هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٢)

  • ۲۳:۵۹

یه ک- دندون های خراب پسر نوجوون رو با افسوس معاینه می کردم: سیگار هم که می کشی.

سرش رو تکون داد: نه ترک کردم الان قلیون می کشم.

با این سوال و جواب، مادرش شروع به درددل کرد: خانم دکتر تو رو خدا بهش بگین نکشه، بهش بگین دندوناش خراب میشه ریه هاش نابود میشه، جوونی تو، سنی نداری.

-همه حرف های مادرت درسته، نتیجه اش توی دندون هات رو هم که الان دیدی. بهتره ترک کنی.

پسرک نیشخند زد و باز سر تکون داد!


دوو- زن با پالتویی که روی مانتوش پوشیده بود هم از من لاغرتر بود. صورت لاغر و کشیده ای داشت. چیزی که توی چهره اش خیلی توی چشم می زد، لب هاش بود. فکر کنم چند سی سی ژل تزریق کرده و بعد هم دکتر با دمپایی ابری دو سه بار محکم توی لب هاش زده بود که انقدر حجم لب هاش زیاد بود! بعد فکر کن دهانش رو باز کرد و یک دونه دندون سالم هم نداشت. دندون مولر دومش ( هفتم از خط وسط) عصب کشی نیاز داشت و اصرار که بکش. نتونستم راضیش کنم و البته راضی هم نشدم که بکشم. فقط اجازه داد چند تا از دندون های جلوش که توی دیده رو ترمیم کنم. البته زیر اون لب ها هیچ دندونی نمی تونست که پیدا باشه!



سی- مورد بعدی دوباره خانمی بود که با درد شدید اومد. دندون پره مولرش( چهارمی از خط وسط) رو عصب کشی و ترمیم کردم. باز هم این خانم جوون دندون های خلفی پوسیده ای داشت که گفتم زود به دادشون نرسی، این ها هم اندویی میشن. فکر کردین قبول کرد؟ خیر! نوبت گرفت برای کامپوزیت ونیر دندون های قدامی که وقتی بخنده زیبا باشه.


چوار- یکی از دستیارهای یکی از کلینیک ها نمونه واقعی خانم شیرزاده! انقدر گیج می زنه که خدا میدونه. قبلا در مورد شیرین کاری هاش حرف زده بودم. الان دو ماهه که دارم یادش میدم چطور نوار ماتریکس رو ببنده و هر فک و دندونی چطور باید باشه، هنوز نتونسته. می گفت یکی از دکترا بهش گفته خیلی حرص میدی ولی خودت خونسردی! چند روز پیش اس اس کراون (روکش فلزی اطفال) از دستم افتاد. گفتم: وای روکشه افتاد! خانم شیرزاد لبخند زد و گفت: خداروشکر خانم دکتر! عینکمو دادم بالا و ماسکم رو پایین و در سکوت نگاهش کردم. سرش رو تکون داد که یعنی چیه؟! بازم به سکوتم ادامه دادم. تازه متوجه شد چی گفته، زد زیر خنده و رفت دنبال روکش بگرده!



پینج- مورد داشتیم منتظر بیمارم بودم و از شدت سرماخوردگی و بی حالی همون طور که روی تابوره نشستم، سرم رو روی یونیت گذاشتم؛ بعد همکار جدیدم اومده و من از سر و شکلش برق سه فاز از سرم پریده و صاف نشستم. کفش پاشنه میخی ده سانتی و شلوار قد نود و روپوش کوتاه تو دل باز و شال ست و ... . 

بعد من کفش پاشنه بلند، اونم از نوع پهنش رو فقط توی عروسی می پوشم و توی کلینیک فقط کفش اسپرت و شلوار لی قدیمی هام رو می پوشم که چیزی بریزه روشون دلم نسوزه! مقنعه ام رو هم کلی می کشم جلو تا مایعات به موهام نپاشه، ماسک رو تا نزدیکی چشم و یه عینک بزرگم روی چشمام میذارم

اینطوری میشه که جلسه دومی که اون زن و شوهر مهربونه به عنوان آخرین مریض اومدن پیشم؛ وقتی کارم تموم شد سریع لباس عوض کردم تا برم خونه، زن با شگفتی نگاهم کرد و گفت: اصلا زیر اون دم و دستگاه چهره تون پیدا نیست، چقدر فرق کردین و خوبین و این صحبتا

جالبی ماجرا اون جایی بود که خانم شیرزاد اومد وسط بحث و گفت: تازه خانوم دکتر ورزشکارم هستن! چه ربطی داشت اون وسط آخه؟!



شه ش- در ادامه تیپ خاص کلینیکیم می تونم به جوراب های لنگه به لنگه و زنبوری و غیره ام اشاره بکنم. بچه داره زیر دستم عرررر میزنه، پاچه ام رو میدم بالا و پاهام رو میارم توی دیدش و جوراب هام رو نشون میدم، بچه می گرخه و میگه: این دیگه کیه؟! و ساکت میشه


هاوت- به نظرتون این مبحث مناسبی برای مطرح کردن بالای سر یه آقای جوان و با تیپ مذهبیه؟!

-خانم دکترررر شما که میرین پیلاتس، پیلاتس روی زیبایی اندام هم تاثیر داره؟!

قیافه من دیدنی بود ( البته چیزی از چهره ام مشخص نبود زیر اون دم و دستگاه) و البته استثنائا این سوتی از خانم شیرزاد نبود!



هه یشت- انقدر از اینکه کسی که توی حوزه ای که توش تخصص نداره نظر بده بدم میاد که نگو! مسئول یکی از کلینیک ها قبل از اینکه مریض ها برای معاینه بیان پیشم، عکسشون رو می بینه و نظراتی میده، شنیدنی! چندین بار هم دیده که من نظرش رو رد کردم و یه جورهایی ضایع شده ولی باز هم از رو نمیره. یه بار هم گفت که دندونپزشکی همه کارهاش راحته، مخصوصا اندو و ترمیم آمالگام. فقط کارهای زیبایی سخته. بعد به دستیارها نگاه کرد و گفت: خوب یاد بگیرین بعدا انجام بدین خودتون!!


نوو- همین اندویی که اوشون می فرمان ساده است و کاری نداره، فقط مرحله تمیز کردن کانال رو دیدن که یه بخشیش با دستگاه روتاری انجام میشه و قسمت های قبل که کانال های مختلف رو باید پیدا کنی و طولش رو پیدا کنی و حواست به همه چیز باشه رو متوجه نمیشن. ام بی تو (mb2) رو بچه های دندون می شناسن. کانال چهارم دندون شش و هفت بالاست که در اکثر موارد وجود داره ولی در اغلب موارد پیدا نمیشه، بعد پیدا بشه باز نمیشه، باز بشه به سختی و با سلام و صلوات و با فایل های به ظرافت مو تمیز میشه. جوری که روزهایی که پیداش می کنم و کارها خوب پیش میره، تا چند ساعت شارژ شارژم و عاشق زندگی و کار و هوا و همه ام!



  • ۵۱۱

آسمان

  • ۱۱:۲۷

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم،

قدم در راه بی برگشت بگذاریم.

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟


*مهدی اخوان ثالث

  • ۱۷۶

به خودم قول شرف دادم ادامه ات ندم...

  • ۱۹:۴۹

ظرف پنیر روزانه رو که الان پر شده بود از شیرینی به دستش داد. در آبیش رو باز کرد و با ذوق به شیرینی های خشک و کیک کاکائویی که به زور کنارشون جا شده بود، نگاه کرد.

-مناسبتش چیه؟

+روز پرستار

-نکنه نرس های کلینیک شیرینی خریدن، تو هم برداشتی آوردی واس من که بخورم و چاق شم؟

+ نه خیرم. از خونه آوردم. در ضمن همین الانش هم تو چاقی!

ظرف به دست درب ماشین رو باز کرد: پیاده شو تا جبار رو نشونت بدم

به دنبالش رفت و به آسمون خیره شد. ستاره ها سوسو میزدن

+ یه بار دیگه هم نشونم دادی جبارو. چرا انقد دوستش داری؟

جواب نداد.

-این سه تا ستاره رو می بینی کنار هم ردیف شدن؟ شیرینی بخور.

یک شیرینی برداشت: خب!

خودش هم یکی برداشت و توضیحش رو ادامه داد: این میشه کمربند شکارچی. اصلا جبار ینی شکارچی و ... . 

از سرما می لرزید. دوباره سوار شدن. ظرف خالی رو به دستش داد: مرسی عزیزم

+همشووو خوردی؟

-نوش جونم!

به سر تا پاش نگاه کرد: نوش جونت!!

-دندون عقل داداشم رو امروز جراحی کردم. لپش بزرگ و گوشتالو بود. عمیقا بی حس بود، ولی فشارم داشت میوفتاد از مظلومیتش که به خودم اومدم و داد زدم سرش: باز کن دهنت رو. حالم بهتر شد!

غش غش خندید: کار واسه آشنا همینه. ولی مگه تو دل رحمم هستی؟

برای لحظه ای نگاهش کرد. بعد به جلو خیره شد: من اگه دل رحم نبودم که ... . 

بی خداحافظی در رو باز کرد و سریع سرازیری خیابون رو پایین رفت... .


عنوان بازم رفت از امیرعباس گلاب


  • ۱۸۳

قوی باش رِ ف ی ق

  • ۱۷:۵۰

لازمه بگم کلی از حرفایی رو که نمیتونم با خانواده یا دوست های دیگه ام در میون بذارم، به دوست هایی که زمینه ی آشناییشون بلاگستان بوده و بعد به دنیای واقعیم پا گذاشتن میگم و از راهنمایی هاشون خیلی استفاده می کنم؟ 

درسته مخِ مهربان معیوبه، ولی ذات خوبی داره برخلاف چیزی که دوست داره نشون بده و اون نمودارهایی که توی ذهنش برای هر مسئله می کشه و از جنبه های مختلف بررسیشون می کنه، عالی هستن.

مانته نیای عزیزم هم که انگار شده یه تکه از قلبم که افتاده توی یه شهر دور از من. امروز که گیج و حیرون بودم بهش پیام دادم و با وویس های طولانیِ خانم معلم طورش آروم شدم

با وجود همه مشکلاتی که فضای مجازی داره، واسه خاطر همین چیزاشه که نمیشه ازش دل کند. حالا شاید بعضی وقتا بریم توی روزه سکوت، ولی هستیم و برمی گردیم و دل نمی کنیم.

  • ۵۵۱

صدای سنگین سکوت

  • ۱۷:۰۰

خب به نظرتون از الان به بعد در مورد چه موضوعی سکوت کنم؟ 

  • ۲۹۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢١)

  • ۱۴:۱۵

یه دونه انار: یه مسئله ای که اخیرا خیلی به چشمم میاد، حرف گوش کردن بیماران آقا اونم وقتی زیر دستم روی یونیت با دهان باز خوابیدنه؛ 

بدین صورت:

- ببینین پوسیدگی دندونتون عمیقه، خب؟

سرشونو پایین بالا میکنن.

- کف بندی کردم ممکنه حساس باشه تا یه مدت، نگران نباشین

سرشونو بالا و پایین میکنن.

- تا دو ساعت غذا نخور.

سر میره بالا و پایین.

- ٢٤ ساعت با این سمت...

دوباره سر پایین و بالا...


دو دونه انار: زن اومده بود تا پالیش کنم ونیرهاش رو. گفتم: چقدر نسبت به چند هفته پیش لاغرتر شدین.

گفت: خب معده ام رو کوچیک کردم دیگه، نسبت به دو هفته پیش دو کیلو کم کردم!

خندیدم: لاغری و ونیر کامپوزیت وووو زدین تو کار خوشگلیاسیون.

همراه با من خندید: شوهرم میگه یه زن جدید گرفته بودم خرجش کمتر بود!


سیصد دونه مروارید: حالم خوب نبود. درد از چهره ی جمع شده ام پیدا بود. هیچ کدوم از دستیارها، قرص مسکن نداشتن. زن کارش تموم و بلند شد. از کیفش یک ورق ژلوفن دراورد و داد دستم: ببخشین به خدا با این حالتون. بفرمایین.

به دادم رسید واقعا.


حالا دوباره: شما بگین به مریضی که ازش تاریخچه پزشکی گرفتی و گفته هیچ مشکلی ندارم ولی تا بی حسی بهش میزنی، از ترس فشارش میوفته و بی حال میشه و شوهرش میخنده میگه: این همیشه همین طور میشه وقتی میره دندونپزشکی! و بعد زن لو میده که مشکل قلبی هم داره، چی میشه گفت؟ هان؟!


یه دونه انار: به حاج آقای جوان بی حسی زده بودم و منتظر بودم اثر کنه تا دندون عقلش رو بکشم. رفتم سر گوشیم. خواهرم بهم تلگرام کرده بود:

دندونپزشکا سه واحد درسی اوه اوه کردن پاس میکنن 

جوری که وقتی بیماریو ویزیت کنن جوری بگن "اوه اوه اوضاع دندونات خیلی بده" که طرف کلیه هاشو بفروشه واسه ترمیم دندوناش!

خنده ام گرفت و واسه دستیارهام خوندم. آخوند موردنظر سر تکون داد و گفت: اگه خودتون بگین، ما که جرئت نمی کنیم این حرف ها رو بهتون بزنیم

گفتم: اگه مشکلی دارین که نکشم دندونتون رو؟

سکوت اختیار کرد و کشیدم دندونشون رو.


دو دونه انار: - بذارین بچه شب یلداشو داشته باشه بعد بکشین دندونش رو.

برداشتن بچه شون رو شب یلدا آوردن میگن بکش دندونش رو. به زور فرستادمشون و گفتم: شب یلداش رو زهر نکنین واسش، فردا صبح بیارینش.


سیصد دونه مروارید: پدال یونیت رو تا نزدیکی های آینه دیواری کلینیک کشیدم. برای خودم پیشبند بستم. لبخند دندان نما زدم و دندون هام رو برساژ کردم و بسیاااار راضی می باشم!

  • ۵۹۱

این پست واسه اینه که توی قبلی بهش اجحاف شد!

  • ۰۹:۵۰

دوست خواهرم یکی از عکسای خیلی خوشگل پروفایل خواهرجان رو روی یه شاسی کوچیک چاپ کرده بود و کادوی تولد بهش داده بود. من هم چشمم شدیدا به این عکس بود. هیچی دیگه بالاخره دل رو زدم به دریا و رفتم جلوی روی خودش، عکس رو برداشتم آوردم تو اتاق خودم که جلوی چشمم باشه! 

حالا هر بار میاد عکسو می بینه در حالی که فحش میده بهم، ذوق رو ته چشم هاش می بینم

  • ۱۸۴

داداچیِ من

  • ۱۹:۵۶

از کل کل های اخیرم با داداشم میتونم به این اشاره کنم که میاد هی عکسایی که تو باشگاه از خودش گرفته رو نشون میده، یا میاد میگه دست بزن به بازوم ببین چقدر سفته، من مسخره اش میکنم! بعد من خسته از باشگاه میام، اون مسخره ام میکنه: انگار کوه کنده! دو تا حرکت کششی این صوبتا رو داره؟!

از طرفی شب به شب ٧-٨ تا تخم مرغ آبپز میکنه، زرده هاشو میذاره کنار و سفیده هاش رو با کاهو و سویا می زنه بر بدن؛ من حالت تهوع می گیرم و میگم: یه فکری به حال زرده هاش بکن خونه رو بو گرفت! بعد من روی سالادم سس می ریزم یا پیتزا میخورم دعوام می کنه

فرداش میرم میگم: انقدر به خودت نناز، هورمونات باعث شده بتونی سیکس پک دربیاری، من بدون هورمون عضلات راسته شکمیم فلانه

میگه: همینه که هست

بعد مجبورش می کنم چون اون روز نتونستم باشگاه برم، پامو بگیره تا دراز نشست برم. دارم میرم بالای ٥٠ که میگه خودتو کشتی، بسته دیگه! پلانک برو

میرم رو پلانک دست میکشه به مچم و میگه: نه بابا ورزیده شدی

اون وقت رو میکنه به خواهرم و میگه: تو مایه ننگ مایی

این بار مجبورم میکنه شنا برم که میگم: خوب نیستم توش

میگه: پاتو بذار رو مبل  و برو. ٧-٨ تا که میرم کم میارم ناله میکنم: بسته!

میگه: همین؟! تنبل خانوم! هه ادعاش هم میشه که ورزشکاره.  

شروع میکنه تند تند شنا رفتن و میگه: این طور میرن!

بعد پا میشه میره تخم مرغ هاشو بار بذاره و باز صدای " اح بازم تخم مرغ" ام بلند میشه! :-/



* به دلیل حس ضایعگی زیاد حذف شد!

  • ۶۵۶

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٠)

  • ۲۰:۲۴

نخستین: بی حسی کامی مرد رو زده بودم که یهو گفت: آخ! چقدر خشن

خندم گرفت: سوزنه ها، سرش تیزه نه پنبه ای، درد داره

بعد داشتم ریشه های دندون هاش رو لق می کردم و وقتی از حفره دندون بیرون می افتادن، دستیارم با پنس سریع می گرفتشون؛ قضیه اون مرد قصاب و جلاد بودنم و پیشکشی بعدش رو براش تعریف کردم که حس کردم مردِ زیر دستم خنده اش گرفت. وقتی کارش تموم شد با گاز در دهان گفت: منم قصابم! ولی فقط می تونم سیب بیارم براتون.

در حالیکه شاخ دراورده بودم و می خندیدم: نه بابا اینو تعریف نکردم که بگم چیزی برام بیارین که!


دومین: اولین باری که بابام اومد زیر دستم، سال آخر دانشگاه بودم. کشیدنم از همون موقع خوب بود و به خودم خیلی غره بودم! پدرجان دندونی داشت ٤ کاناله که اندو شده بود ولی بعد از چند سال به عصب کشی جواب نداده و کشیدنی شده بود. قرار بود جاش ایمپلنت قرار بگیره. گفتم بیا دانشکده خودممم واست می کشم. [ایموجی بازوی قدرتمند و اینا

آقا خدا برای دشمنتون نخواد. دندون انکیلوز (فک جوش) شده بود، به شکلی که آخر استاد به سختی و با تکه تکه کردن و جراحی دندون رو خارج کرد. پدرم آخ نگفت بنده خدا و اصلا به روم نیاورد. دیگه گذرش به دخترش نیوفتاده بود تا چند روز پیش که معاینه اش کردم و دندون کناری ایمپلنت رو براش ترمیم کردم. یعنی شما بگو از دیوار صدا بیاد ولی از پدر من نه! کاش همه بیمارها اینطوری بودن خدایی!


سومین: دوباره من یه چیزی مینویسم از حرف های مریض هام، میاین جدی و شوخی میگین انقدر تعریف نکن از خودت خودشیفته فراهانی! :-/

ولی اون گروهی بودن که گفتم از یکی از شهرهای اطراف میان پیشم و روز به روز زیادتر میشن ها، این روند زیاد شدنشون هنوز ادامه داره. گویا همشون از دندونپزشکی می ترسن. بعد میان زیر دست من و مریدم میشن! اخیرا اصرار میکنن چرا ما بیایم اینجا؟ شما بیا اونجا مطب بزن، به همین سوی چراغ قسم!



چهارمین: زن با پسر ٥-٦ ساله اش اومده بود. داشتم عکسش رو نگاه می کردم و عقب عقب میرفتم تا روی صندلیم بشینم که زیر پام خالی شد و به زور از زمین خوردنم خودداری کردم. برگشتم عقب نگاه کردم و دیدم صندلی دست پسرکه

بله ایشون یک دفعه تمایل پیدا کرده بودن از زیر عضله ی سُرینیِ دکتر مادرشون صندلی رو بکشن! :-/

دستیارم بی اغراق تا یک ساعت می خندید، شمام راحت باشین!


پنجمین: گفته بودم قبلا که پذیرش یا دستیارها پشت سرم به مسئول یکی از کلینیک ها گفتن که دکتر هوپیان دستش کنده و زیادی وقت می ذاره و این صحبتا. بهم برخورد ولی به روی اون ها نیاوردم. البته که نسبت به چند ماه قبل دستم سریع تر شده، ولی هنوز وسواس شدیدم رو حفظ کردم.

بعد الان همون ها وقتی دیدن مریض ها راضی بودن و باز هم خواستن با خودم نوبت داشته باشن، با چرخش ١٨٠ درجه ای از همین آپشن برای تبلیغ کارم به مریض های جدید استفاده میکنن. جل الخالق!


ششمین: بعضی مریض ها انقدر ترسوان و اذیت می کنن که خدا می دونه. تا وقتی که ترسشون مانع کارم نشه، کاری بهشون ندارم و سعی میکنم آرومشون کنم ولی توی دو موقعیته که صدای دادم بلند میشه و اون روی عصبانیم رو نشون میدم

یکی وقتی که دستم رو بگیرن و از دهانشون بکشن بیرون. خیلی جدی دعواشون می کنم و میگم به دستِ من دست نباید بزنی!! چون توی درد و استرس زورت بیشتر میشه و ممکنه بهم آسیب بزنی و من قراره کار کنم با این عضو.

دوم وقتی که فرز توی دهانشون داره کار می کنه و دهانشون رو یک دفعه می بندن و لب یا زبونشون رو زخم می کنن.

بعد این دختر جوان که گویا پرستار یکی از بیمارستان ها بود، دفعه قبل اومده بود و انقدر اذیت کرده بود سر بی حسی که اون یکی دکتر گفته بود برو آنتی بیوتیک بخور، عفونت داری که بی حس نمیشی. بعد از چند روز این بار اومد پیش من

به سختی اجازه داد براش بی حسی بزنم و خداروشکر عمیقا بی حس شد. باز کردم دندونش رو و متوجه شدم اصلا به عصب نرسیده که بگیم عفونت داره و سری قبل هم از استرس زیاد بی حس نشده. این دختر من رو به عرش الهی رسوند انقدر که اذیت کرد. هی حرمت مثلا همکاری نگه داشتم و چیزی نمی گفتم. ولی صبرم یکی دو جا لبریز شد و دو تا داد جانانه سرش زدم تا آروم شد بالاخره! 

بدترین خبر ممکن برام وقتی بود که برای دندون کناریش باز با من نوبت گرفت. :-/


هفتمین: یه سوال

اگر دکترتون باهاتون به صورت اول شخص مخاطب صحبت کنه، به نظرتون کار درستیه؟ 

دقت کردم حین کار جز به  پیرزن پیرمردها و شاید بعضی از مردها، واقعا نمی تونم  "شما" بگم و جمع خطابشون کنم. توی دوران طرحم به خانوم نون شما می گفتم، ولی الان با همه ی دستیارها مفرد صحبت می کنم


+

  • ۴۵۸

هر کدوم از ما یه جور نگران بعدشه

  • ۲۳:۴۴

گذشته از اینکه از همون دور وقتی طرف رو دیدم، منقبض شدم و توی دلم به خودم و اون زنی که به زور توی باشگاه شماره ام رو گرفت، فحش دادم؛ درک نمی کنم چطور کسی از دختری که سال ها تلاش کرده برای کسب مهارت های مرتبط با شغلش و قطعا قبول نمی کنه خونه نشین بشه، درخواست آشنایی می کنه و بعد زل می زنه توی چشم هاش و میگه: (( وظیفه ی اصلی زن خونه داری و تربیت فرزندانه! حالا کار هم خواست بکنه، "پارت تایم" فقط. وظیفه شوهره که خرج خونه رو بده. زن اولویتش باید این باشه که محیط خونه رو دلپذیر کنه. ))

خیلی جلوی خودم رو گرفتم که محترمانه جوابش رو بدم و یکم از چاییم رو بخورم و بگم: من دیگه حرفی ندارم و زود ترکش کنم

ایشالا که متوجه نشد که من نصف حرف هایی که می زد رو لابه لای سر و صدای کافی شاپ نمی شنیدم و الباقی هم حواسم پرت دندون های فاصله دارش بود و توی مغزم داشتم آنالیز می کردم که فاصله بین سانترال ها (دندون شماره یک) رو که بستم از سمت دیستال هم کمی از فضای بین یک و دو رو  بهشون میدم و به همین ترتیب تا پره مولرهاش ( دندون ٤-٥) پیش میرم، فک پایینش ولی اوضاع بهتر بود فقط بین یک ها فاصله بود


* عنوان یک قفس از شادمهر
  • ۶۶۵
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan