دیگه این مدلش رو نداشتم که خداروشکر کلکسیونم تکمیل شد :|

  • ۱۵:۵۶

  • ۵۰۲

وقایق اتفاقیه در هفته ای که گذشت

  • ۱۷:۴۲

چقدر سخته بعد از یه هفته بخوای بنویسی، چون به راحتی جمله هات سوار همدیگه نمیشن و حس نوشتنت پریده! 

 کلی اتفاق افتاده توی این چند روز، حالا نه اتفاق های خاص که پتانسیل یه پست جداگونه رو داشته باشن؛ ولی کلا روزهای خوبی بودن خداروشکر...

من بالاخره توی تابستون امسال دو هفته پشت سر هم اومد که توی خونه ی خودمون باشم و مسافرت نرم! مسافرت آخرم لغو شد، از یه طرف ناراحت شدم و از طرف دیگه یکم خوشحال شدم که میمونم توی خونه و توی جاده ها شب رو صبح نمی کنم! ولی در عوضش سه شب پشت سر هم با افراد مختلفی از دوست و فامیل رفتم پارک های مختلف شهر... 

پلو آلبالو و چیکن استراگانف هم برای بار اول درست کردم، خب پلو آلبالو رو که تحت نظارت غیر مستقیم مامان( نمیذاشتم بیاد توی آشپزخونه! ) پختم و خیلی خوشمزه شد؛ ولی چیکن استراگانف رو با آموزه های دوستم فریبا جون و صفحات اینترنتی به دو روش درست کردم، که خداروشکر عقلم رسید و نصفش رو با خامه و نصف دیگه رو با سس سفید مخصوص مخلوط کردم؛ چون نصفه سس زده به طور کامل به سطل آشغال منتقل شد :| سیر نشدم ولی خب دفعه بعدی میدونم چکار کنم که بهتر هم بشه :)))

دیگه اینکه توی روزهای آتی دو تا عروسی دعوتیم. صرف نظر از عروسی اول که یکی از فامیل های دور میشه، عروسی دوم عروسی دوست صمیمی راهنماییمه که قبلا راجع بهش حرف زده بودم، ان شاالله خوشبخت و شاد باشه همیشه دوست سادات من :) تابستونه و دوران پر از عروسی...

شوهر آهو خانم رو هم بالاخره تموم کردم، کل خانواده هر روز که من رو کتاب به دست می دیدن، هی می پرسیدن تموم شد یا نه؟!رمان خوب و پر کششی بود ولی نه در حدی که 800 صفحه رو توی دو روز بخونم که! درک عشق مجنون وار سید میران برام خیلی سخت بود و آخرهای رمان دیگه خسته کننده شده بود؛ سر پیری و معرکه گیری! والا :)) یک جاهایی هم واقعا از غم آهو ناراحت میشدم و تصمیم می گرفتم کتاب رو نخونده رها کنم... ولی توصیف های خوب علی محمد افغان از اوضاع و شرایط 70-80 سال پیش خیلی جذاب بود و وسوسه شدم بقیه رمان های این نویسنده رو هم بخونم.

اگر از اوضاع پروپوزال من می پرسید، باید بگم که هنوز در نقطه ی صفر مرزی ام :| من تنبل! ماهی یک بار به اساتید مربوطه سر میزنم و سرچ های جدیدم رو نشونشون میدم، ولی هنوز سر موضوعش به وحدت نظر نرسیدن و میگن خانم فلانی چقدر شما پیگیری!! :| آخرین بار هم که فلشم رو توی سایت دانشکده جا گذاشتم و بعد از دو روز وقتی هنوز نمیدونستم فلشم نیست، یکی از هم ورودی ها خبر داد فلشم  رو پیدا کرده :))

از هفته دیگه دانشکده و سال آخر شروع میشه، راستش حسم رو نمیدونم چیه! هم خوشحالم که تموم میشه بالاخره درسم و از طرفی دلم تنگ دانشکده و بخش ها و کلاس هاش میشه و حس می کنم تجربه ام هنوز خیییلی کمه... چقدر زود گذشت... امیدوارم برای دوره ی بعدی هم بتونم دانشکده ی خودمون قبول بشم، البته بعد از طرح.

+ پست با پخش آهنگ های قدیمی گروه آریان نوشته شده ؛)

  • ۳۴۷

این کار رو با زیست خوشگل ما نکنین خواهشا :|

  • ۰۰:۴۳

ترم یک دانشگاه بود و روزهای اول ترمکی بودن، از سوتی های گسترده ای که من و دوستم داشتیم و کتاب های رفرنسی که می خریدیم و جلد میکردیم، بگذریم؛ با گستره کلمات جدیدی روبه رو شده بودیم که واقعا باعث هنگ کردن ما میشد، مثلا استاد شروع کرد بافت شناسی تدریس کردن و در حد یک پاراگراف صحبت کرد، ما گیج و مه و مات نگاهش میکردیم... توی یک جمله شاید فقط معنی فعل رو متوجه شدیم.

استاد استرس رو در چهره ما خوند، گفت صبور باشین... به زودی همه چیز رو متوجه میشین...

 درس ادامه پیدا کرد ... کلمات آشنایی که از زیست شناسی دبیرستان یاد گرفته بودیم هم گفته شد، گوش های ما تیزتر شد، نوت برداشتیم، وویس رو پیاده کردیم، کتاب جان کوئیرا رو خریدیم و به جدیت اون مبحث چند صفحه ای که مبانی بافت شناسی بود رو خوندیم، حتی یک سری دیکشنری لغات گرفتیم تا متوجه بشیم چی به چیه؟! 

واقعا تا جلسه سوم راه افتاده بودیم، الفبای پزشکی رو داشتیم یاد می گرفتیم، لذت داشت... این لذت وقتی بیشتر میشد که میخواستی مقاله انگلیسی بخونی، اسلاید خارجی سرچ کنی؛ اون موقع بود که میدیدی چقدر با کلمات آشنایی... چقدر اون سختی که در یادگیری کلمات داشتی، به دردت خورده و چقدر راحت مقاله رو متوجه میشی، چقدر راحت میتونی ویدئوهای مربوط به درس هات رو از توی یو.تیوپ ببینی و متوجه بشی...

به حدی آشنایی با کلمات با همون لفظ خارجکیش برامون دوست داشتنی شده بود که اگر کتابی با ترجمه ای می خوندیم که مولفش لغات رو به میل خودش ترجمه کرده بود متوجه نمیشدیم و ترجیح میدادیم تکست بخونیم تا کتاب ترجمه! چون همون کتاب با ترجمه مولف دیگه ای، کاملا متفاوت بود و هر کسی هر چیزی رو که متوجه شده بود، ترجمه کرده بود... حالا یک سری از کتاب ها، توی پرانتز انگلیسی لغت رو مینوشتن ولی یک سری نه، و اون موقع بود که دردسر شروع میشد...

یا وقت هایی میشد که میخواستی مریض زیر دستت استرس نگیره، به طور کامل ندونه الان چه خبره، پس اون مواردی که باید بدونه رو براش خلاصه و مختصر و جوری که ساده باشه میگفتی، ولی وسط کار یهو میگفتی وای بلیدینگش بند نمیاد، طرف کلاس 2 دیو 2 ه، راستی مریض چه دیاستمی داره، خدایا گگش فعال نشه! و... اینجوری هم مختصر و مفید وضعیت مریض رو ( که برای یه ترمیم ساده اومده و مسئله ارتودنسی اصلا در اولویتش نیست و تو نمیخوای نیاز کاذب براش به وجود بیاری) به همکارت یا استادت توضیح دادی، و مجبور نبودی به جای کلاس 2 دیو2 ،کلی معنی کنی که آره فک پایین طرف عقبه یا فک بالاش جلوه دندونهای پیشین اولیه بالاییش به سمت داخل زاویه گرفتن و دندون پیشین ثانویه اش به سمت بیرون متمایل اند و ... 

این همه روده درازی کردم که بگم، از شنیدن خبری که امروز پخش شد، شوکه شدم؛ کتاب های زیستی که امسال برای پایه 10 ام طراحی شده، به طرز فاجعه باری تغییر کرده... تک تک کلمات ترجمه شدن و معادل فارسی نامانوس و عجیب غریبی براش تعیین شده، آخه شمایی که به کپسول بومن میگی پوشینه بومن( بومن اسم بوده وگرنه اون رو هم عوض میکردن :| ) وقتی بیمار میشی میخوای دارو بخوری، میگی پوشینه میخورم؟! 

فوتوسنتز: فروغ آمایی؟!! بعد دانش آموزی که فروغ آمایی توی ذهنش ثبت شد چجوری میخواد بعدا فوتوسنتز رو کنارش بشونه موقع مقاله خوندن؟ موقع المپیاد شرکت کردن؟ ما از اونایی هستیم که میخواستیم املای comfortable رو توی مدرسه یاد بگیریم با نشونه گذاری 'بیا برای میز' یاد میگرفتیم! بعد فکرش رو بکن شما با معادل سازی هایی که کردن واقعا فراگشت و فروگشت رو قاطی نمیکنی؟!!

فکر زحمت مضاعف دبیرای زیست، دانش آموزها، دانشجوهای آینده نبودین؟! لب کلام شما وقتی هنوز نتونستین لفظ 'کش لقمه' رو بین مردم مصطلح کنین، چجوری اومدین پایه های زیست شناسی رو کن فیکون کردین ؟!! جوری که خواهرم بگه خداروشکر که من درسم داره تموم میشه و این طرح مسخره روی ما پیاده نشد!

+ ببخشین اگه کمی با تعصب نوشته شد. 

++ شباهنگ بانو، ببین چکار میکنن با ما؟! یاد پست آخر و کامنت اولت افتادم...

  • ۴۷۱

حجم سنگین سکوت

  • ۱۴:۱۷

این حجم طولانی سکوت و ننوشتن از من بعید بود ، از خودم انتظار نداشتم ، چطوره در مورد یه موضوع دیگه سکوت کنم ؟ :| 

جا داره از این تریبون استفاده کنم و بگم : داون ویت دانشگاه  ! 

مرگ بر امتحان توی ماه رمضون گرم! 

درود بر رزمندگان اسلام 

سلام بر شهیدان ! 

مرگ بر ...

+ فقط دوست دارم فاز تبلیغات خوراکی و بستنی که بین برنامه ماه عسل پخش میشه رو متوجه بشم !! یعنی میخوان توی اوج گرسنگی ملت دلشون رو آب کنن تا بعد افطار دوان دوان برن بخرن ؟! آیم ساری فور دم !

+ کسی ندونه فکر میکنه چند ماهی هست چیزی ننوشتم :))


  • ۲۹۴

از لیست اسم های مورد علاقه ام خارج شد :|

  • ۱۵:۴۹

- خانوم اسم بچتون چیه ؟ 

- صبحانه کریمی .

چرخش 180 درجه ی سر ، گشاد شدن چشم و تحلیل اسم در ذهن!

مگه صبحانه هم اسمه ؟!

 بعد از بالا و پایین کردن اسامی توی ذهن ، ان شاالله که منظورش   ' سبحان کریمی' بوده :| 


+ یحتمل یه مکث نا به جا در ادا کردن اسم بوده فقط !

  • ۴۰۹

گرمای دست هات

  • ۱۹:۳۳

عاقله مردی 60 ساله بود ، دبیر اسبق زبان و دیابتیک ...

  از پشت گوشش شروع کردم به لمس تا جلوی گوش و بعد زیر چانه اش ، سرش رو کج کردم و یک بار به صورت ملایم و بار دیگر محکم تر ، گردنش رو لمس کردم و بعد به صورت همزمان بالای ترقوه اش رو ... 

نرمال بود ، مشکلی نبود ...

- دخترم ، همیشه انقدر دست هات گرمه ؟! 

تعجب کردم : نه همیشه ولی خب ، اممم ... بله فکر می کنم این طور باشه ! 

- من حرارت دست هات رو احساس کردم دخترم ، جسارتا انرژی بالایی داره دست هات ، می دونی یعنی چی ؟ 

در حالی که به دست هام که دو لایه دستکش دارند ، نگاه می کردم : نه 

- یعنی دست هات به مردم آرامش و انرژی و التیام میده ، شاید مسخره ام کنی و قبول نداشته باشی مثل بقیه هم نسل هات ، ولی متقابلا انرژی های منفی و مریضی های بقیه رو راحت جذب می کنی و زود به زود مریض میشی ! 

دست هام را بالا آوردم و دقیق تر نگاهشون کردم ... 

- بهش میگن انرژی درمانی ! احتمالا توی ذهنت بهم بخندی ولی یه توصیه هم بهت دارم روزی چند بار دست هات رو بکن توی یه کیسه نمک ، انرژی های منفی مردم رو این طوری از خودت دور کن ...

سعی کردم چشم های گرد شده از تعجبم رو به حالت عادی دربیارم : ا ... خب ... من نمی دونم چی بگم ! 

- ببخش سرت رو درد آوردم ... 

در حالیکه با احتیاط و ترس ، دوباره دستم رو نزدیک صورتش می بردم : خواهش می کنم .

انرژی درمانی

  • ۵۰۹

ما رو از چی می ترسونین ؟ برین از خدا بترسین :دی

  • ۱۳:۲۴

بهمون زور میگین ؟

صلاح دونستین فقط از ما امتحان بگیرین ؟

اگه ندیم ازمون نمره کم میشه ولی اگه بدیم هیچ تاثیری نداره توی نمره نهایی  ؟! آخه زورگو ها ؟

میخواین وقت تلگرام و نت بازی آخر هفته ما رو بگیرین ؟؟ 

هه ! زهی خیال باطل ...

ما هم کتاب و میذاریم کنار دستمون ، بین تلگرام بازی یه نگاهی بهش میندازیم !


  • ۲۴۷
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan