر جواب شد، در کل یه جورایی خیلی خانوم وار رفتار میکرد... ولی قل بزرگتر سادگی خاص دوران بچگیش رو داشت، لوس بود ولی از قل کوچیک حساب می برد درست مثل یه خواهر بزرگ تر... قل های محبوب من و خواهری عوض شدن، من طرفدار قل کوچیکه شدم و از باهوش بودنش لذت می بردم و خواهری اعتراف کرد که از اول دلش برای زشتی قل کوچیک سوخته وگرنه قل بزرگه رو بیشتر دوست داشته همیشه!
  • ۸۷۹

یک شب تنهایی در پاویون!

  • ۰۸:۲۵

کشیک فوق العاده سخت و طاقت فرسایی بود! در سختیش همین بس که نصف رمان صد سال تنهایی رو خوندم و اصلا از پاویون خارج نشدم! :)))) 

خیلی خسته شدم، برم خونمون دیگه! :دی


+ جهت جلوگیری از بد و بیراه گفتن یک نفر که خودش میدونه، کامنت های این پست رو می بندم! :)))

  • ۳۷۰

کوزه گر، بن تن و بقیه ی ماجرا!

  • ۲۲:۱۳

1- یک آینه ی دندونپزشکی یک بار مصرف! از  معاینه ی دهانی دوران پیش دانشگاهی ام دارم، که علاوه بر اینکه دندون های خودم رو باهاش معاینه میکنم، با شستن و دور نگه داشتنش از دندون ها، دهان بقیه اعضای خانواده رو هم گاهی معاینه میکنم! بله خیلی هم استریل هستم من! 

هر از چند گاهی لثه ی کامی دور یکی از دندون های فک بالام اذیتم میکنه، چند شب پیش هم موقع مسواک زدن خون ریزی کرد، هی میخوام به بچه ها بگم از دندونم عکس بگیرن، ولی یادم میره یا میگم مهم نیست و انقدر بی محلی بهش میکنم تا خوب بشه!  

دقیقا مصداق این ضرب المثله که 'کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره! '

 پستش کردم تا یادم بمونه و به فکرش باشم!


2- پسرک شیرین زبون 4 ساله با اون چشمای درشتش، خیلی شیک به عنوان جایزه یه پاک کن بن تن ازم گرفت و زیر دستم نخوابید! ارجاعش دادم تخصصی :-/ البته وقتی توی بخش تخصصی سر زدم بهش، دیدم در حالی که سکسکه میکنه از گریه، رزیدنت داره سریع براش کار میکنه! خب من دلم نمیومد!


# از سری اعترافات یک دنتیست آینده!


  • ۵۶۵

آخه نامرد شب و روزم تو بودی، تو نگاهت سمت کی بود؟!

  • ۱۶:۳۳

1. اگر دختری را دیدید که همه ی انگشت های پاهایش به جز یکی مانده به آخری را لاک زده، فکر نکنید که برای قر و مدش این کار را کرده! بدانید که از آیت الله مکارم تقلید می کند و فقط ایشان قبول ندارند که مسح روی انگشت کوچیک هم قبول می باشد! 

2. خوشحالم چون این روزها انقدر سرم شلوغه که ذهن سرکشم نخواد برگرده به روزهای سخت زمستون سال گذشته ام... سیستم من اینجوریه که توی روزهای شلوغ بهتر می تونم به کارهام برسم...

3. کسی رو توی انتظار نذارین، انتظار آدم رو پیر می کنه، حتی اگه به روی خودش نیاره که منتظره؛ گفتن حقیقت تلخ شاید سخت باشه ولی بهتر از انتظاره...

4. حرف آخر اینکه پایان نامه هم آدم رو پیر میکنه، مرحله به مرحله اش... تنها چاره ی کار صبوری و عرق کاسنی ه! وگرنه از استرس زیاد یک جای خالی از جوش توی صورتتون نمی مونه!! 


* عنوان بخشی از آهنگ قانون قلبم از رضا رامیار، به تبعیت از مهربان، ازین به بعد مینویسم عنوانم رو از کجا گرفتم که بعدا یادم نره!

  • ۴۲۷

با ما به ازین باش...

  • ۱۶:۴۴

میدونی؟ خوشرو و مهربون بودن همیشگی خیلی سخته؛ با حوصله رفتار کردن هم همین طور... نمیگم تو هم بد باش ولی این خوبی فقط باعث میشه انتظار بقیه ازت بالا بره، به طوری که وقتی ناراحتی و حوصله نداری هم، شاید وظیفته که خوش اخلاق باشی! 

یه جورهایی ناراحت شدن از حرف کسی که همیشه خوبه، خیلی بیشتر آزاردهنده است تا کسی که به رفتار سرد و خشکش عادت کردیم...  دوست دارم بدونی که انتظار رفتار امروزت رو اصلا نداشتم ولی بهت حق میدم، نمی دونم شاید از پیگیری من خسته شدی، شاید از جای دیگه ناراحت بودی، شاید... ولی من با لحن سردت یخ زدم... 

کاش تا چند روز آینده حال بهتری پیدا کنی، چون خشن بودن اصلا بهت نمیاد ؛)

  • ۳۰۶
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan