هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٤١)

  • ۱۴:۲۳

نپتونیم- لباس های کارم رو با مانتو و شال عوض و با بچه های پذیرش و نرس ها خداحافظی کردم که خانمی ماسک پوش رو مشغول صحبت با پذیرش دیدم. آشنا بود برام. فکر کردم خانم الف مدیریت کلینیکه. سلام و احوال پرسی کردم که شروع کرد قربون صدقه ام رفتن که ماشالا چقدر باهوشین شما و بعد چند ماه من رو شناختین با وجود ماسک. رخ عقاب گرفتم: حافظه تصویریم عالیه.

ولی یکم سیم هام اتصالی کرد. من که خانم الف رو هفته پیش دیدم و در مورد مشکلات باهاش حرف زدم، چی میگه الان؟ بعد اون که انقدر خوش اخلاق نبود! 

یهو یادم اومد که اشتباه گرفتم و این خانم مریض خوش اخلاق چند ماه پیشمه!! هیچی دیگه غش غش خندیدم که حافظه تصویریم هم داغونه و اشتباه گرفتم. 


پلوتونیم- اون مدتی که مرتب برق می رفت، مدام استرس داشتم که نکنه شیفتم شروع بشه و برق تا پایان شیفت بره. تا اینکه بالاخره انتظارم به پایان رسید و وقتی شیفتم توی دورترین کلینیک نسبت به خونه امون شروع کرده و روکش مریض رو چسبونده بودم، برق رفت! موتور برق هم جواب نمی داد. بیمار هم که دقایقی پیش میگفت روکش کاملا اندازه است الان میگفت بلنده، اذیت میکنه، اینجاشو بزن، بهمان جاشو بزن و من شکموام، اذیتم، باید برگردم شهر محل کارم و یک ماه دیگه برمیگردم. 

این شد که نزدیک به سه ساعت صبر کردم تا برق بیاد، روکش مریض رو با توجه به کروکی که کشیده بود! اصلاح کنم. انقدر از لحاظ روحی خسته و له شده بودم توی اون مدت و به در و دیوار و باعث و بانیش لعنت فرستاده بودم، که بلافاصله فرار کنم به سمت خونه!


امریسیم- راستش اوایل واسم سخت بود کار با بیمارانی که ژل لب زده ان، الان یه پا متخصص ژل شدم و می دونم چطور لب های بالشتکی رو کنترل کنم که توی دست و پام نباشن و جیغ خانم زیر دستم درنیاد که حواستون به لب هام باشه!

یک نفرشون اون خانم ترسوعه بود که هر بار از در وارد میشه میگه: ژل بی حسی! سلام، خوبین؟

شوهرش یه بار می گفت: توی خونه تعریف شما رو می کنه، میگه خانم دکتر خیلی دل به دلم میده و حوصله اش زیاده.

به دختر گفتم: یه بارم خودت رو در رو تعریف کنی ازم به جایی برنمیخوره ها! 

می خندید فقط.


کوریم- یه دختربچه ای هم داشتم، از اونایی که اولش نشون نمیدن قراره اذیت کنن، ولی من رو به خدای احد و واحد می رسونن. با بدبختی کارش رو تموم کردم. نرس ها چند دقیقه یک بار تهدیدش می کردن به آقای دکتر یونیت بغلی می گن که بیاد جای من ها و دختر محل نمیذاشت و جیغ خودش رو می زد. آقای دکتر مذکور دستش آزاد شد و اومد بالای سرمون. گفت: من بشینم جای خانوم دکتر؟

دختربچه بیشتر عربده زد. اومد دستش رو بگیره و نصیحتش کنه که دخترک داد زد: دسسسسست بهم نزن. برو کنار.

درسته بعد از این کار همکارم، همکاریش با من بیشتر شد و سریع تموم کردم، ولی واقعا متنفرم توی این کلینیک اطفال کار کنم. محیط شلوغ. یونیت های با فاصله کم. منم جای بچه باشم وحشت می کنم. 

داشتم این دخترک رو می گفتم، آخر سر برچسب السا بهش دادم؛ گرفت و گفت: برچسب ستاره ام میخوام!

خندیدم و برچسب ستاره هم بهش دادم: خیلی دختر خوبی بودی، دوبل هم جایزه می گیری؟



برکلیم- نمیدونم کجا چکار خوبی کردم که امروز بهم الهام شد کفش ورنی بپوشم برم کلینیک؛ وگرنه کی می تونست لکه استفراغ جهشی اون بدقلق ترین پسربچه کائنات رو از رویه ی کفش اسپرت پارچه ایم پاک کنه؟ :-/

حالا این به کنار با غم این جمله چکار کنم: واسه دندون های دیگش کی نوبت بگیریم؟!


کالیفورنیم- چهره این بیمار رو یادم نیست که جزئیات بیشتر بنویسم در موردش ولی یادمه یه خانومی توی یه شیفتی وقتی واسش بی حسی زدم گفت: فوبیِ بی حسی داشتم، آخیش چقدر خوب زدین، نفهمیدم. تعریفش روزمو ساخت.


اینشتینیم- توی یکی از شیفت هام، پذیرش گفت دو تا معاینه دارین. اولی اومد داخل دختربچه ای ده ساله با پدرش بود و کشیدن دندون شیری داشت. دومی هم دقیقا دختربچه  ی ده ساله ای بود که با پدرش اومده  و اون هم کشیدن دندون شیری داشت و قضیه اون جایی جالب تر شد که اسم جفتشون یه چیز بود ولی من رو اگه تا به الان نمی شناختین، توی این پست خوب شناختین. یادم نمیاد اسمشون چی بود!! (توی رسید اون روز نگاه کردم، صبا بود اسمشون!) 

خلاصه واسه جفتشون یه عالمه قربون صدقه و ناز کشیدن از طرف من و نرس ها و پدرهاشون انجام شد و دندونشون رو کشیدم. یک نفر از این ...ها ( اسم فراموش شده!) خیلی اذیت شد سر کشیدن. اونقدری که هدیه ی کوچیکی که بهش دادم رو با بی میلی گرفت و آخر شیفت دیدم روی صندلی های اتاق انتظار گذاشته و رفته. شاید باورتون نشه ولی چند ساعتی ناراحتیِ خفیفی این اتفاق واسم رقم زد!!!


فرمیم- توی کلمات کلیدیم زدم هفته سخت. ولی واقعا دوست ندارم در موردش حرف بزنم. شما هم بخونین هفته سخت و تصور کنین بدترین اتفاقات ممکن مرتبط با سه نفر از بیمارهام، که کوچکترینش استفراغ جهنده بود برام اتفاق افتاد. :-/

البته همشون ختم به خیر شدن ولی از لحاظ روحی داغون شدم در اون بازه.



مندلیفیم- اوایل ذوق می کردم بچه های کوچیک زیادی باهوش باشن و بزرگتر از سنشون رفتار کنن و حرف بزنن، ولی تازگیا توی ذوقم میخوره. حس میکنم بچه زیادی با آدم بزرگا وقت گذرونده و کودکی نکرده. اینطور بچه ها معمولا از غیرهمکارترین ها هستن، چون براشون مرحله به مرحله کار رو توضیح بدی باز هم نمیخوابن و در واقع گول نمی خورن. مثل اون پسرک فسقلی پنج ساله که از لحاظ هیکل بهش میخورد سه ساله باشه. جلسه اول واسش دندون کشیدم. جلسه بعد از در داخل نشد و گفت: امروز قرار نبود بیایم دندونپزشکی. امروز روز خونه ی مامان جانه. با دندونپزشکی شروع بشه، نحس میشه تا شب!!! 

به جان خودم دقیقا با همین کلمات. بعد وقتی ما می خندیدیم، اخم می کرد و میگفت: خنده نداره.

می گفتم: اخم نکن.

با پرخاش می گفت: مردها باید اخم کنن.

قول داد هفته بعد می خوابه. منم که از اون هوپ با اعصاب فولادینِ زمان طرح فاصله گرفتم قبول کردم. فکر می کنین جلسه بعد خوابید؟ بله خوابید ولی تا مرحله ژل بی حسی فقط. موقع بی حسی زدن سرش رو تکون داد و از زیر دستم که مثل سپر جلوی چشم هاش بوده سایه ی سرنگ رو دید و اصرار کرد حتما باید ببینه و قول میده ببینه، بخوابه. ناچار فقط سر سرنگ رو نشونش دادم. شما هم باشین می ترسین چه برسه به این بزرگمرد کوچک! شروع کرد به گریه که باید با وسیله ی دیگه برام کار کنی و اجازه نمیدم. دوباره اخم کرد و منم گفتم پاشو برو خونتون!



نوبلیم- یه خانم مسن پرحرفی هم داشتم، که توی اون یک ساعت کارش، دست کم نیم ساعت داشت درددل می کرد باهام و از شوهر مهربون و همدلش که به تازگی فوت کرده و از سرطانی که به سختی و با همراهی شوهرش شکستش داده تعریف می کرد، البته جلسه بعد رو به بهونه مهمونی بودن پیچوند و وقت من رو تلف کرد و گفتم دیگه با من بهش نوبت ندن؛ ولی نکته ی جالب دیگه ای که در موردش یادم میاد این بود که دندون مصنوعی پارسیلش ( تکه ای) رو می ذاشت لای دستمال و بعد میذاشت بین تای آستین مانتوش. وقتی هم که گفتم ماسکش رو دربیاره، گذاشتش بین اون یکی تای آستینش.


لارنسیم- اون نرس کمی تا قسمتی کنجکاوه بود ( شما مترادفش رو بخونین!)، رابطه ام باهاش خوبه. دیگه خداروشکر گیر نمیده بهم و اوضاع در صلح و صفاست؛ اگه واقعا اون شخص منفوره که می دونین منظورم کیه، بعد از سه ماه ندیدنش، به هر بهونه ای وارد اتاق کار من نمی شد و می فهمید اینکه جواب سلامشو به سردترین حالت ممکن میدم، یعنی واقعا ازش بدم میاد. ولی خب یک سری از آدم ها هوش هیجانی پایینی دارن، نه؟

بی خیال. اون نرسه که همش داریم می گیم و می خندیم باهاش اون روز داشت با لحن صحبت فلان دکتر حرف می زد گفتم: بگو ببینم بی تربیت! ادای منو چطوری درمیاری؟

نامرد رفت سمت مانیتور و گفت: شما هر وقت میخوای گرافی مریضو ببینی خم میشی سمت مانیتور.... این مدلی... بعد یه پاتو میدی بالا!

غشششش کردم.... راست می گفت!



رادرفوردیم- یه پسری هم بود چند ماه پیش یه جلسه اومد و توی یه جلسه طولانی یه نیم فکش رو سرویس کردم! بعد از پنج ماه و با درد یه قسمت دیگه اومد و از اول تا آخر داشت می گفت: توی فامیل تعریفتون رو کردم گفتم برین پیش فلانی.

بگذریم از تعریف اغراق آمیزِ پسر که من رگه هایی از مسائل دیگه رو هم در اون دیدم. ولی خب اورژانسی و آخر وقت موندم و کار دندونش رو تموم کردم. از اون جایی که خاطره اش رو نوشته بودم، استثنائا یادم بود و جلوی دستیارم از دهنم دررفت که: ایشون شغلش نظامیه و مرخصی نداره، نمی تونه بازم بیاد، باید کارشو تموم کنم.

وقتی کار تموم شد پسر گفت: ماشالا فکر نمی کردم انقدر حافظه خوبی داشته باشین... لبخند ژکوند زد... کاش می گفتین چطور می تونم این همه لطف شما رو جبران کنم؟ بازم لبخند ژکوند...

گفتم: واقعا کاری نکردم. شغلمه.

نرسم آروم از پشت سر گفت: برو کارت بکش!

به سختی جلوی قهقهه ام رو گرفتم.

  • ۴۸۰
گندم بانو

وااای باورم نمیشه یه بچه بتونه واسه در آوردن حرص کسی، هدیه‌شو بی خیال بشه:))))

 

من از این جنبه نگاه کردم که زیادی اذیت شده و با نگاه به اون جایزه یاد دردش و من میوفتاده. :-(
نورا
لبخند ژکوند! ؟ :)))))))
بله :-)
:-/
آبان ...

رادرفوردیم 

اووووو حالا با خودش چی فکر کرده بچه پرو 

بچه های که بزرگ تر از خودشون رفتار می کنند زیاد غصه می خورن و خب حق بچه ها غصه خوردن نیست 

به نظرم به پوشیدن کفش ورنی ادامه بده 😏

رفتارش محترمانست ها ولی حواسم باید باشه زیادی یکی رو تحویل نگیرم :-/

دقیقا، مامانش میگفت واسش توضیح دادم مراحل کار دندونپزشکی که کرم ها رو درمیارن مسخره کرده گفته دروغ نگو کرم نداریم تو دهان :-/

اسپرت خیلی راحت تره اخه :-((
** سیلاک **

وای هوب جان خدا بهت قوت مضاعف بده یکی از این موارد برای بهم زدن آرامش 5 سال ِ من کافیه خدا حفظت کنه ^___^ 

 

اون بزرگ مرد کوچک منو یاده بچه همکارم انداخت اونم اندازه مرد سی ساله که سه تا زن طلاق داده حرف بلده :))

مرررسی ولی همش منتظرم یکی بیاد بگه چقدر غر میزنی، وظیفته.

خوشم میومد اوایل بچه اینطوری باشه، الان واقعا توی ذوقم میخوره. بچه باید اندازه سنش رفتار کنه.
مترسک هیچستانی

کلاً قبل از رفتن تو جلد رخ عقابی، باید قبلش فکر کرد :))

من بودم می‌گفتم می‌خندی؟ کوفت عزیزم، کوفت :))

چنان بی‌حس شده که اصلاً نفهمیده بی‌حس شده :))

مام کارمون طوریه که با بچه‌ها زیاد سر و کار داریم و واقعاً اینکه میگی بچه‌ای که بیش‌تر از سنش می‌فهمه نه کودکی کرده و نه همکاری می‌کنه رو واقعاً با گوشت و پوست و رگ و خون و بقیه‌ام، تجربه کردم :| جزییاتش هم بماند :|

این مدل آدمای نمکدون رو فقط با «کارت بکش» می‌شه از برق کشید :))

خیلی اعتماد به سقف داشتم در این زمینه. دیگه ندارم :-(
نه در این حد خشن نیستم :-)))

آره (ایکن رخ عقاب!)

پس بقیه هم همین مشکل رو دارن با اینطور بچه ها. واقعا دوست دارم شارمین بیاد در مورد این بند حرف بزنه.

حیف بلند نگفت :-))
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

فکر میکنم یکی از دلایلی که روز به روز بچه ها به جای اینکه شبیه بچه ها باشن بزرگونه رفتار میکنن و حرف میزنن اینه که بین همسن و سالای خودشون نیستن و بیشتر وقتشون با بزرگترهاست پس باید هم چنین رفتارهایی رو انتظار داشته باشیم:/

درست میگی. کروناست و بچه ها کل عمرشون رو دارن با بزرگترها می گذرونن. ازشون انتظار میره این رفتار.
معلوم الحال

سلام

خداقوت

دیدید بالاخره اونی که من گفتم پیش اومد؟ هی بگید مشکل قطع همزمان برق و آب پیش نمیاد :/ من معلومم، سوالاتمم معلومانه ست، الکی که نیست! 

بنظرتون اون پیرزن اگه دستش میرسید دندون و ماسکشو توی جورابش قایم نمیکرد؟ :))

سلام
ممنون
اتفاقا یاد شمام بودم، از فحش های آبدارم بی نصیب نموندی. یه مقدارش ارسال شد برات.
میگفت خیلی تمیزم و واقعا بهداشتش خوب بود جوراب بوگندوعه!
نیمچه مهندس ...

جدول مندلیف هنوز تموم نشده؟

اونجا که گفتی متنفرم تو کلینیک اطفال کار کنم واقعا فکر کردم جمله بعدیت این خواهد بود که از بچه ها متنفرم.گفتم یعنی هوپ هم از کلوب بچه دوستها اومد بیرون؟ ولی زهی خیال باطل

یه پست دیگه بنویسم تمومه شکرخدا :-))))))

نه دقیق نخوندی. از کار برای اطفال در (این) کلینیک شلوغ متنفرم.
نو وی هیچ وقت
x

چقدر دلم واسه نوشتنت تنگ شده بود 

واقعا رفتار به سن نیست 

یه مریض داشتیم متولد۶۹ بود و به شدت آدم مزخرفی بود ‌‌.... دید مردهای دیکتاتور ۷۰-۸۰ سال پیش رو داشت ....! یاد این بچه ی پنج ساله افتادم 

واقعا آمپول دندونپزشکی ترسناکه منم چشمم رو می بندیم نبینم چجوری دیدش ....

عزیزم 🥺

باید به اقتضای سنشون رفتار کنن. برعکسشم دیدما. طرف سن مادربزرگمو داشته ولی خب ... ولش کن بذار نگم :-)))
از بس فضول بود :-))
معلوم الحال

بیا و خوبی کن :/ اگه دیگه برای مواقع بحرانی راهنماییتون کردم!

راهنمایی؟ اومدی سوال کردی فقط
فهیم

چند روز پیش رفتم دندونپزشکی و تمام طول کار یاد شما بودم(خانم دکتر جوان و مجرد بودن) خیلی سعی کردم کاری نکنم اذیت بشن انگار شما برام کار میکردین و حس دوستی داشتم....فقط ی نکته بود فرصت نشد به خودشون بگم: یه ابپاش بود که دهان رو حین کار تمیز میکرد فک کنم پوآر؛ روی زبون نگیرنش قلقلک ادم میشه.....

از کجا متوجه شدین مجرده؟ :-)))
شاید خودم بودم. 
کامنت جالبی بود ولی کسی تا به حال نگفته بود قلقلکش میاد!
واران ..

اول اجازه هست من قبل از خوندن پست بیام بگم من نویسنده این وبلاگ رو دوست دارم ؟!

دختری که پشت  لپ تاپ اش / گوشیش میشینه و با عشق پست های  وبلاگش مینویسه ❤

 

اجازه هست بگم من این دختر شیرین سخن رو دوست دارم و بعد؛ بعد از نماز بیام بخونم پستتو ؟!

هوپ گیان دوستت دارم ❤

دوست داشتی عمومی کن دوست نداشتی هم  تاییدش نکن.

 

مرسی 

 

 

سلام نازارکم
بله اجازه داری ابرازعلاقه کنی، فقط آروم ماچم کن چون پوستم حساسه :-))))))
آی لاو یو تو :-*
شارمین امیریان

سلام عزیزم.

 

 

به نظرم بچه‌ای که بزرگ‌تر از سنش رفتار می‌کنه با بچه‌ای که گستاخ یا بی‌ادبه فرق می‌کنه. خیلی از حرف‌های رو که بچه‌هایی می‌گن که از نطر بقیه بیش‌تر از سنشون می‌فهمن، به ذهن بچه‌های دیگه هم می‌رسه. ولی چون مودبن نمی‌گن یا یه جور دیگه می‌گن. بعضی‌هاشون هم در واقع باهوش نیستن؛ فقط طوطی‌های خوبی هستن! و حرف‌هایی که از بزرگ‌ترها می‌شنون رو تحویل می‌دن. به نظر من بچه‌ی واقعا باهوش و بزرگ‌تر از سنش، اونیه که در عین حال که می دونه کرم توی دندون قصه‌س، همکاری می‌کنه تا از درد دندون خلاص بشه. :)))

سلام شارمین جانم
بله کامل و جامع و کافی بود نظرت. چون تو گفتی کاملا می پذیرم ولی بازم بهم حق بده خوشم نیاد بچه بزرگونه حرف بزنه.
معلوم الحال

خب این سوالم مثل مانور بود دیگه. بهتون هشدار میداد که ممکنه چنین اتفاقی براتون بیفته :))

خوشحال میشم دیگه همچین سوالاتی به ذهنت نرسه :-/
مامانی ...

فقط رادرفوردیوم😂

و کوریوم😂

خیلی باحال بودن

خوشحالم دوست داشتین :-)
فهیم

سلام.شهر ما یه شهر کوچک تو استان فارس هست و زیاد سخت نیست تشخیص مجرد یا متاهل بودن ...تو نبودی هوپ جان...چشمای خوشکل شما رو نداشت.ولی خیلی خوبه با احساسات افراد تو شغلها اشنا بشی اینجوری خیلی درکشون میکنی

سلام
دلیلتون جالب بود :-))
قربان شما :-* 
یکی از اهداف من همینه. اینکه نزدیک بشن احساسات بهم.
واران ..

خانم اجازه علی ما هم در موارد علمی گاهی وقتا خیلی بزرگونه طور حرف میزنه !

ولی خانم اجازه خیلی بزرگتر از سنش بعضی چیزها رو متوجه میشه ولی معمولا به روی خودش نمیاره !

یعنی هیچوقت نشده بیاد مثلا مستقیما بیانش کنه اون حرف رو !

البته علی ما جور دیگه ای زندگی کرده و مثل همه بچه های همسن و سالش نبوده و من بهش تا یه جورهای حق میدم اما بعضی هاشون رو نه !

مثلا چی ؟!

مثلا یکبار یادمه اوایل که اومد خونمون تو اون سالهای اولیه

در مورد آرایش کردن نظر می داد خب ما میدونستیم که مادرش اهل آرایش غلیظ هست و بدون آرایش غلیظ جایی نمیره ولی خب چون علی دیده بود و بیشتر وقتا با مادرش بود و هست خب بهش حق میدادم حرف زدنش مثلا در اینمورد باشه که خب خدا رو شکر الان خیلی خیلی کمتر شده حرف زدنش در اینمورد و بیان نمیکنه مگه چی بشه !

چون ماها بهش گفتیم آقا در مورد این چیزها نباید دقت زیادی به خرج بده و باقی حرفا و آموزش های که بهش چه من چه خواهرام چه عموی کوجکش بهش یاد دادیم.

 

بنظر من بچه ها عین آیینه هستند می ببینن و عمل میکنن ماییم که باید اونا رو دور کنیم از اینجور چیرهای که اونو بزرگتر از سنش میکنه و گاهی وقتا اینجور افکار باعث آسیب به بچه هامون میشه !

با حرفای دوست بزرگوارمون شارمین موافقم یه جورهایی 

 

 

 

+

و اما بعد :)

سلام 

میترسم روزی بیام تهران و برم دانپزشکی یهو مثلا سر از کلینیکی که شما توش کار میکنی دربیارم 😅

بعد اونوقت یهو میبینی هوپ داره از مریضی بنام واران :دی تو پستش حرف میزنه :دی 😅

هر وقت پست هاتو میخونم میترسم یه روز این اتفاق برام بیافته 😅

یعنی حالا نه فقط خودت  نه ، مثلا یکی مثل خودت :)) 

بیا بگه امروز یه مراجعه کننده ای داشتم نتوسته زیر اون انبره (اسمش چی نمیدونم ) تحمل کنه :دی 

 

ولی خارج از شوخی من آستانه تحملم بزنم به تخته زیاده عوضش خواهرم هر وقت تو مجردی میرفت دندونپزشکی حتما داداشم باهاش باید میرفت :)) چون داداشم تخصص شاد کردن و پرت کردن حواسش رو به عهده داشت :)) و اونقدر تو مطب میخندیدن که حتی دندونپزشک هم باهاشون میخندید 😅😁 و دست از کار میکشید :دی😁

 

++

و اما بعدتر این کامنت طولانی رو چه جور میخوای تایید کنی ؟!:)

بنظرم اول یه ماچ مخصوص از این راه دور ازت کنم بعد سر وقت برگردم و دوباره بیام بنویسم :))

 

مرسی :**

 

 

واران جان منم با حرف های شارمین موافقم. چقدر هم خوب که انقد بچه برادرت عاقله و میدونه کجا باید چه رفتاری داشته باشه چون خیلیا نصف عمرشون رفته و هنوز بلد نیستن رفتار اجتماعی رو.
حرف من اینه بدم میاد بچه میشه آینه کامل رفتار بزرگترها، بزرگونه رفتار میکنه حرف میزنه و توی جمع بچه ها جایی نداره. همین بچه پستم توی مهدکودک نمیتونه بمونه چون میگه بچه ها هیچی بلد نیستن حوصله ام رو سر میبرن! بچه رو زیاد از حد اموزش بدیم که نابغه بشه و کلاس های مختلف بره که چی بشه؟ که توهم بزرگتر بودن از همسن و سالهاش پیدا کنه و روزی به خودش بیاد ببینه بچگی نکرده؟

من تهران نیستم خیالت راحت :-))) و اینکه باید خیلی خاص باشه خاطره مریض که بنویسم، اینایی که چکیده اشون رو مینویسم، معمولا چکیده دو هفته یا بیشتر اوقات یک ماه مریض های مختلف دیدنه. 
تو یادم نمی موندی ولی مسلما خواهر و برادر اوازه خوانت سوژه من می شدین! :-)))
تایید کردم. اول نفس عمیق فرستادم بعد تایید شد
ماچ بک
شلغم لبوزاده

هی، خلقت خدا رو ببین

یه نرس میشه مثل مورد رادرفوردیوم، یکیم مثل لارنسیم...

خدا رادرفوردی مسلکا رو زیاد کنه :)

اگه بگم جفتشون یه نفر بودن چی میگی؟
:-)))))))
ربولی حسن کور

سلام

اول ابراز تعجب میکنم. چون دیروز صبح همه وبلاگهای لینکمو باز کردم و این پستو ندیدم!

و اما نظر:

نپتونیم. امیدوارم مجبور نشده باشین دوباره به خاطرش روپوش بپوشین.

پلوتونیم. باورتون میشه توی ولایت ما تا به حال برق قطع نشده؟ (از شانس من همین امروز قطع میشه!)

امریسیم. من که برخلاف نظر خیلی از اقوام حاضر نیستم موهامو رنگ کنم که سفیدی هاشون مشخص نشن بعضی ها چه حوصله ای دارن.

کوریم. شما هم جای بچه باشین وحشت میکنین؟ منظورتون از قیافه همکارتون که نبود؟!

برکلیم. حالا مگه قراره هر بار استفراغ کنه بیچاره؟!

کالیفورنیم. بعضی وقتها که توی یه مرکز دوپزشکه ام و همه هجوم میارن به اتاق من از این که به مریضها توجه میکنم پشیمون میشم! (گرچه بعضی ها هم عمدا میرن اون یکی اتاق!)

اینشتینیم. حتما یادش رفته ببره!

فرمیم. هفته سخت. امیدوارم آخرین هفته سختتون بوده باشه.

مندلیفیم. گاهی کنجکاو میشم این بچه ها بزرگ بشن چی میشن؟ یه نمونه اش اون بچه حافظ قرآن که وقتی بزرگ شد کلا ناپدید شد.

نوبلیم. درواقع جیب مخفی داشته.

لارنسیم. مگه اون موضوع تموم نشد؟ خب یه نشونه دیگه دادین برای شناخته شدن خودتون!

رادرفوردیم. یاد خدابیامرز منوچهر نوذری افتادم. یک بار توی تلویزیون گفت: یه نفر بهم گفت نمیدونم چطور لطفتونو جبران کنم؟ گفتم سومری ها مشکلتو حل کردن. پولو اختراع کردن!

سلام
شاید فکر کردین قدیمیه :-))

- نه کاری با من نداشت شکرخدا :-)
-منم همیشه با غرور میگفتم تا حالا قطعی برق نداشتیم حین کارم ک شد :-/
- واسه ژل زدن؟ کلا حوصله خانوما بیشتره
- نه منظورم توی اون محیط شلوغ و پر سرو صداست. به این خاطر وحشت کرد ک قبلش ترسونده بودنش نخوابی اقای دکنر میگیم بیاد!
- بله متاسفانه یاد گرفته چطور توی روند کار اختلاا ایجاد کنه. جلسه بعدی هم که اومد هنوز نخوابیده انقدر الکی عوق زد که مختصری بالا اورد!

- من هنوز به این درجه عرفان محبوبیت نرسیدم :-))
- نه مشخص بود از عمد گذاشته و رفته. :-(
- ممنونم دکتر :-)
- هیچی دیگه بزرگ میشن میبینن بچگی نکردن و عمرشون به فنا رفته.
- آره پیرزن بنده خدا :-))
- به نظر میاد تموم شده ولی هر کس دیگه ای بود وقتی بلاکش می کردم توی واتس اپ، به پیامک های طولانیش محل نمیذاشتم، کلا دیگه کاریم بهم نداشت ولی خب ایشون اینطور نیست فقط سه ماه سعادت داشتم نبینمش. الان نزدیکم نمیشه ولی به بهونه دکترای دیگه همش تو اتاق ماست حتی یکی دو بار بدون سوال پرسیدن ازش در مورد کیسام صحبت کرده و حتی بعدا سراغشون رو گرفته و نمی فهمه که وقتی اصلا نگاهش نمیکنم و حرف نمیزنم باهاش یعنی دوست ندارم ببینمش. ولی خب میاد اینستا فالو میکنه. درک نداره در کل.

- این جمله رو باید با آب طلا نوشت :-))
شلغم لبوزاده

باید اعتراف کنم اولش که جواب کامنتمو خوندم به معنای واقعی کلمه له شدم :))) اما بعدش یه سری افکار شیطانی به ذهنم رسید که خودمم خوشم نیومد فلذا بازگو نمیکنم :/

نه راحت باش شلغم جان :-))
رنگین کمان

هوپ دندونپزشک محبوب من یه اقاست که رو یکی از دیوارای مطبش نوشته برای اطفال کار نمیکنه

یعنی چنان روحیه لطیف و دوست داشتنی داره این ادم

برای منم نمیخواست کار کنه اوایل میگفت شبیه گربه شرک میشی رو یونیت که میخوابی :))

 

 

باورت نمیشه جیغ و دادهایی که اکثر بچه ها راه میندازن، حتی بزرگترها رو هم میترسونه.
منم به زور کار نمیکنم واسشون مگر اینکه وسط کار ناهمکار بشن. اتفاقا دیروز همکارم مرتب اطفالو میدید. اکثرشون جیغ میزدن. من جاش بودم شاید فقط دو تا از بچه ها رو ویزیت میکردم بقیه رو ارجاع میدادم.
یاسی ترین

بازم از این پستای باحال 😍😍😍

پیرزنا جاهای جالبی برای مخفی‌کاری دارن 😁😁😁

آمپول دندون پزشکی واقعا ظاهر ترسناکی داره انگار ابزار شکنجه قرون وسطی‌س

خداییش شغلتون سخته 

هم فیزیکی و بدنی هم روحیه و اعصاب 

پس باید گفت وااااقعا خدا قوت 🌷🌷🌷

^_^
آره؟ تو هم به همونی که من فکر می کنم، فکر میکنی؟ :-)))))
زشته واقعا. نمیشه کاریش کرد.
فدای تو مهربون :-*
همبرگر

ببخشید یه سؤال

درامد یه دندونپزشکی ک تازه فارغ التحصیل شده حدودا چقدره و بستگی ب چی داره ؟

از سال چندم درحال تحصیل میتونن کار کنن؟

از این طور سوالا خوشم نمیاد. من تازه فارغ التحصیل نشدم. 
ولی درامد مثل کارهای دیگه بستگی به کیفیت کار و سرعت بیمار دیدنت داره.
توی دوره دانشجویی کار نمیکردم.
همبرگر

یه سؤال دیگ

الان ارزوت چیه؟ (اگ قابل بیانه)

و چی میتونه حالتو خیلییی خوب کنه؟ (ن یچیزی مثل ازبین رفتن کرونا و صلح جهانی و اینا البته😂)

چرا این سوالات رو می پرسین؟
حس میکنم قبلا با اسم دیگه ای کامنت دادین و الان با اسم جدید واسه سوال اومدین.
آرزوهام رو لا به لای پست هام نوشتم.
همبرگر

بسیارخوب :)

من نگفتم تازه فارغ التحصیل شدی و حقوق خودتو بگو که! یچیز حدودی برای عموم فارغ التحصیلان این رشته که فکر میکنم بدونی . بخاطر اطلاعات خودم میخواستم. تو اینترنت نمیشه چیز درست و حسابی و دقیقی پیدا کرد.

و حستم کاملا اشتباهه. من چندسال پیش وبتو دیده بودم و پیگیر نبودم و کامنت ندادم تاحالا . یکی دو روز پیش از یه وبلاگ دیگ پیدا کردم ادرستو و اون سؤالمم صرفا بخاطر کنجکاوی بود. پستای قبلو نخوندم

عموم فارغ التحصیلا میرن طرح، الان دقیقا نمیدونم حقوق چقدره ولی بین ٦-٧ تومنه.

اکی مثل اینکه زود قضاوت کردم ولی خب بازم دلیل نمیشه دفعه اولی که کامنت میدین، سوالات این مدلی بپرسین :-)
ولی خب آرزوی خاصی ندارم جز اینکه دل خودم و اطرافیانم خوش باشه. به از بین رفتن کرونا امیدی ندارم دیگه به درست شدن وضع این مملکت هم. پس آرزوم اینا نیست.
همبرگر

مرسی,

ای بابااا :D حالا مگه همه ی خواننده های وبتو میشناسی و میدونی کدوم بار اولشه؟! چنتا از پستاتو خوندم به اسامی هم ک چندان توجه نمیکنی 

کامنت اول مثلا چه مدلی باشه برای شروع صحبت خوبه!؟ =))))))

خواهش میکنم
نه ولی معمولا اینطور سوالات رو صمیمی ترها بپرسن جواب میدم فقط، کسی بیاد اولین کامنتش اینطور بپرسه جواب نمیدم.
نمیدونم ولی اینطور نباشه بیاد بگه حقوقت چقدره؟ چه آرزویی داری. :-)))
همبرگر

اوه! حالا خوبه گفتم منظورمو کلی عرض کردم نه خودت. مشخصا کسی نمیاد اول کاری فضولی کنه حقوقت چقدره، ب کسی مربوط نیست همچین مسائل خصوصی! :)

اتفاقا وبی ک چند سال خاموش دنبالش میکردم و ادرستو اتفاقی اونجا پیداکردم چندروز پیش کامنت دادم و ی سؤال تخصصی پرسیدم. بنده خدا عذرخواهیم کرد ک دیر جواب داد تازه. البته لطف کرد، و محترمانه میگفت نمیدونم یا وووو... هم، ناراحتی نداشت و میپذیرفتم.

سخت نگیر هوپ :) حالا یکی واقعا کارش گیرتو باشه (منظورم چیزیه که تواناییشو داشته باشی راحت ، نه مثل پول قرض دادن و این دست مسائل) چون آشنا نیس، میگی به من چه؟ :D میگن از هردستی بدی ازهمون دست میگیری... من ب شدت ب این جمله معتقدم...

خواستم خطوط قرمزم رو بگم. هرچند منظورت رو متوجه شدم.
سوال تخصصی دندونپزشکی پرسیدن فرق داره با سوال در مورد حقوق... ولش کن. این بحثو همینجا ببندیم بهتره.

همبرگر

اوممم، اکی حله :)

:-) 
غ ز ل بانو

طفلک چقدر بهش فشار اومده که دیگه هدیه هم نمی خواسته

البته دندون پزشکی به ما هم فشار میاره چه برسه به بچه ها :)))

 

شغل های مثل شما خیلی چالش برانگیزه

 

 

وای از اون برق رفتنا :(((

خب من دقیقا از همین مورد اذیت شدم و مودم پایین اومد.
هر شغلی چالش خاص خودشو داره :-)

کاش نره دیگه

خوش اومدی :-)
واران ..

یک : بهشون گفتی اشتباه کردی ؟:)

خوشبحالت حداقل باهاش حرف زدی :)) من یکماه پیش تو قنادی  یکی رو دیدم خیلی آشنا می زد روم نشد باهاش حرف بزنم :دی گفتم اگر زیر اون ماسکش قیافه شو اشتباه تشخیص داده باشم پیش شوهرش و بچه اش آب میشم :دی پس از خیرش گذشتم ولی واقعا کلی ذوق کردم براش گفتم اگر یه درصد دوستم بوده باشه چی ؟! گفتم حتما چشمای پر ذوقم دیده :)

بعد وقتی رفتن ، کلی براشون صلوات خوندم :)) 

 

دو : بنظر من چون به ضمیر ناخودآگاهت قبلا اینو گفته بودی اون قعطی برق جذبت شده میگی نه برو از استاد شارمین بپرس که روانشناسی خونده :))

 

 

سه : ما هم هر وقتی از دکتری خوشمون میاد کلی میشه نقل و نبات ازش تعریف میکنیم:)

 

 

چهار : یاد دیالوگ دست به من زدی نزدی ها افتادم :))) اینو نگفت بهشون ؟:))

بچه ها مواظب باشین با بچه ها مهربون باشیم :) اونم بچه های دهه 90:)))

 

پنج:

جیغ نزدی وقتی بچه بالا آورد :|:)

من بودم احتمالا خودمم باهاش بالا می آوردم :| از بچگی هر کسی جلوم بالا میآورد گوش هامون میگرفتم چشمام رو می بستم که گلاب به روتون عذر میخوام نیارم بالا :| 

چون بمحض اینکه ببینم بشنوم میارم بالا :|

بهش بگو قرص یا شربت ضد تهوع قبلش بخوره بعد برای دفعات بعد بیاد :)

 

شش: خدا رو شکر من تو قسمت بی حسی نمیترسم :دی

شاید درد داشتم که اون طبیعی است ولی نمیترسم :)

 

 

هفت: هدیه ات خوردنی بود ؟:)

من مثلا بوده به علی از اون خوراکی های که باباش براش میگیره گرفتم تحویل نمیگیره:))

 

هشت : خدا بهت قوت و صبر بده بخصوص تو این ایام کرونا و گرما و تمام مشکلاتی که باهات همراه است .

 

مندلیفیم آسون بود نوشتم که بگم اینو از بس تکرار کردم آسون بود نوشتنش برام ولی خب قبلا کامنتشو گداشتم :)فقط خواستم آسونترینش هم برای نوشتن هم برای خوندن هم دیدن فعلا همین بود:))

 

نوبلیم هم آسونه :)

خانم منو یاد مادربزرگام انداخت :) اونا هم همینطور بودند که چیزهاشون میذاشتن لای جوراب یا همین آستین کنارشون:) 

 

 

لارنسیم اینو اینجوری خوندم :)

لار 

نسیم :))

ببخشید برای آسونی بود که یادم نره :)

خب خدا رو شکر :)

دوم اینکه واقعا تصورت کردم چطوری بودی :))

خنده هایت فزون باد :)

 

 

آخری سخته واقعا برم ببینم اسمش چی بود ؟:)

رادر 

فور 

دیم 

اینجوری خوندم به بزرگواری خودت حلالمون کن هوپ:دی

من همونی ام که یه زمانی مثلا خیر سرم زبان خوندم ولی این شکلی با اینا رفتار میکنم :دی

بعد رفتنش نخندیدی ؟!:) لبخندت باحال بوده :))

 

+

تموم شد فکر کنم طولانی ترین کامنت عمرم رو اینجا به یادگار گذاشتم :دی 

فقط خدا صبرت بده :) 

با لپ تاپ اومدم اگر با گوشی می اومدم از بس گوشی اذیت میکنه کامنت برای همچین پست هایی سخت میتونم بذارم. ولی امروز به خودم گفتم من به هوپ گیانم گفتم میام باید برم وبلاگش :)) 

برای همین با لپ تاپ اومدم و این همه پرحرفی کردم و نوشتم :))

 

اصلا هر وقتی دوست داشتی تاییدش کن ولی آهسته آهسته بنویس خسته خودت نکنی ها :)

آفرین :)

پوزش بخاطر طولانی شدن کامنتم :))

 

 

 

 

سلااام

یک) این یکی رو آشنایی دادم استثنائا وگرنه که با طرف حال نکنم خودمو میزنم به اون راه!! 
دو) نه اصلا به اینی که گفتی اعتقاد ندارم.

سه) همین دیگه خب به خودمون هم بگین :-(
چار) نه ترسید ازش فکر کرد هیولاست :-))) ما بیشتر بای مراقب باشیم از دستشون
پنج) نه زیاد واسم اتفاق نیوفتاده ولی طبیعی بود واسم انگار. فقط خودمو کشیدم عقب بیشتر از این نریزه روم.
شیش) ترس نداره واقعا. البته من کلا از بچگی خوشم میومد از امپول برای همین قابل درک نیست برام.

هفت) نه برچسبای مختلف :-/
هشت) فدات

دقیقا هم اونجا و هم جاهای دیگه میذاشتن!

لارنسیم خب چرا اذیت میکنی خودتو ب شماره گذاری ادامه میدادی!
فکر کردم رشته دبیرستانت ریاضی تجربی نبوده نه ؟

نه طولانی تر هم گذاشتی :-))
بالاخره تایید کردم




واران ..

اصلاح میشود کامنت قبلیم رو :)

قطعی درسته :)

 

 

دیدی چی شد ؟! برای اولین بار سلام به روش واران یادم رفت :))

سلام هوپ گیانم 

خووویی ؟ خوشآلی نازارم ؟!:)

خوبی؟! خوشحالی نازارم ؟!:)

 

کامنت قبلی رو خواستی اصلا تایید نکن :))

 

 

سلام عزیزدلم واران گیانم
ببین
یه بار دیگه به کامنتای طولانی که میذاری توهین کردی نکردیا! واسه من منتهای لذته که یکی با دقت همه بندها رو بخونه و ری اکشن نشون بده ولی وقتی خودت اینطور میگی، حس بدی منتقل میکنی. افتاد؟
سر فرصت و با حوصله تاییدش میکنم :-)
فامس

سلام دلم برات تنگ شده بود🌼

 

سلام فامس ساکت کم پیدا :-)
والا منم دلم تنگ میشه ولی چه کنم؟
واران ..

باشه 

مرسی از محبتت ❤❤😘

 

 

+

ولی خدایی یه آن ترسیدم ها 😅

اول این جمله ات رو خوندم " ببین یک بار دیگه "

کلی ترس ورم داشت 😅😅

مرسی❤

فدای تو :-*

چرا انقدر از من حساب میبری تو؟ :-//
فری

عالی بود

فلمت واقعا خوبه

ممنونم 
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan